۲۲ پاسخ

طبیعی یکم باید تحمل کنی دبگ

الاهی عزیزم خیلی زود خوب شی و بچه هاتو ببینی مامان قوی افرین به تو که انقدر قوی بودی و قوی موندی انشالا زود زود سلامتی تو بدست بیاری و بری پیش بچه هات و بااونا برگردید خونه ،اصلن غصه هیچی ونخور‌استرس نمیذاره بهترشی بچه هاتم تو دستگاه‌باید باشن مطمعن باش حالشونم خوبه توام‌رو خودت وسلامتیت کارکن تا زودتر سرپا شی💪🏽❤️

عزیزکم همون چیزایی که گفتم مصرف کن....نسکافه و مایعات خیلی خوب اثر مواد بی حسی رو از بدن دفع میکنه ....آب اناناس و شیرموز خرما . معجون بخور

دوقلو های داییم ۳۵ هفته دنیا اومدن فقط ۲ الی ۳ روز دستگاه بودن بعد خوب شدن

مایعات فراوون کافئین زیاد، راه رفتن، خوردن مکمل اینا حالتو بهتر میکنه

مایعات فراوان بخور
چایی نسکافه
حموم برو زیاد زیر دوش سینه هاتو ماساژ بده
آبمیوه بخور
چیزای مقوی
عسل
کاچی با مغزیجات

سینتم سفت شده شیرتو بدوش خالی کن وگرنه میمونه سفت میشه اذیت میشی کلا

شیافو بزار دردت تا چنروزی هس همرات
تازه دکتر من میگف بعد ۳ روز امکان درد داری چون راه میری

منم اینطور بودم رفتم بیمارستان سرم زدن خوب شدم

از جوجو ها عکس نگرفتی🥹😍

منم چند روز همین بودم دکترم گفت قهوه و نسکافه بخور خیلی بهتر شدم

وای جای بی حسی درد میکنه؟🥲
خیلی؟
شیرتو بدوش مامان بذار فریزر

لرزشت بخاطر تب شیره شاید
سعی کن زود بذزود تخلیه اش کنی ، هرچی بمونه و سینت سفت بشه حالت تب و لرز بهت میده

ای جانم انشاا...زودترمرخص شن گلم

باید مرتب شیاف بزاری من تا یک هفته میزاشتم بعد یک هفته هم درد داشتم ولی تحمل کردم تا کمتر شد

من ازتو بدترم دارم میمیرم ازدرد

عزیزم باورت میشه دختر دایی بابام هم دو قلو پسر آورد....
فقط شیر خودشو میداد به بچه هاش تا روزی که از شیر گرفتشون
به حدی شیر داشت
اما اگه تو شیرت کم باشه مجبوری شیرخشک بهشون بدی

من الان نزدیک ۳ماهه زایمان کردم بازم همون درد کمو ونخاح رو دارم به نظرم حالا حالاها باهاش درگیریم

بچه هات چند روز قراره تو دستگاه بمونن!؟

عزیزم باید تحمل کنی
به شوهرت بگو قسمت نخاعت رو با روغن زیتون ماساژ بده

سفت شدن سینه هاتم به خاطر اینه داره شیر توشون جمع میشه

مفنامیک اسید بخور دوتا دوتا....حموم و چیزای مقوی بخور آب هویج هم واسه سینه خوبه

شیاف بذار مرتب

سوال های مرتبط

مامان یکتا👼🏻 مامان یکتا👼🏻 ۲ ماهگی
سلام 👋
اومدم یکم باهم حرف بزنیم
کل دیروز اصلا نتونستم بخوابم چون مهمون داشتم دیشب هم از بی‌خوابی سرم داشت می‌میترکید از وقتی هم اون بی حسی رو بهم زدن مهره های گردن تا کردم میسوزه و درد میکنه تا یکم میشینم و دیشب آنقدر دخترم بی‌تابی میکرد یکسره نشسته بودم تا دوشب اصلا نخوابید آنقدر گردنم درد میکرد بچه پیش شوهرم آروم نمیشد شوهرمم بچه داری زیاد بلد نیست ،در همون حال به شوهرم غرغر میکردم و آخر گریه کردم آروم شدم، بهش میگم اصلا تو این یک ماه نتونستم برا خودم باشم نتونستم خوب بخوابم چشمام گود رفته و تیره شده از بی‌خواب ی سرم درد میکنه از یه هفته میشه اومدم خونه خودم مسئولیت هام بیشتر شده گردنم تا یکم میشینم بچه شیر بدم میسوزه و درد میکنه کمرم تا یکم کاری میخوام بکنم درد میگیره میخوام کارای خونمو بکنم بچه نمیزاره صبحانه م میشه ناهار،ناهار میشه شامم ، هیچوقت خود قبلیم نمیشم ،دلم واسه خود قبلیم تنگ شده،به مامانم میگم میگه من که گفتم یکم دیگه واستا خودت گفتی برم خونه خودم،چقدر مادر شدن سخته مادرامون چی کشیدن تا ما بزرگ بشیم
خدایا ناشکری نیست بازم برای وجود دخترم شکرت