سلام ی درد دل مادرانه شبا میشه دخترم میخابونم تا یکم بدنم اروم میشه عذاب وجدانم شروع میشه برای مظلوم بودن دخترم دلم میسوزه طفلک خیلی مظلومه از خودش دفاع نمیکنه تو این دنیای کثیف ک ماها ادم گنده اییم موندیم من چند روز دندون درد دارم حوصله ندارم 😔بچم دعوا کردم الکی نبود سر این ک دست ب گاز نزنه گوشی زیاذ نگاه نکن یکم بازی کن خودت از وقتی دنیا اومد براش هم مادر هم رفبق هم خواهرم مغزم برای بازی کرذن کم اورده خیلی باهاش خرف میزنم سر هر مساله با بازی بهش میفهمونم باز انکار ن انگاز 😔 شهربازی میبرم بچها ازیتش میکنن نمیدونم چرا دفاع نمیکنه بخدا ن میزنمش ن انچنان برای هر چی دعوا کنم هر چی بخاذ از خودم میگذرم براش فراهم میکنم ی مادر تنها خودم بزرکش میکنم با ی پدر ک همش میکه بچه چیزیش نشه بشه خدای نکرذه تقصیر منه🥲کنترل اعصابم ضعیف شده درد دل ما مادرا عین تراپیه من دارم اب مبشم نکران دخترممم 😔 همش ذعا میکنم خدایا مراقبش باش خیلی مظلومه بعضی وقتا میگم جنبه نداشتم چرا بچه دار شدم خیلی مادر دل نازکیم 🦋♥️

۵ پاسخ

پسر منم همینطوره خیلی اروم و بی دفاعه تو جمع های غریبه امروز تو خانه بازی یه دختر دوساله که هنوز حرفم نمیزد افتاده بود روش گردنشو چنگ زد این فقط نگا میکرد. رفتم شوتش کردم اون ور 😢

توبخاطرخودش دعواش میکنی ناراحت نشو.بذارش بره کلاس دفاع شخصی یاکارات اینا تومحل مایلی ازبچه های کوچیک میرن

عزیزم دختر منم همینه مظلومه کلن درونگرا جدیدن کلاس میبرم یا زیاد پارک میبرم ک ارتباط بگیره با بچه ها تو پارک ام میبینم کسی اذیت میکنه میاد بهم میگه وایمیسم میگم از خودت دفاع کن حرف بزن میگه منم امیدوارم قبل مدرسه درست شه بتونه دفاع کنه از خودش

منن دلم برای دخترام میسوزه
خیلی از خود گذشته ان
اذیتم میکنه دوس داشتم سرتق و پررو باشن حق خودشونو بگیرن عین بقیه بچه ها

برای همینه که بهشت زیر پای مادره عزیزم واقعا تا وقتی خودم مادر نشدم درک نمیکردم که مادر بودن چقدر سخته

سوال های مرتبط

مامان امیدجان مامان امیدجان ۴ سالگی
سلام مامانا.من چندوقتی هست که خیلی حال روحیم خرابه‌.تقریبا چندماهه.و سه هفته هست که خیلی خیلی حالم بده. هرکاری میکنم به دربسته و چاله میفتم‌ . نمیدونم واقعا چی قراره بسرم بیاد،نمیدونم سرنوشت پسرم چی میشه ،حتی نمیدونم چه کاری درسته چه کاری غلط ، هرکاری میکنم فقط بیشتر به زندگیم دارم گند میزنم. حالم اصلا خوب نیست ، خیلی به خودکشی فک میکنم مغزم قفله ،میگم حداقل میمیرم ،میرم اون دنیا عذابم میکشم لااقل گناهام کمتر میشه، اما تو زندگی فقط دارم بارگناه و عذاب وجدانم بیشتر میکنم، از خودم متنفرم ، از خودم بدم میاد من خیلی احمقم. پسرم طفلی خیلی تحملم میکنه،امشب ازم خواست باهاش بازی کنم اماواقعا توان بازی نداشتم.کلی گریه کرد.بغض کرد چندبار بغلش کردم.هی رفت از اتاق بیرون و دوباره اومد بغلم.اخرگفتم بریم بیرون پیاده‌روی؟گفت اره.بعد بابغض گفت میخوام خوشحال باشم،چرا نمیتونم؟؟وای وای دلم آتیش گرفت،همش تقصیر منه،بردمش پیاده روی کردوبرگشتیم گفت حالم خوب شد. مادرا لطفاً بگین چجوری میتونم حالم خوب کنم؟؟؟میخوام دیگه به خودکشی فک نکنم.میخوام دوباره پسرم بخنده.دلم داره آتیش میگیره از اینهمه سکوتش امشب
مامان مهسان مامان مهسان ۴ سالگی
خاهشا بخونید خیلی وقت پیش بچم یه دعوای بد دید و پلکش شروع کرد به پریدن دو یه روزی اینطوری بود خوب شد دکتر گفت تیکه استرس بگیره بترسه عصبی بشه با همونطوری میشه پلکش محکم تر از اون یکی بسته میشه خداروشکر بهتره یعنی دعوا نبینه اینا خوبه چند روز به عید دیدم همون چشمش انگار درشت تر از اون یکیه بردمش چشم پزشکی ک دکتر خیییلی معروفیه توی شهرمون بینایی سنجی هم نبردم تاحالا گفتم بهش بگم همه رو خلاصه با دوتا دستگاه چشماش رو دید یخ چراغ قوه گرفت بهش میگفت نگاه کن اینا گفت خوبه ن عینک میخاد ن دارو و ن مراجعه مجدد بعد از اون روز هی من نگام به چشمش هست حس میکنم گاهی وقتا درشت تر از اون یکی میشه همین رو هم به دکتر گفتم گفت چشاش سالمه حالا پست قبلم ببینید عکس گذاشتم نمیدونم حساس شدم یا چی بخدا میترسم ناشکری کنم ....
خدایی نکرده مشکلی بود دکتر متوجه نمیشد؟مثلا اگر فشاری چیزی روی چشمش بود؟ببینید خاهش میکنم قبلیمو از بس کسی جواب نمیده سنشو کم کرده بودم😑🥲🥺
مامان آرشا و آیهان مامان آرشا و آیهان ۴ سالگی
خانما من خیلی ناراحتم بزرگترین مشکل زندگیم شده مشکل آرشا
شده کم بیارین؟التماس خدا کنید؟خیلی تو‌زندگیمون تاثیر گذاشته صبح تاشب گریه میکنم و فکر درمانم باهمسرم همش بحث میکنم
امروز بردیمش طب سنتی فردا مشاور پس فردا سونوگرافی خیلی خستم
دیدن وضعش قلبم رو مچاله میکنه همش میگم چی شد ک به این روز افتادی یهو ۵کیلو کم کنه گوشه گیربشه اروم بشه و زیرچشاش گود بیفته
روزی ی وعده غذا بزور بهش میدیم همش میکه سرم گیج میره بیجونه یعنی تا کی قراره خودش رو نگه داره و نره دستشویی
صبح بردیمش کافه صبحونه بخوره حتی یک لقمه نخورد شبش شام نخورده بود من از ناراحتی گریه کردم همسرمم همه اسباب بازی و تبلت و اینارو جمع کرد گفت تا وقتی ک دستشویی نکنی و غذا نحوری نمیدم
باز ازصبح تاحالا فقط دوقاشق برنج خورده الانم میکه میخوام بخوابم برااینکه غذا نخوره و دسشویی نره
بخدا کلی نذر کردیم فقط خوب بشه دیروز یکی از اشناهامون دیدش گفت نشناختمش چرااینجوری شده
چراهرراهی میرم نتیجه نمیده چراهرچی دعا میکنم بی نتیجس
برااشتهاش راهی هست؟دارو ک صددرصد جواب بده
بچه بس ک هیچی نمیخوره حتی نمیتونه بازی کنه
دعاکنید واسش شاید معجزه بشه حالش خیلی بدتر ازچیزیه ک تعریف میکنم