۱۳ پاسخ

به نظرم بهترین تصمیمو گرفتی

حوصله داریا بیخیال 😂

بیشتر بگذره کلا کنسل می‌کنی به نظرم خوب بود انجام میدادید

مطمئن باش بره مدرسه کلا کنسله😊

آفرین عزیزم بخودت و کوچولوهات برس من با ی دونه اینقدر چالش دارم

مهین 🤣🤣🤣برا مام کنسله فعلا چون دارم میرم باشگاه دخترم پیش یک میره گندمم ک همراهمه

منم دلم خانواده پر جمعیت میخواد ولی از وقتی دومی اومده دیگه دلم نمیخواد از نظر روحی کشش ندارم دیگه دوسال دیگه پسرم تازه یه ذره بزرگ میشه کشش ندارم از اول نوزاد نگه دارم

پسر منم چهار سال و نیم هست ولی خیلی بچه تر میخوره پسر شما ماشالا خیلی بهش بیشتر میخوره پسر من چرا رشد نمیکنه ای خدا 🥺

آفرين خانم عاااقل👍👍

رادین مدرسه ای شه کلا کنسلش میکنی🤣🤣🤣

مهین جون خدا شاهده ظهر داشتم به تصمیمت واسه بچه سوم فکر میکردم😁

امسال پسرتون میره پیش دو یا یک؟

انشالله زمانی بهتر

سوال های مرتبط

مامان رادین ❤️💙دریا مامان رادین ❤️💙دریا ۵ سالگی
مامان عسل نازم مامان عسل نازم ۴ سالگی
سلام مامانا
می‌خوام یه درد دل بکنم
از روزی که بچم به دنیا اومد همه فکر و ذکر شد دخترم. کارم رو به خاطر دخترم گذاشتم کنار و به خاطر کار شوهرم که بیرون شهر بود شهر زندگیم هم عوض کردم و الان غربت نشین شدم. حالا هم به یه زن افسرده و زودرنج تبدیل شدم که هیچ چیزی خوشحالش نمیکنه. هم خودمو نابود کردم و هم دخترم داره مثل خودم افسرده میشه. تصمیم گرفتم برگردم به شهر خودم هر چند که از همسرم دور میشم و دیگه کمتر همدیگه رو میبینیم ولی باز می‌دونم تو شهر خودم چی به کجاست و همه جاهاش رو میشناسم و ممکنه روحیه‌م رو دوباره به دست بیارم. من به خاطر اینکه دخترم شبها بابا بالای سرش باشه حاضر شدم بیام تو شهر غریب ولی خودم دارم دیوونه میشم چون اینجا هم که هستیم خیلی امکاناتش کمه واسه همین گفتم به خاطر خودم و دخترم که شده باید دوری رو تحمل کنم ولی هر چی فکرشو میکنم میگم چرا زندگی من باید اینقدر دچار چالش باشه چرا نباید مثل دیگران زندگی کنم چرا باید یه موقعیت رو فدای یه موقعیت دیگه بکنم و هزارتا چرای دیگه و تنهایی و غم و اشک😔
مامان گل پسر👶
ایران مامان گل پسر👶 ایران ۴ سالگی
سلام امشب با داداشم رفتیم پارک شوهرم نبود بعد ی دوتا پسر که چند سال از پسر من بزرگتر بودن هیکلی جلو سر به پسرم گفتن برو پی کارت برو خونتون پسرم ناراحت اومد به من گفت منم گفتم برو بازی اگه بازم گفتم بگو خودتون برید منم میخواهم بازی کنم پسرم رفت من زیر نظر داشتمش که پسرم از سراسر رفت بالا اومد پایین باز جلوش گرفتن من فوری بلند شدم خودم به پسرم برسون تا رسید ن من بزرگ زد تو کمر پسرم محکم طوری که پسر افتاده با صورت تا منو دیدن دویدن واقعا مادر چیه و منی که هرگز همچین روی از خودم ندیدم یعنی تو شوکم که این من بودم این رفتار کردم خلاصه منم دویدم دنبالشون شاید اگر دستم بهشون می‌رسید تکیه پارشون میکردم رفتن پیش پدر مادرشون منم رفتم بالاش.ن اومده میگه چته خانم خجالت نمیکشی با این هیکلت افتادی دنبال بچه ها منم گفت که اینجوری البته با عصبانیت زن برگش گفت خوب مواظب بچت باش دیگه نفهمیدم هرچی فحش به دهنم اومد براشون کردم اومدم خونه هنوز اون منی که تا امشب ندیده بودم جلو چشم باور نمیکنم من بودم دیگه بماند داداشم رفت صحبت کرد اینا نمیدونم ی جوری حالم تو شوکم😥🥺