۶ پاسخ

منم بلا سرم اومده فهمیدم به هیچکس نمیشه اعتماد کرد حتی پدر بچه

خداروشکرکه چیزیش نشد
منم جایی میرم همش شوهرم میگه مراقبش باشیانزاری بچه هابغلش کنن زمین نخوره منم عصبی میشم میگم‌چقدرمیگی حواسم هسا دیگه ولی الان شماگفتی میگم حق داره یاداوری میکنه همش نکرانه میگه یه لحظه اون اتفاقی که نبایدمیفته ومامیمونیم ویک عمرپشیمونی

من همیشه ب بچم حواسم هست

خدا به خير كرد
هميشه براش صدقه بده دفع بلا ميشه

خوبه نیگی نماز میخونده چطور حواسش باشه،،،خدا رحم کرده گلم

خداروشکر ک چیزیش نشد سبند دود کن براش صدقه بده

سوال های مرتبط

مامان ارس مامان ارس ۱۶ ماهگی
"تجربه از ترک دادن پستونک"
پسر من پستونک خوردن جز روتین اصلی خوابش شده بود و در طول روزم شایدم یک الی دوبار به اندازه ی ۱۰ دقیقه استفاده میکرد ولی خب بیشترین استفاده اش موقع خواب بود یعنی اگه نبود نمیخوابید همیشه یه کابوس بود برام ترک این پستونک ولی به قدری راحت بود که هنوزم باورم‌نمیشه من پستونکشو سوراخ کردم چند تا سوراخ با چاقو و گذاشتم تو دسترسش اصلا ازش نگرفتم اتفاقا بهش دادم هی نگاه میکرد و میذاشت دهنش هی بازنگاه میکرد بعد دیدم پرتش کرد و دیگه نخواستش باز بهش دادم دوباره پرتش کرد دروغ چرا ۴ شب اول سخت بود بیدار میشد و هی بهونه میگرفت انگار ولی خب من براش پیش پیش میکردم و یا از تختش بلندش میکردم تاب میدادم و میذاشتم دوباره جاش خلاصه امروز اومدم پستونکو مجدد بهش نشون دادم باورم نمیشد که اصلا نگاهشم‌نکرد و خیلی بی تفاوت رفت با توپش بازی کرد درصورتی که مواقع دیگه هرطوری شده بود خودشو به پستونکش میرسوند و وقتی میکرد دهنش با ذوق و شادی بود.
تجربه ی من این بود که حتما به خود کودک امکان پذیرش رو بدید و بعد چیزیو ازش یگیرید انشالله که تجربه ام به درد بخوره🥰
مامان نلین مامان نلین ۱۷ ماهگی
مامان کنجد مامان کنجد ۱۷ ماهگی
بچه ها امشب دخترم رو بردم دریا تقریبا میشه گفت اولین بار بود که بردم اینجوری بازی کنه
البته به قصد ساحل نرفته بودیم رفتیم پارک دیگه یهویی شد رفتیم کنار اب و رفت توی آب
لنا به حددددی ذوق کرده بود که نگو و نپرس هیجان زده بود قشنگ میخندید و میدوید و بازی میکرد هی میومد تو ساحل هی میدوییییید سمت اب کمرم شکست بخدا انقد گرفتمش
البته تمام لباساش خیس و شنی بود و پوشکش و منم به قصد ساحل نرفته بودم وسایل باهام نبود
همینطور لباسای خودمم خیس و پر از شن بودن
دیگه لباسای لنا رو در اوردم یه شلنگ اب بود یه کم بدنشو شستم شال خودمو پیچیدم دورش و اومدیم خونه مستقیم بردمش حمام
گریه کرد برای همون شال با شال رفت تو حموم و خلاصه شال هم خیس خیس
اومدیم بیرون هیچ جوره راضی نمیشد شال رو بده و پوشک و لباسش رو بپوشه خلاصه خیلی خیلی گریه کرد و یه کم شیر و سوپ بهش دادم و خوابید

خیلی تو فکرشم الان به نظرتون دریا رفتن مناسبش هست یا هنوز زوده؟
اونایی که میبرین دریا بگین چه وسایلی برمیدارین