سوال های مرتبط

مامان شکوفه های سیب🌸 مامان شکوفه های سیب🌸 ۴ سالگی
به او یاد بده که عاشق کتاب باشد. بهترین روش براى کتابخوان شدن او این است که تو را در آن حال ببیند. وقتی تو مشغول خواندن باشی، درک می‌کند که خواندن ارزشمند است. حتی اگر او به مدرسه نرود و فقط کتاب بخواند، قول می‌دهم داناتر از کودکى شود که تحت محدودیت‌هاى آموزش و پرورش، درس و کتاب می‌خواند. کتاب‌ها به او کمک می‌کنند تا دنیا را بهتر بشناسد و آن را به چالش بکشد، به او کمک می‌کنند تا خودش را بهتر بیان کند و راحت‌تر بتواند رسالت آینده‌ی خویش را انتخاب کند.

فرقی نمی‌کند که بخواهد سرآشپز، دانشمند یا خواننده شود. او می‌تواند از مهارت‌هایى که کتاب‌ها به او می‌دهند، بهره گیرد. منظورم کتاب‌هاى درسی نیست، بلکه کتاب‌هاى تاریخ، رمان و خود زندگینامه‌هاست. اگر لازم شد به او باج بده، رشوه بده، پاداش بده تا کتاب بخواند. او را تشویق کن تا کتاب بخواند.

هرگز بانویى را فراموش نمی‌کنم که کودکش تمایلی به کتاب خواندن نداشت و مادر تصمیم گرفت براى هر صفحه کتاب به او پنج سنت بدهد. ظاهرا براى مادر گران تمام می‌شد، اما سرمایه گذارى ارزشمندى بود.

مانفیست یک فمنیست
#چیماماندا_انگوزی_آدیشی
مامان ❤️ Aydın ❤️ مامان ❤️ Aydın ❤️ ۴ سالگی
‏💊برای اولین‌بار در جهان: قرص ضدبارداری مردانه غیرهورمونی روی انسان آزمایش می‌شود

محققان دانشگاه مینه‌سوتا می‌گویند قرص ضدباروری غیرهورمونی مردانه با نام YCT-529در موش‌های نر، بارداری را در جفت‌های ماده نزدیک به ١٠٠ درصد کاهش می‌دهد. نکته قابل‌توجه این است که با قطع دارو این حیوانات باروری خود را دوباره به‌ دست آوردند. همچنین این دارو هیچ تغییر قابل‌توجهی در ٣ هورمون مهم برای تولید اسپرم (تستوسترون، FSH و اینهیبین B) ایجاد نمی‌کند.

درحال‌حاضر، کارآزمایی بالینی فاز ١ برای YCT-529 انجام شده و اگرچه نتایج آن منتشر نشده، به اندازه کافی موفق بوده و این دارو اکنون وارد فاز ٢ شده است تا ایمنی و اثربخشی آن ارزیابی شود. این آزمایش‌ها از سپتامبر ٢٠٢۴ در نیوزیلند آغاز شدند. البته سال‌ها پیش محققان گفتند آزمایش‌های بالینی این دارو را تا سال ٢٠٢٢ انجام خواهند داد. اگرچه تحقیقات کندتر از پیش‌بینی‌ها جلو می‌رود، همچنان درحال پیشرفت است.

تحقیقات قبلی نشان داده بود YCT-529 بر پروتئینی به نام RAR-alpha که برای رشد سلولی، تشکیل اسپرم و رشد جنین مهم است، تأثیر می‌گذارد. در واقع قرص جدید فقط گیرنده RAR-alpha را مسدود می‌کند؛ به‌ همین دلیل عوارض جانبی کمتری دارد.

حالا من بعید میدونم مردای ایزانی بخورن همش فک میکنن تاج و تختشون بی وارث میخواد بمونه
مامان شکوفه های سیب🌸 مامان شکوفه های سیب🌸 ۴ سالگی
چقدر به دوستانم که مادرانی دوست‌داشتنی، مهربان و حمایت‌کننده داشتند، رشک می‌بردم و چقدر عجیب بود که آنها به مادرانشان وابسته نبودند! نه دائم بهشان تلفن می‌زدند نه به ملاقاتشان می‌رفتند، نه خوابشان را می‌دیدند و نه حتی بهشان فکر می‌کردند. ولی من در طول روز بارها مجبور بودم فکر مادرم را از ذهنم برانم و حتی امروز که ده سال از مرگش می‌گذرد، اغلب پیش می‌آید که بی‌اختیار به سمت تلفن می‌روم تا با او تماس بگیرم.

اوه همه این‌ها به لحاظ منطقی برایم قابل درک است. سخنرانی‌‌ها درباره‌ این پدیده کرده‌ام برای بیمارانم توضیح می‌دهم، کودکانی که مورد بدرفتاری قرار می‌گیرند اغلب به‌سختی از خانواده‌ ناکارآمدشان جدا می‌شوند، درحالی‌که کودکان والدین خوب و مهربان، با تعارض کمتری از آنها فاصله می‌گیرند. اصلا مگر یکی از وظایف والدین، قادر ساختن کودک به ترک خانه نیست؟

اروین یالوم، از کتاب مامان و معنی زندگی، ترجمه سپیده حبیب
مامان حلما مامان حلما ۴ سالگی
مامان حلما مامان حلما ۴ سالگی
پ.ا.رت 73
برعکس خیلی از مادرا دوران بارداری خوبی داشتم.....
همه اعضای خانواده به فکرم بودن و حسابی هوامو داشتن....
حتی برادراش وقتی از سر کار میومدن واسه بچه لباس یا واسه من خوراکی چیزی می‌گرفتن می‌آوردن.....
بهنام فعلاً این سری واقعاً آدم شده بود.....
بالاخره روز زایمانم رسید و دختر قشنگم به دنیا اومد......
پدر شوهرم از اول ازدواج خودش آرزو داشته دختر دار بشه و اسمشو بزاره کژال....
بهنام و اعضای خانواده به من گفتن هر اسمی رو که خودت دوست داری روی بچه بزار و ما هیچ کاری نداریم.....
و من بعد از به دنیا آمدن بچه گفتم دوست دارم اسم بچه رو بذارم کژال....
پدر شوهرم از خوشحالی زد زیر گریه.....
ازم تشکر کرد.....
نه بابا جون این چه حرفیه در مقابل کارایی که شما در حق من کردید این کوچک‌ترین چیزیه که می‌تونستم انجام بدم.....
دخترم داشت روز به روز بزرگ و بزرگتر می‌شد.....
همه اعضای خانواده هواشو داشتن.....
حسابی به دخترم می‌رسیدن......
تا اینکه وقتی من خواب بودم و بچه گریه می‌کرد سریع مادر شوهرم میومد و بچه رو می‌برد پیش خودش....
حتی خود بهنام که سحر لان حتماً زن داداشم حسودی می‌کنن....
اما واقعا اینطوری نبود و زن داداشش حسابی مراقب من و بچه بودن مثل یه خواهر
مامان حلما مامان حلما ۴ سالگی
پ.ا.رت ۸۸
نزدیکای ظهر بود که از بیمارستان مرخص شدم....
شاید غیر قابل باور باشه ولی اصلاً سعی می‌کردم صورت بچه رو نگاه نکنم....
خیلی می‌ترسیدم می‌ترسیدم یه وقت مهرش به دلم جوری بیفته که نتونم از خودم دورش کنم....
و باید خودمو کنترل می‌کردم و هرگز به این چیزا فکر نمی‌کردم چون من امید مادر شدنو تو دل یه مادر دیگه زنده کرده بودم....
حتی توی راه خودم بغل نگرفتم بچه رو دادم بغل مادر شوهرم....
تا رسیدیم خونه من رفتم دوش بگیرم....
همونطور که داشتم ل.باسامو در می‌آوردم تا برم ح.موم داشتم با جاریمم صحبت می‌کردم....
زن داداش من دارم میرم دوش بگیرم خودتون بچه رو حمام کنید و هر کاری که دوست دارید انجام بدید لطفاً دیگه در مورد بچه با من صحبت نکنید که این کارو بکنیم یا نکنیم این بچه مال شماست فکر کن خودت بیمارستان رفتی و بچه رو با خودت آوردی.....
زن داداش صورتمو بوسید و رفت....
توی حمام تا تونستم گریه کردم....
من به خاطر حس خوب که به زن داداش داده بودم و هم به خاطر دوری که از بچه‌ام داشتم.....
اما خب من یه دختر دیگه داشتم من یه نور چشم دیگه داشتم.......