۷ پاسخ

یچیز بگم ناراحت نمیشی
شاید بچت بیش فعاله یا مشکلی رفتاری داره عزیزم
چرا آخه انقد عذاب ی روانپزشک کودک ببر خلاص
اگه شبا خوب نمیخوابه ی قرص میدن لچه ب آرامش میرسه اونم خودش داره عذاب میکشه
بجه 5 سالشه مای بی بی میخواد
خب ی جای کار میلنگه

الهی بگردم حق داری گلم خودتو سرزنش نکن سعی کن بری باشگاه خیلیییی خوبه.دوتایی با دخترت برید.ما دوهفته میشه میریم ب قدری حالم خوب شده ک نگم

موقع تخمک گذاری یا پریودیت نیست؟؟؟؟همه خانما در ماه چندروز اینجوری میشن

هممون همینیم عزیزم من الان تنهاتایم استراحت ووقت واس خودمه
دیشب دخترمن از۴صب تا۶توخواب غرزدوگریه کردوبهونه میاوردونمیزاشت منم بخابم

درسته پسرمن کوچیک تره ولی کاملا درک میکنم بعضی وقتا کم میارم کم مونده از حرص بترکم انقده لجبازی میکنه انقده خودمو میخورم گاها سرش داد میزنم بعدش پشیمون میشم

همدردیم .اینم اینقدر شیطونه به خدا روم نمیشه برم جایی اعصاب نمیذاره واسه ادم

دقيقا من هم در قلو پسر دارم دست تنها بعضي وقتها كنترل ام از دستم خارج ميشه خسته ام 😔

سوال های مرتبط

مامان زینب وریحانه مامان زینب وریحانه ۴ سالگی
مامانا شما وقتی یه حرفی به بچه ۵سالتون می‌زنید کامل متوجه میشه؟
ما امشب اصلا شب خوبی نداشتیم.شوهرم خیلی خسته بود.من به دخترم قول دادم که شب براش میزتحریرش دربیارم اما گفتم فردا برات درستش میکنم.من براش درآوردم اما گیر داد الان دختر کوچیکم خوابش میومد گریه میکرد شوهرمم خسته بود ۵بار با آرامش به دخترم گفتم بزار خواهرت وبابا بخابن من می‌توانم درست میکنم.اما شروع کر لجبازی هی جیغ داد وبعدم بهانه من اینجا نمیخابن متکابده عروسکم بده عروسکم نده و هرچی من وشوهرم با آرامش گفتیم بخاب خواهرت خوابش میاد ببین چجور گریه میکنه گوش نداد بعد یک ماهه دستشویی داره نمیره آنقدر نمیره که توخودش ادرارمیکنه همش هم میگه دلم درد میکنه بعد گفت دستشویی دارم شوهرم گفت بیا برو تا دم دستشویی رفت برگشت گفت نه ندارم حدود ۲ساعت بود ادرارشو نگه داشته بود منم عصبی شدم گفتم برو توکه داری چرا نمیری گفت به توچه دلم نمیخاد برم.خلاصه هی گنده جواب من و داد من هی گفتم دخترم قشنگ حرف بزن من عصبی نکن بخاب.هی شوهرم رفت بغلش کرد با آرامش گفت اصلا انگار نه آگار هی گنده جواب داد.هی تا دخترکوچیکم آروم نیشد شیر بخوره بخابه شروع می‌کرد الکی بلند بلند گریه مادرای شیرده میدونن بچه هی شیر بخوره بره اوج خواب بیداربشه دوباره شیر بخوره میشه مصیبت مخصوصا دندون داشته باشه بدتر اینم ۳بار رفت اوج خواب بیدارشد .منم عصبی بشم اصلا دیگه نمی‌فهمم پاشدم دوتا بشگون ازش گرفتم وگفتم ساکت بشو اما هیچ بازم گریه جیغ داد دوباره بهش محلت دادم با آرامش گفتم دخترم خواهرت بدخواب شده شما یک دقیقه ساکت باش بزار بفهمم دارم چیکار میکنم اما بازم لجبازی دیگه شوهرم عصبی شد بلند شد داد وبیدادکرد؟
مامان زینب وریحانه مامان زینب وریحانه ۴ سالگی
مامانا من خیلی حرف میزنم ببخشید چون واقعا هیچ کس ندارم باهاش دردودل کنم.میدونم این که مادربزرگ دلش برای بچه بسوزه طبیعیه.میدونم این که طرفداری کنن طبیعیه.اما نمیدونم چجور بگم دختر من باهوش ترازاین حرفاس اونا میان کارهایی که نباید انجام میده من اصلا سخت گیر نیستم وتوی خونه کاملا راحته اما بعضی چیزها ممنوعه.اونا میاد اون ممنوع هارو میخاد مثلا میگه منو بزارید بالای اپن بعد میره درکلبسنت هارو باز میکنه وهرچه ظرف هست درمیاره الکی میچینه رو اپن تاحالا چندتا ظرفم شکونده.بعد مثلا از اون بالا لیوان میخاد نمیاد بگه لیوان میخام که.که جیغ میزنه منو بزار بالا منو بزار بالا زود باش هی دادمیزنه.منم میگم خب بگو چی میخای بزارم اونم فقط دادمیزنه.یا میره آب برمیداره با ادویه و اینا قاطی میکنه میاره میریزه روفرش الکی وقتی میگم نکن شروع میزنه جیغ کشیدن داد زدم ودرنهایت مامانم میگه آه ولش کن بزار هرکار میخاد بکنه فقط آنقدر جیغ نزنه.واقعا آب وزردچوبه قاطی کنی بریزی روی فرش کارخوبه؟؟،؟یا من میگم با یه اسباب بازی بازی کردی جمع کن بعد بقیش بیار این میره هرچییییییی توی کمد بالای کمد هست میاره میریزه توپزیرایی بازی هم نمیکنه بگم عیب نداره میاره فقط میریزه من میگم نکن داد وجیغ مامانم میگه توساکت بشو ولش کن بزار بیاره.یا هیچ کس نیست میشینه غذا میخوره هرچی باشه میخوره یه چیزم بگه نمی‌خورم میگم غذا همینه بعد میخوره.اما مامانم هست نه نمیخوره.من پیاز نمی‌خورم.گوجه نمی‌خورم.ماست نمی‌خورم.گوشت نمی‌خورم.من میگم همینه غذا بخور شروع میکنه جیغ داد بشقاب پرت میکنه داد میزنه اصلا یه کارهایی میکنه آخر مامانم میگه ولش کن چی میخوری برم برات بپزم میخای گوجه جداکنم فقط تروخدا گریه نکن.