سوال های مرتبط

مامان نفس مامان نفس ۲ سالگی
مامانا شما چه خوراکی هایی رو واسه بچه هاتون منع کردید یا خیلی کم بهشون میدین ؟ من با شکلات خوردن بچه واقعا مخالفم چون میدونم که خاصیتی نداره به بقیه هم‌گفتم اصلا شکلات بهش ندید محبتتونو یه جور دیگه نشون بدید . کلا دوبار شکلات خورده یه بار مامانم دور از چشم من که بچه دلش نخواد بهش داده دخترمنم یه جوری میجویید منم هوس کردم😂😂 یه بارم یکی از خادمای امام رضا از این شکلات اب نبات کوچیک رنگیا بهش داد تا همسرم خواست ازش بگیر کرد تو‌دهنش درسته رفت پایین .
مثلا من تاحالا نذاشتم لب به نوشابه بزنه . نه اینکه دعواش کنم که نباید بخوری فلانه و این حرفا . واسش توضیح دادم که اگر بخوریم دندونامون خراب میشن دل درد میگیری . اگر ببینی کسی نوشابه میخوره سریع میگه نخور دندونت خراب میشه . منم بخاطر دخترم نوشابه نمیخورم چون به شدت از من الگو برداری میکنه .
شاید تاالان ۱۰ بارم بستنی نخورده ( البته الان نصف بستنی منو داره میخوره 😂😂) نه اینکه اصلا بهش ندم ولی شاید ماهی یه بار بخوره . چیپس خودم خیلی دوستدارم اما بخاطر دخترم شاید ماهی یه بار بخوریم چنتا دونه هم دخترم میخوره خیلی کم‌پیش میاد . کیک و چیزای دیگه همون ماهی یکی دوبار میخوره سعی میکنم خودم درست کنم . البته بیشتر میوه و خشکبار و شیر دوست داره .
بعضیا میگن بالاخره که چی .باید یه روزی اینارو بخوره دیگه .میگم اون موقع خودش تصمیم میگیرع که چه‌چیزایی رو‌بخوره یا نخوره حداقل الان پیش خودم‌ خیالم راحته که اجازه ندادم اینارو بخوره . ❤️🙂


این عکس واسه چند ماهه پیشه😂😂
بچم مثل مامانش عاشق بربری😂😋
مامان Roza مامان Roza ۲ سالگی
از دست شوهرم خسته شدم هرچی و به دخترم میگم نه هر کاری و میگم نه انجام نده پشت من به دخترم میگه برو انجام بده اونم جدیدا شکایت من و میکنه تا بهش میم فلان چیز خوب نیست الان وقتش نیست نمیدم میره به شوهرم میکه مامان فاان چیز و نمیده یا فلان کار و نمیزاره انجام بدم اونم بهش میگه بیا من بهت بدم یا میگه برو انجام بده
علنا من و کوچیک میکنه بچه به حرفم تره خورد نمیکنه خسته شدم از نفهمیاش خستههههههه
شب بهش میگم تو تخت جای بازی نیست بازی کردید بسه بازیای خطرناک میکنن بعد که بچه داره خوپشو پرت میکنه من عصبانی میشم چون نزدیک از تخت با مخ بیوفته پایین بچه رو بغل میکنه به من میگه پدر سگ مادر فلان بعد به بچه میگه ریه نکن بابا عیب نداره خودم هستم
بچه ام تا اخر شب از من فرار میکنه که میترسم مامان نیاد و از این حرفا
واسم مهم نیست بچه میوفته دنبالش از این که من و خراب میکنه و دارم با یه مرد نفهم بیشعور که خیر سرش مدیره و تحصیل کرده اس و ریده با این شعور و شخصیتش زندگی میکنم خسته ام خیلی خسته ام