۱۴ پاسخ

منه دیوانه خیلی از این چیزا میترسم چرا باید تا آخر بخونم☹️
حتما تو چشات خواب بوده خودت انجام دادی یادت نیس

شاید تو خواب بازش کردی نفهمیدی
چون منم ببار پسرم گذاشتم کنارم شیرش دادم از بس خسته بودم نمی‌دونم کی گذاشته بودمش توتختش بعدکه بیدار شدصداش میومد نمی‌دونم کی گذاشتمش تو تختش

برای من‌ک خیلی پیش اومده حتی یک شب انقدر ک خسته بودم کتری رو بدون اب گذاشتم رو گاز بعد دوساعت دیدم کل خونه دوده و کتری ک تازه خریده بودم نابود شد
یادم نیومدم ک من این کارو کردم و خیلی ترسیده بودم بعدا یادم اومد ک من فقط کردم ساعت ۷ و موقع صبحونه شوهرمم ولی اینقدر خسته بودم توش اب نریختم

این عکس وضعیت شیشه و درش هست..بنظرتون من خیالاتی شدم؟؟

تصویر

ببخشید شیشه مصرف میکنین شما؟😂😂😂😂😂

چرا قضیه رو برا خودت ترسناک میکنی من‌بارها شده بیدار شدم دیدم بچم تو‌جاش بیدار شده با یه چی ور رفته بعدشم خودش گرفته خوابیده

عزیزم تایپک قبلیتم خوندم بنظرم یه ملا بیار خونتو حصار بکشه ایع کرسی بخونه بنظرم جنی شده خونت خیلی ترسناکع🥲

من خیلی برام پیش اومده یکاریو انجام دادم یادم رفته بعد دو هفته یادم اومده نترس الکی

من تو این هجده ماه بالای چهل بار پیش اومده صب بیدار شدم دیدم بچم پیش خودمون خوابیده و اصلا یادم نیومده کی و‌چجوری اوردمش پیش خودمون بخاطر خستگیه

شایدم خودتون کردید و چون خیییلی خسته بودین یادتون نمیاد خیلی پیش میاد..

حتما پسرت بوده

خب؟؟؟ درش باز شده دیگه خودتم میگی بچه برمیداره خودش شبا میخوره حتما بیدار بوده باهاش بازی بازی کرده

عزیزم نگران نشو شایدم خود پسرت باهاش بازی کرده درش باز شده و شما متوجه نشدید پسرتون بیداره بعد خوابیده.....

ول کن اصلا بهش فکر نکن تو حالت خواب‌آلود خودت بازش کردی الان یادت نمیاد

سوال های مرتبط

مامان لیام جان مامان لیام جان ۱۶ ماهگی
عطر وانیل کل خونه رو پرکرده فکر میکنم لذیذترین شیربرنج زندگیم رو درست کردم
اجاق گاز رو خاموش میکنم و اتاق رو آماده میکنم واسه چرت نیم روزی
صدای جیغ و گریه ت بلند میشه
چالش جدید
به شدت در مقابل خوابیدن مقاومت می‌کنی
شب و روز هم نداره
کلافه ام و سعی میکنم آروم باشم
از رو تخت بلند میشم و بغلت میکنم میریم تو سالن برات ژل دندون میزنم
اما باز گریه می‌کنی
یکم آب می‌ریزم تو شیشه شیرت
میخوری و آرومی
اما باز که میارمت اتاق خواب گریه می‌کنی
بابا حمید بلند میشه و بغلت می‌کنه
میخندی و با صورتی که از اشک خیس شده بهم نگاه می‌کنی
بهت لبخند میزنم اما ناراحتم
همراه بابا حمید میری تو سالن و منم رو تخت منتظرتون میشم
یک ربع طول می‌کشه که بابا حمید آروم میارتت رو تخت
تو سالن تو بغل باباحمید خوابت برده بود
سه تایی کنار هم دراز کشیدیم و جسم و روح خسته مون رو دعوت میکنیم به یه استراحت نیم روزی
آخ که عجییییب میچسبه این خواب دوساعته با عطر وانیل و خنکای کولر
مامان آرین مامان آرین ۱۷ ماهگی
مامانهای عزیز لطفا هر کس می‌دونه منو راهنمایی کنه چون خودم خیلی شکه شدم... امروز شوهرم بعد از ظهر خوابید منم پسرمو برداشتم بردم تو سالن و در اتاق خواب را بستم که صدا شوهرمو اذیت نکنه و بخوابه.. تو این مدت هم کارهامون کردم یه مقدار میوه تو یخچال بود که همه را برداشتم و شستم که بذارم تو یخچال ولی خوب وقفه افتاد و میوه ها نیم ساعتی بیرون یخچال موندن... شوهرم که بیدار شد بهش گفتم چیزی میخای برات بیارم... گفت آره میوه بیار منم رفتم تو آشپزخانه... پسرم کنار شوهرم رو کاناپه نشسته بود و باری میکرد یهو با نخ افتاد زمین به طوری که ملاجش رو زمین خورد و پاهاش بالا بود ... یه لحظه گفتم گردنش شکست ... حالا شوهر عوضبم شروع کرد فحش به من بده....که مادر فلان شده ت (یعنی من ) مقصره... حالا من هیچی نگفتم ... نشست میوه بخوره گفت چرا میوه ها داغه و شروع کرد به داد و بیداد ..اون نشسته بود رو کاناپه و من رو زمین کنار بچه م نشسته بودم که بهش میوه بدم .... بعد بند شد و با پاهاش محکم کوبید تو بازو چی من.یه جوری که انگار داره شوت می‌کنه یه توپ رو و بعد بهم گفت برو لباساتو بپوش کمشو از خونه من بیرون ... من بلند شدم برم تو اتاق دو باره با پاس زد به باسن من که یعنی تیرپایی داره میزنه بهم ...مدام هم می‌گفت میذارمت دم در و فلان.... من رفتن تو اتاق پسرم و همین طور شوکه بودم و نمی‌دونستم باید چیکار کنم چون شوهرم خیلی خرو گاوه و اگر میرفتم از خونه بیرون محال بود بذاره بچه رو ببرم و به هیچ عنوان هم نمی اومد دنبالم ... بعد چند دقیقه اومد گفت بیا بچه رو عوض کن چون پی پی کرده بود ...