سوال های مرتبط

مامان یسنا جونی مامان یسنا جونی ۴ سالگی
دختر من خیلی دختر ارومیه کلا یه موقع جایی بخوام برم پیش مادر یا مادر شوهرم بزارم اصلا هیچ مشکلی ندارن زنداداشم هم خیلی دخترم رو دوست داره بیست روز پیش برای کاری یه روزه میخواستیم بریم شمال گفتم دخترم اذیت میشه نبرم چون مامانم تعمیرات داشت گفتم مادر شوهرم نگه داره و اینا زنداداشم و داداشم شب قبل سفرمون اومدن خونمون و متوجه شدن که ما راهی هستیم به زور با خودشون بردن و خدایی خیلی هم مراقبشن اما مشکل اینجاس یه پسر دارن فوق العاده شیطون وقتی خونه ی خودشون هستن از زنداداشم حساب می‌بره پسرش و کمتر اذیت میکنه ولی وای به حال روزی که بزارن پیش من قشنگ میمیرم از بس شیطونه چون دختر خودمم آرومه این دقیقا نقطه مقابلشه کارایی می‌کنه شاخ در میارم و چون دخترم رو به زوووور می‌بره و دخترمم براش گریه می‌کنه نمیتونم نگهش ندارم الان از فردا صبح می‌خوان بیارن پیشم تا شب از الان غصه م گرفته یعنی یه چیزی مافوق شیطونه چیکار کنم رومم نمیشه چیزی بگم ببرمشون پارک به نظرتون خطرناک نیس ؟؟سه سالشه پسر داداشم
مامان فنقلی مامان فنقلی ۴ سالگی
اصلا دیونه شدم همشم تقصیر شوهرمه
صبح میخواستم برم بانک پسرمو بیدار کردم صبحانه دادم بعد میگم بلندشو بریم میگه نه بابا میخواد بیاد میگم بابا دیر میاد میگع نه دیشب گفته یه کوچولو بازی کنی میام منم بازی کردم
زنگ زدم باباش کجایی میگه الکی نزدیکم اینم گریه بابا نزدیکه من نمیام بانک
هر چی میگم بابا دیر میاد حرف گوش نمیده باز دوباره زنگ زده باباس کجایی بابا دیر میای ما بریم بانک میگه آره دیر میام
قطع کرده بریم به پسرم میگم منم یک ساعته دارم همینو میگم چرا گوش نمیدی گریه می کنه
دوباره الان میخواستم ببرمش پارک حاضر شدم جیغ و داد و فریاد خط و نشون که من با دوستم میرم هر چی بهش میگم بابا مامانش اجازه نمیده نه با اون باید برم
آخر لباسامو در اوردم گفتم نمیبرمت پارک
شروع کرد گریه کردن منم بغلش گرفتم از صبح داشتم بهش می گفتم چه کارایی کردی می گفت چرا نمیبری منو پارک
مامان دختر همسایمون اجازه نمیداد بیاد با من پلرک
که زنگ خونمون زدن شوهرم
فک کنم همه حرفامو شنید
اومده خونه میگه چیشده پسرم
به جای اینکه به من بگه چیشده
کاری کرده که اصلا از من حرف شنوی نداره