۲ پاسخ

با قطره پاراکید میشه کنترل کرد مثل قبلانا؟؟؟

ماله پسر منم اونقدر که من ترسیده بودم ترسناک نبود سبک بود فقط قطره سر ساعت بده حتما

سوال های مرتبط

مامان تپل برفی مامان تپل برفی ۱ سالگی
سلام مامانا ✨
می‌خوام تجربه‌ی واکسن ۱۸ ماهگی (غول مرحله آخر 😅) رو باهاتون درمیون بذارم.
راستش استرس من خیلی خیلی خیلی زیاد بود...
در حدی که چند بار با خودم گفتم: "ولش کن، اینو نزن!"
ولی دلم نیومد. بالاخره دل و زدم به دریا و واکسن رو زدیم!

شنیده بودم که بعد واکسن، اگه پاشونو خوب تکون بدن، کمتر درد می‌گیره. برای همین بردمش خونه بازی.
اراد کلی رو ترامپولین پرید، بعدشم با باباش کلی بدو بدو و بازی کرد.
تا ساعت ۳ حالش خوب بود. هر ۴ ساعت هم بهش استامینوفن می‌دادم.

ولی ساعت ۴ که از خواب بیدار شد، نمی‌تونست پاشو تکون بده 😢
هی می‌گفت "درد" و به پاش اشاره می‌کرد. دل‌م می‌خواست گریه کنم براش...
کلاً درازکش شد و نمی‌تونست راه بره.

ساعت ۶ تبش رسید به ۳۸/۵. سریع برچسب ضدتب گذاشتم رو پیشونیش،
و به نظرم واقعاً معجزه کرد!
فقط تو ۵ دقیقه تبش رسید به ۳۷ 😍

هر نیم ساعت پاشویه می‌کردم و هر ۴ ساعت استامینوفن دادم.
ساعت ۱۲ شب هم ایبوپروفن دادم.
از درد پاش خیلی ناراحت بود، ولی خداروشکر تبش با پاشویه راحت پایین می‌اومد.

📌 توصیه‌ی من بهتون:
حتماً برچسب ضدتب بخرین!
من برای اولین بار استفاده کردم و عاشقش شدم.
مارکش: Getwell — خیلی خوب جواب داد.

🌼 امیدوارم فردا درد پاش کمتر شه.
و یه حرف دل به همه مامانایی که نگران این واکسنن:
نترسین!
اون‌جوری که می‌گن هم نیست، سخت می‌گذره ولی می‌گذره ❤️
مامان مهدیار مامان مهدیار ۱ سالگی
سلام به همتون
خواستم تجربه واکسن 18ماهگی مهدیار رو بگم
روز سه شنبه ساعت 11مهدیار و حاضر کردم بهش یکم ایبوپروفن دادم (به استامینوفن حساسیت داره) و رفتیم بهداشت از اول تا آخر که برگشتیم کلا گریه میکرد به خاطر این که از بهداشت می‌ترسه بعد اومدیم خونه باهاش کلی بازی کردیم تا پاهاش میگیره بعد خسته شد و خوابید بعد نیم ساعت از خواب بیدار شد و شروع کرد به گریه به خاطر پاش همون موقع بچه های خواهرم اومدن خونمون و چون خیلی بهشون وابسته شده خوشحال شد و درد پاشو یادش رفت همون‌طور که پاش لنگ میزد باهاشون می‌رقصید و بازی میکرد خلاصه کلی تحرک داشت تا شب که یکم بهونه گیری میکرد بعد جای آمپول و ایبوپروفن زدم ب بعد آروم شد و سر موقع هم بهش ایبوپروفن میدادم که تب نکنه یه کم سرش داغ میشد ولی با یه بار شستن صورت خوب میشد آخر شب هم که خوابید اما تا میخواست به طرف چپ علت بزنه پاش درد می‌گرفت م دوباره به طرف راست بر میگشت منم که تقریباً از ترس این که تب نکنه تا صبح بیدار بودم صبح هم که از خواب بیدار شد شروع کرد به راه رفتن و بازی کردن خودمم باهاش شریک میشدم تو بازی تا بهونه نگیره نزدیک ظهر هم با باباش بردیمش با ماشین دورش دادیم و اومدیم خونه همه چی خوب بود تا اینکه شب برق قطع شد مهدیار هم که بشدت از تاریکی متنفره و غر میزنه به خاطر همین نزدیکی خونمون مراسم شبیه خوانی بود رفتیم اونجا بعد با بچه ها کلی بازی و بدوبدو کرد تا خسته شدو خوابش برد تا الآنم که خوابه و خدارو شکر مشکلی ندارن
در کل مرحله سختی نبود واسه مهدیار امیدوارم واسه همه ی بچه ها آسون بگذره
۱۴۰۴/۵/۱۵