۱۴ پاسخ

خداروشکر ک بخیر گذشته و سالمین عزیزم❤️
حتما یه صدقه بده

انشالله جنازش بره خونه مرتیکه گاو

خداروشکربخیرگذشت صدقه بنداز انشالله که خیره

یه صدقه بزار کنار خداروشکر که به خیر گذشت

بخیر گذشت صدقه بده

خداروشکر بخیر گذشت

بخیر گذشته باید پلاک موتور حفظ میکردی میرفتی شکایت میکردی

اخ اخ بخیر گذشته
منم چند شب پیش پسرم وبردم پارک با کالسکه با صورت چپ شد رو زمین مردم و زنده شدم یعنی

داشته می‌رفته ننش را 😡😡😡🤬🤬😠🤬
خدا نگذره ازش
صدقه بنداز خداروشکر بخیر گذشت

رحمه خدا بسیاره عزیزم
خدارو شکر بخیر گذشته
حتما یه صدقه بده

همون توخونه نشستن انگاربرامامادرابهترشده یامیریم بیرون یکی اینجوری میشه یکی کنارش فقط سرفه میکنه اوه

عزیزم الان خوبین ؟

چقدر ملت وحشی شدن کصافطا
ایشالا یکی بزنه نابودش کنه

چ ترسناک خدا رحم کرده صدقه بده

سوال های مرتبط

مامان آرین مامان آرین ۱ سالگی
مامانهای عزیز لطفا هر کس می‌دونه منو راهنمایی کنه چون خودم خیلی شکه شدم... امروز شوهرم بعد از ظهر خوابید منم پسرمو برداشتم بردم تو سالن و در اتاق خواب را بستم که صدا شوهرمو اذیت نکنه و بخوابه.. تو این مدت هم کارهامون کردم یه مقدار میوه تو یخچال بود که همه را برداشتم و شستم که بذارم تو یخچال ولی خوب وقفه افتاد و میوه ها نیم ساعتی بیرون یخچال موندن... شوهرم که بیدار شد بهش گفتم چیزی میخای برات بیارم... گفت آره میوه بیار منم رفتم تو آشپزخانه... پسرم کنار شوهرم رو کاناپه نشسته بود و باری میکرد یهو با نخ افتاد زمین به طوری که ملاجش رو زمین خورد و پاهاش بالا بود ... یه لحظه گفتم گردنش شکست ... حالا شوهر عوضبم شروع کرد فحش به من بده....که مادر فلان شده ت (یعنی من ) مقصره... حالا من هیچی نگفتم ... نشست میوه بخوره گفت چرا میوه ها داغه و شروع کرد به داد و بیداد ..اون نشسته بود رو کاناپه و من رو زمین کنار بچه م نشسته بودم که بهش میوه بدم .... بعد بند شد و با پاهاش محکم کوبید تو بازو چی من.یه جوری که انگار داره شوت می‌کنه یه توپ رو و بعد بهم گفت برو لباساتو بپوش کمشو از خونه من بیرون ... من بلند شدم برم تو اتاق دو باره با پاس زد به باسن من که یعنی تیرپایی داره میزنه بهم ...مدام هم می‌گفت میذارمت دم در و فلان.... من رفتن تو اتاق پسرم و همین طور شوکه بودم و نمی‌دونستم باید چیکار کنم چون شوهرم خیلی خرو گاوه و اگر میرفتم از خونه بیرون محال بود بذاره بچه رو ببرم و به هیچ عنوان هم نمی اومد دنبالم ... بعد چند دقیقه اومد گفت بیا بچه رو عوض کن چون پی پی کرده بود ...
مامان 🧚panah🤍 مامان 🧚panah🤍 ۱۶ ماهگی
مامان یزدان مامان یزدان ۱ سالگی
سلام. من خیلی وقت بودمیخواستم یه کالسکه بخرم آخه پسرم یه کم سنگینه وقتایی بیرون میرم میخوادبغل شه کالسکه باشه راحتترم درسته هرجامیرم باماشین میرم ولی خب توفروشگاه پارک یابازارپیاده روی ایناهم هس خلاصه تودیوارگشتم پیداهم کردم کالسکه دلیجان2200تومان ولی شوهرم نذاشت گف دوسه ماه استفاده میکنی بعدمیندازی گوشه انباری البته همنطورم هس🤭بعدهم گفتم ازدوست یافامیل یه دونه امانت بگیرم به چندنفری گفتم یانداشتن یاخراب شده بودیاخودشون لازم داشتن. 14سال پیش من بایه دوست رفاقت داشتم رفت وآمدخانوادگی داشتیم خیلی هم صمیمی بودبخاطریه موضوعی بینمون شکراب شدقهرنکردیم ولی رابطمون کمرنگ شدخلاصه یهوساعت5صبح یاداواومدم وتووات بهش پیام دادم که کالسکه امانتی نداری بهم بدی گف بزارازآبجیم بپرسم بعدساعت9صبح بهم پیام دادکجابیارم بهت بدمش منم آدرس دادم آوردش خودم توخونه نبودم شوهرم گرفته بودش گفته بوداین هدیه من به پسرگلت وقتی اومدم خونه سورپرایزشدم دیدم یه کالسکه پلمپ ازمارک دلیجان برای پسرم آورده زنگش زدم گف من بایدبرای زایمانت می اومدم که نتونستم این هدیه ی من به گل پسرت.. میخوام اینوبگم یه رفاقت 14ساله باوجوداینکه کمرنگ هم بودولی دمش گرف خیلی دخترگلیه ایشالله برای تولدپسرش جبران کنم بچه هاشمانمیدونیدقیمتش چنده؟
مامان ماهان مامان ماهان ۱ سالگی
از قضا ماجراهای جذابِ منو پدرشوهرم؛
پدرشوهرم از اول همیشه میخواست از هر چیزی ک میخوره یا هر غذایی که سر سفره هست چند قاشقی هم به پسرم بده، از وقتی آقا پسر غذا خور شد هر طوری بود ی چند قاشقی میزاشت دهانش و منم هم حرص میخوردم که روی لباس بچه نریزه هم گاهی اون غذا برای بچه خوب نبود که البته هیچوقت گوش نمی‌داد و کار خودش رو می‌کرد. برای مثال همین عید نوروز خونه برادرشوهرم دعوت بودیم و منم ی لباس خونگی گرونم خریده بودم برای پسر پوشیدم، سر سفره هم روی پای خودم نشوندمش و پیشبند بستم و بهش غذایی که با خودم برده بودم دادم خورد؛ موقع جمع کردن سفره بچه رو دادم دست شوهرم و رفتم کمک کنم همون لحظه پدرشوهرم ی قاشق آبِ مرغ گذاشت دهان پسرم که نصفش ریخت روی لباسش، نگم چقدر حرص خوردم و به شوهرم غر زدم. حالا جدا از اون ماجرا امشب باز لباس نو پوشیده بودم تن پسرم و تا رفتیم شروع کرد با قاشق شربت آلبالو داد بهش لباسشم که سفید بود و با اینکه گفتم نده میریزه روی لباسش کثیف میشه باز اهمیت نداد و داد و ریخت. منم رفتم پسرمو بیارم همونجا گفتم بهش که بابا نذر داره هر بار لباس بچه منو کثیف کنه. آقا هم بهش برخورد دیگه به ما محل نزاشت و بنده بسیار خرسند شدم از حرفی ک زدم. ان شاءالله که بهش بربخوره دیگه این رفتارهای مضخرفش رو تکرار نکنه