بچه ها امشب دخترم رو بردم دریا تقریبا میشه گفت اولین بار بود که بردم اینجوری بازی کنه
البته به قصد ساحل نرفته بودیم رفتیم پارک دیگه یهویی شد رفتیم کنار اب و رفت توی آب
لنا به حددددی ذوق کرده بود که نگو و نپرس هیجان زده بود قشنگ میخندید و میدوید و بازی میکرد هی میومد تو ساحل هی میدوییییید سمت اب کمرم شکست بخدا انقد گرفتمش
البته تمام لباساش خیس و شنی بود و پوشکش و منم به قصد ساحل نرفته بودم وسایل باهام نبود
همینطور لباسای خودمم خیس و پر از شن بودن
دیگه لباسای لنا رو در اوردم یه شلنگ اب بود یه کم بدنشو شستم شال خودمو پیچیدم دورش و اومدیم خونه مستقیم بردمش حمام
گریه کرد برای همون شال با شال رفت تو حموم و خلاصه شال هم خیس خیس
اومدیم بیرون هیچ جوره راضی نمیشد شال رو بده و پوشک و لباسش رو بپوشه خلاصه خیلی خیلی گریه کرد و یه کم شیر و سوپ بهش دادم و خوابید

خیلی تو فکرشم الان به نظرتون دریا رفتن مناسبش هست یا هنوز زوده؟
اونایی که میبرین دریا بگین چه وسایلی برمیدارین

۸ پاسخ

من به جای بچت سردم شد

هرچی بیشتر ببری طبیعت ، براش بهتره

دختر من رقیه رو از مهر گذشته بردم دریا اینقدر دوست داشت ک نگو،البته با همسرم رفتیم، اینطور گذاشتیم توی شن بازی می‌کرد بعد همسرم دستشو می‌گرفت می‌برد توی آب راه می‌رفت، چندبار تو ثانیه ای شن خورد ولی زود آب گرفتیم روش

تصویر

نمیدونم شما دریای شمالی یا جنوب ولی من که جنوبم هر هفته میبرمش دریا چنان بازی میکنه که دیگه خودش فنا میره 😂 جییغ ذوووق. کلا عالمی داره با خودش. کلی هم شن و ماسه میخوره 😂
ترجیحا شب نبرش دریا. همون حدود 5 تا 6 که هوا روشنه و گرمه بهتره.

من یه روز در میون میبرم. خیییییلی دوس دارن و بهشون آرامش میده و انرژیشون خالی میشه

جااانم چه کیفی کرده همیشه به تفریح هرچقدر بیرون بازی کنن آرامش دارن برای رشد مغزشون عالیه

میگن هرچقدر بیشتر بچه رو ببری طبیعت همون قدر بهتر میتونه خودش و دنیای اطرافشو بشناسه ....حوله کوچیک واسه خشک کردنش ک ببندی ب موهاش چندتا پوشک ..چنددست لباس باخودت ببر

کجایی هستی گلم؟

سوال های مرتبط

مامان آرین مامان آرین ۱۷ ماهگی
مامانهای عزیز لطفا هر کس می‌دونه منو راهنمایی کنه چون خودم خیلی شکه شدم... امروز شوهرم بعد از ظهر خوابید منم پسرمو برداشتم بردم تو سالن و در اتاق خواب را بستم که صدا شوهرمو اذیت نکنه و بخوابه.. تو این مدت هم کارهامون کردم یه مقدار میوه تو یخچال بود که همه را برداشتم و شستم که بذارم تو یخچال ولی خوب وقفه افتاد و میوه ها نیم ساعتی بیرون یخچال موندن... شوهرم که بیدار شد بهش گفتم چیزی میخای برات بیارم... گفت آره میوه بیار منم رفتم تو آشپزخانه... پسرم کنار شوهرم رو کاناپه نشسته بود و باری میکرد یهو با نخ افتاد زمین به طوری که ملاجش رو زمین خورد و پاهاش بالا بود ... یه لحظه گفتم گردنش شکست ... حالا شوهر عوضبم شروع کرد فحش به من بده....که مادر فلان شده ت (یعنی من ) مقصره... حالا من هیچی نگفتم ... نشست میوه بخوره گفت چرا میوه ها داغه و شروع کرد به داد و بیداد ..اون نشسته بود رو کاناپه و من رو زمین کنار بچه م نشسته بودم که بهش میوه بدم .... بعد بند شد و با پاهاش محکم کوبید تو بازو چی من.یه جوری که انگار داره شوت می‌کنه یه توپ رو و بعد بهم گفت برو لباساتو بپوش کمشو از خونه من بیرون ... من بلند شدم برم تو اتاق دو باره با پاس زد به باسن من که یعنی تیرپایی داره میزنه بهم ...مدام هم می‌گفت میذارمت دم در و فلان.... من رفتن تو اتاق پسرم و همین طور شوکه بودم و نمی‌دونستم باید چیکار کنم چون شوهرم خیلی خرو گاوه و اگر میرفتم از خونه بیرون محال بود بذاره بچه رو ببرم و به هیچ عنوان هم نمی اومد دنبالم ... بعد چند دقیقه اومد گفت بیا بچه رو عوض کن چون پی پی کرده بود ...
مامان 💕دلوین💕 مامان 💕دلوین💕 ۱ سالگی
یه پارک هست سرسره کوچولو تونلی داره شوهرم میگه چون دلوین دوست داره خودش از سرسره بیاد پایین و از پله بالا پایین بره اونجا براش امنه...آغا دیشب شوهرم شیفت بود دخترم هی میگفت ددر ددر منم گفتم گناه داره بچم رو بردم پارک..با ذوق داشت بازی میکرد یه پسری که سه چهار سالش بود مثلا میخواست دخترم رو سوار سرسرع کنه کمکش بده دست دخترم رو گرفت و دویید دخترم دستش کشیده شد تا بهش برسم با یک طرف بدن و صورتش خورد زمین😭بچم نفسش رفت بس که گریه کرد منم بغلش کردم اینقدر گریه کردم دختر مظلومم جای‌اینکه بهش خوش بگذره به دلش زهر شد😭😭😭مامان بیخیالش کنار نشسته بود داشت تخمه میورد فقط به کلمه در کنال ارامش گفت شایان نکن میوفتی ها😑منم از بس اعصابم خورد بود گفتم جای تخمه خوردن حواست به تولت باشه زیر لب فحشم داد رفت...تورو خدا اگه بچه هاتون میبرید پارک حواستون باشه نه به کسی اسیب بزنن نه به خودشون اخه دخترم راه خودش داشت میرفت هی میگقت نه نه یعنی دستم نگیر پلی‌اون😭😭با اینکه چهارچشمی‌ حواسم بود😭حالا بچم دندش کبود شده شوهرم میگه خدا رحم کرد نشکست😭😭
مامان مَهزاد مامان مَهزاد ۱ سالگی
مریض شدن خر است گلو درد خر است🤣😬
دو روزه دخترم مریض شده آبریزش شدید داره تک توک سرفه میندازه، اولش گفتم شاید حساسیت بعد دیدم فینش سبزه فهمیدم سرما خورده حالا دیروز شوهرم زنگ زد که گلو درد دارم میمیرم 😩 ( قیافشم اینطوری بود🤭)
امروز هم خودم گلو درد شدم و بدن درد دارم😖😖


صبح بیدار شدیم دخترم هیچی نمیخوره صبحونه بهش شیر دادم بعد دارو دادم بردمش پارک کلی بازی کرد دویید کلا خاکی شد خلاصه خیلی خوش گذشت بهش اما چون مریض بود مثل همیشه اکتیو نبود سست بازی میکرد،
( چون مریضه گفتم بازی کنه خسته بشه راحت بخوابه و اینکه آفتاب سر ظهر برای بدن بچه مفیده، اینم بگم پیرهن آستین دار تنش بود شلوار ساق بلند)
خلاصه که اومدیم خونه بردمش حموم، چون دماغش همش کیپ میشه اول آب داغ باز کردم حموم پر بخار شد بعدش رفتیم داخل، حموم و آب بازی بعدش اومد ساعت ۱۲ نیم بود شیر خورد خوابید، منم پاشدم کارای عقب افتاده رو انجام دادم، از اون موقع که مهمون داشتیم هنوز لحاف تشک هارو سره جای خودش نچیده بودم 😬 توی اتاق رو هم بود اما مرتب نبود الان ریختم جمع کردم، کلی ظرف دارم که باید بشورم، شامم درست نکردم 😅 یه شام مریضی بگین😂

یکم دیگه هم باید برم خونه دوستم کارم داره بعدش برم بازار برای مامانم یدونه شومیز خوشگل بخرم ( تولدش گذشت من هنوز وقت نکردم برم بگیرم)

آخر هفته هم احتمالا بریم شهرستان اما خب هنوز مشخص نیست رفتنمون، باید به فکر اینم باشم😬😖

آها راستی چند تا پارچه خریدم میخام برای دخترم لباس بدوزم هنوز وقت نکردم 😅😅🤭🤭