مامانهای عزیز لطفا هر کس می‌دونه منو راهنمایی کنه چون خودم خیلی شکه شدم... امروز شوهرم بعد از ظهر خوابید منم پسرمو برداشتم بردم تو سالن و در اتاق خواب را بستم که صدا شوهرمو اذیت نکنه و بخوابه.. تو این مدت هم کارهامون کردم یه مقدار میوه تو یخچال بود که همه را برداشتم و شستم که بذارم تو یخچال ولی خوب وقفه افتاد و میوه ها نیم ساعتی بیرون یخچال موندن... شوهرم که بیدار شد بهش گفتم چیزی میخای برات بیارم... گفت آره میوه بیار منم رفتم تو آشپزخانه... پسرم کنار شوهرم رو کاناپه نشسته بود و باری میکرد یهو با نخ افتاد زمین به طوری که ملاجش رو زمین خورد و پاهاش بالا بود ... یه لحظه گفتم گردنش شکست ... حالا شوهر عوضبم شروع کرد فحش به من بده....که مادر فلان شده ت (یعنی من ) مقصره... حالا من هیچی نگفتم ... نشست میوه بخوره گفت چرا میوه ها داغه و شروع کرد به داد و بیداد ..اون نشسته بود رو کاناپه و من رو زمین کنار بچه م نشسته بودم که بهش میوه بدم .... بعد بند شد و با پاهاش محکم کوبید تو بازو چی من.یه جوری که انگار داره شوت می‌کنه یه توپ رو و بعد بهم گفت برو لباساتو بپوش کمشو از خونه من بیرون ... من بلند شدم برم تو اتاق دو باره با پاس زد به باسن من که یعنی تیرپایی داره میزنه بهم ...مدام هم می‌گفت میذارمت دم در و فلان.... من رفتن تو اتاق پسرم و همین طور شوکه بودم و نمی‌دونستم باید چیکار کنم چون شوهرم خیلی خرو گاوه و اگر میرفتم از خونه بیرون محال بود بذاره بچه رو ببرم و به هیچ عنوان هم نمی اومد دنبالم ... بعد چند دقیقه اومد گفت بیا بچه رو عوض کن چون پی پی کرده بود ...

۲۴ پاسخ

بنظرم به هیچ عنوان اینجا مشورت نکن
ما از ریز و درست زندگی تو و اتفاقاتی که تو زندگی شما افتاده فقط همین ی تیکه شو که خودت تعریف کردی میدونیم و اصلاااا نمیشه سر این داستان حکم صادر کرد که جدا شو یا جدا نشو
خودت بایذ فکر کنی و در درجه اول به این فکر کن که آیا ارزش داره کاری کنم که بچم بچه طلاق بشه؟؟یا میتونم تحمل کنم؟؟ایا حوصله دارم خرج خونه و زندگی بدم؟؟آیا حوصله دارم سختی دید مردم روی خودمو تحمل کنم بعد طلاق؟؟اگه جدا بشم بیرون برام ریدن؟؟آیا به راحتی میتونم خونه بگیرم؟؟میتونم بچه مو بزرگ کنم؟؟
به همه اینا باید فکر کرد

عزیزم وقتی یهو تغییر رفتار داده یعنی یه جای کار میلنگه
پیگیرش باش ببین کجا میره با کی میره
یه بنده خدایی از فامیلامون همینجوری شده بود زنش افتاد دنبالش دید میره سرکار با شاگردش شیشه میزنه
یا یکی از دوستام گوشی قدیمیشو گذاشت رو ضبط و گذاشت توی ماشین و فهمید شوهرش دوست دختر داره
یا مثل شوهر خودم چند وقتی دچار افسردگی شدید شده بود و اصلا کاری به من و بچه نداشت و همینکه پسرم اذیت میکرد همش دعواش میکرد و دلیل افسردگیش رو با حرف زدن کشیدم بیرون
سعی کن باهاش حرف بزنی و اصلا دربرابر مشکلاتش راه حل ندی و فقط گوش شنوا باشی که خودشو کامل خالی کنه

بگو مادرشوهرت اینا باهاش حرف بزنن و اتمام‌حجت کنن اگه دفعه دیگه تکرار شه طلاق

مشاوره برو

خوب کردی به مادرشوهرت گفتی دوروز دیگه ام توزبونت درازه
سنگین باش باهاش تا بیاد معذرت خواهی

ول کن عزیزم تموم شد و رفت تو هر خونه ای پیش میاد

منم بچه رو بردم عوض کردم و بردم تو اتاق خواب خودم و خوابوندمش... بعد شوهر لاشیم از خونه رفت بیرون ... منم قرار بود عضرش با مادر شوهر و فک و فامیلاشون بریم باغ ‌.... زنگ زدم به مادر شوهرم و هماهنگ کردم و رفتیم باغ ...اونجا تو باغ بغضم ترکید و ماجرا را برای مادر شوهرم تعریف کردم اونم خیلی ناراحت شد و دلداری داد و غیره .....شب هم بعد باغ رفتم خونه خودم .شوهرم بود محلش نذاشتم .اصلا نگاهشم نکردم ... الان بچه خوابیده خودشم خوابه فک کنم .من نشستم تو تراس و دارم فکر میکنم در جواب این همه توهین باید چه رفتاری انجام بدم... رو خانوادم هم هیچ حسابی نمیتونم بکنم ...مهریه م پنج تا سکه س و حق طلاق دارم ...نظرتون چیه ...البته شوهرم کلا عصبیه و روانه.بنظرتون چکار کنم

خیلی به این چیزا اعتقاد ندارما ولی دوستم شوهرش اینجوری بود دعا گرفت واسش اوکی شدن عالی

این دفعه که بخودش اجازه داد روت دست بلند کنه توام روش دست بلند کن تاجایی که میتونی داد و بیداد کن. هرچی گفت جوابشو بده. قشنگ دست پیشو بگیر. اینجوری که تو سکوت میکنی منم باشم هر رفتاری دلم بخواد باهات دارم. بهش بگو سری بعد ازین رفتارا بکنه پای بزرگترا رو میکشم وسط. ابرو برات نمیزارم.‌بخدا اینجور مردا انقد ترسوعن نگاه به هارت و پورتش نکن

چقدر شوهرت عوضی اگه شوهر من اینکار میکرد جرش میدادم هر چند شخصیت آرومی دارم ولی نمیذاشتم البته شوهر من عوضی نیست

ببین خواهر بقول مامان دو تیکه ابرکوچولو اینجا مشورت نخا بنظرم با مشاور یا آدمی ک آگاهی کامل از روابطتتون داره و میتونه درست راهنماییت کنه کمک بگیر....الان اینجا یکیش منم والا متنو ک خوندم کله م داغ شد خاستم هزارتا بدبیراه ب شوهرت بگم و بگم تو چطوری اینو تحمل میکنی....بعد دیدم حق با مامان دو تیکه ابر....ما از زندگی تو خبر نداریم ممکنه یه حرفی بزنیم تاثیر بد روت بزاره تصمیم اشتبا بگیری یا برخورد تندی بکنی وضعیت بدتر شه

بگردم چجوری تحمل میکنی اینهمه غرورت خورد شه🥲میدونستی اینجوریه چراا بچه دار شدی اخه

چرامردا سگ شدن عوضیا مث من روانی شدم

وقتی داشت کتکت میزد فقط نگاش میکردی ؟یعنی هیچ جوابی به کاراش و فحشاش ندادی؟

عزیزم ناراحت نباش همه مثل هممم شوهر منم کلن عصبیه ولی من بخاطر بچه هام کوتاه میام محلش نزار کار خودتو بکن با بچت خوش بگذرون گور بابای مرد بد

مشاوره خوب بگیر و اگه در زمان مشاوره دونفرتون احساس تغییری نکردی با توجه به حق طلاق طلاق بگیر... البته حضانت هم بگیر
قطعا محیط متشنج برای بچه هم خوب نیس

عزیزم بین هرزن وشوهری پیش میادخوبه این دست بزن نداره شوهرمن فوق العاده خوبه ومهربون وحشی ودست بزن هم داره جوری که انگاردوشخصیتیه امروزهم جلومادرم بامشت زدتودماغم منم زدمش ولی شوهرمن خیلی ازم میترسه چون من خیلی جواب حاضرم وهرچی میگه جوابشومیدم ولی منم روخانوادم حسابی ندارم ۲تابرادرکرایه نشین مادرمریض دارم پدرمم فوت شده به هرحال ازکوچیکی بازجرزیردست مادرمادرمون بزرگ شدیم ولی بخاطربچهام تحمل میکنم

کثافت ...قمر در عقربه میگن فعلا بیخیال شو

اهمیت نده عزیزدلم همه مردا همینن می‌دونم اذیت میشی ولی به فکر پسرت باش مردا شعور ندارن معذرت خواهی هم نمیکنن تازه یه چیزی هم طلبکارن

هعیییی بخدا همه همینم ببخداااا منتها یکی بد یکی بد تر نمیگم کوتاه بیا یه مدت سر سنگین باش محل نده ولی بخاطر بچت زندگی کن

خیلی سخته 🥲🥲🥲نمیتونم چیزی بگم

عزیزم اعتیاد نداره

چرا مهریت اینقد کمه

همیشه همنجوریه

سوال های مرتبط

مامان آیسام مامان آیسام ۱ سالگی
سلام خانما من چیکار کنم پسر من کارشو ترک کنه هر چیزی ریز پیدا کنه میذاره دهنش زود از دهنش در میارم که یوقت قورت نده همش خونه رو جارو میزنم مبادا چیزی پیدا کنه تو حیاط میریم سنگ ریز پیدا میکنه میذاره دهنش.دیروز یه تسبیح کوچولو باباش داد دستش بازی میکرد تا نصف روز دستش بودبازی میکرد من رفتم اتاق رو تمیز کنم پسرم حال مشغول بازی بود اومدم دیدم پسرم تسبیح رو پاره کرده منم دنبال دونه هاش بودم که دیدم رو زمین همش ۴ تا دونه هست باید حداقل ۱۰ تا دونه باشه .بعدش من همش میگفتم نکنه قورت داده چون هر چی رو دهنش میذاره امروز پی پی کرد دیدم بله قورت داده ۵ .۶ تا دونه تسبیح بود به شوهرم نشون دادم گفت چرا مواظب نیستی منو کلی دعوا کرد والا منم نمیدونستم میخواد پاره کنه قورت بده بنظرتون چیریش میشه شوهرم میگه اگه شکمش کار نکنه فلان میشه به امان میشه اعصابم خیلی خرابه پسر من هر چز میبینه میذاره دهنش چیکار کنم عادتش رو بذاره کنار خستل شدم دو سه بار هم دعواش کردم تو دهنش وسیله گذاشته اما فرار میکرد که من نگیرم
مامان جانان و شاهان مامان جانان و شاهان ۱۷ ماهگی
سلام دوستای گلم ببخشید دیر تاپیک زدم اخه گوشی افتاد و دادمش تعمیر طبق تاپیک قبلیم که گفتم (دخترم بحران غذا نخوردنش تمام شده و غدا میخوره) راستش دخترم ۳ ماه شایدم بیشتر که حتی روزی که وعده غدا نخورده بود حتی میوه هم نمیخورد به پیشنهاد یه خانم مسن که از اقوام دور مون بود براش تعریف کردم گفت شیر زیاد میخوره گفتم اره گفت همونه دیگ سیر میشه بهش گفتم کم وزن و دکتر تغذیه هم بردمش گفت چون غذا نمیخوره وزن نمیگیره خلاصه همه این ها رو براش تعریف کردم گفت اول یه غذا ی خوش مزه درست کن بزار کنار وقتی امددرخواست شیر کرد یه چیز ترش مثل آبلیمو بزن به سینه هات بدش میاد بعد از چند دقیقه غذا رو براش بیار بخوره میگفت دخترت خیلی وابسته به شیره راستش چند وقت پیش شنیدم یکی این کار و کرده و بچش بد غذا بوده بدشیر هم شده منم شانسم امتحان کردم و خداروشکر خوب شد دخترم الان غذا شو میخوره و میوه هم میخوره و جالب اینجاست هرکسی غذایی چیزی ببینه میخوره میره رو پاش میشینه که باهاش غذا بخوره یا غذا رو ببینه میره ازش میگیره که بخوره خخخخخخخخخخخ برای دختر من خوب جواب داد و بدشیر هم نشد حالا شما هم اگر فکر میکنن بدشیر نمیشه امتحان کنین بازم خودتون میدونین چون من خیلی اذیت شدم سر بد غذایی دخترم نمیگم صدرصد این کار بگین چون قبلا دلم خوش بود شیر حداقل میخوره راستی اگر انجام دادین بیاین نتیجه رو بگین 🥰🥰
مامان ماهان مامان ماهان ۱۷ ماهگی
#زایمان زود رس
پارت ۶
ادامه داستان قبلی
مامانای قشنگم بعداز تموم شدن قصه زندگیم جواب تاپیک هارو میدم😘



همین که دست به شکمم زدم خیالم راحت شد که شکمم بزرگه بچم هست اما یهو ته دلم خالی شد نکنه بچم طوریش شده باشه تخت و اتاق عوض شده بود مامانمم نبود یه خانوم کنارم بود صدام در نمیود انگار حرفی به ذهنم نمیومد دراقع میترسیدم سوالی بپرسم یهو چیشده بود که نه دردی داشتم نه هیچی حتی نمیدونستم چند ساعته که بیهوشم یهو همه اتفاق های قبل کم کم یاد اومد بلند شدم با استرس گفتم چیشده مامانم کجاس بچم چیشده کم کم صدام بالا میرفت با گریه گفتم بچم چیشده برداشتید چرا من نمردم😭چرا شکمم بزرگه پسرم چیشد یهو خانومه بغلم گرفت یه خانوم مهربون گفت اروم باش گل پسرت سالم تو شکمته بشین تا بگم چیشدی تو از درد زیاد بیهوش شدی ما فکر کردیم رحم پاره شده سریع اوردیمت اتاق عمل اماده زیمان کردیم ضربان قلبت پایین بوده ما الویت مادره واسمون هر لحظه اوضاع داشته وخیم میشده چون داشتیم هم مادر هم بچه رو از دست میدادیم داشتم اماده سزارین میشدیم همین که معاینه کردیدم دیدیم هیچ فشاری رو دهانه رحم نیس زربان قلب داره منظم میشه انقباض ها کم شده اوضاع مادر داره نرمال میشه بچه رو سونو کردیم دیدم کامل سالمه دهانه رحم کامل بسته شده دوتا دکتر دیگه هم اومدن اتاق عمل همه تو تعجب بودن که چیشد لحظه اخر فقط گفت میتونم بگم واست معجزه شد ما همه دلمون به حالت سوخت اما چاره ای نداشتیم اینو گفت رفت بیرون مامانم اومد تو حس کردم تو همین چند ساعت پیر تر شده به ریخته بود چادرش رو میکشید اومد گفت خوبی دختر بابا بیرونه فقط التماس خدارو میکنه امام هارو صدا میزنه انگار یادم اومد که باید گریه کنم انگار تازه فهمیدم چیشده