سلام بعد از چند روز اوومدم از تجربم بگم🥺👼🏻

من چند روز بود دردای پریودی داشتم ولی خیلی کم اما سفتی شکمم خیلی زیاد بود طوری که شب تو یه ساعت هر چند دقیقه یکبار میگرفت بعد ول میکرد همون شب به دکتر خبر دادم گفت برو بیمارستان چکت کنن و چون فشارخون داشتم اونم چک کنن خبر بدن بهم ! و من اصلا نمیدونستم قراره معاینه بشم چون من سزارینی بودم و هنوز تا وقت زایمان ۹روز مونده بود ولی خب من رفتم بیمارستان تا سه شب علاف و چک کردن و اینا دیگه اومدم خونه ، بعد ۹ ماه چون رابطه اینا هم نداشتم وقتی معاینه‌ام کردن مردم و زنده شدم، فرداش صبح دیدم لکه‌بینی قرمز دارم و درد پریوودی وکمردرد خیلی ترسیدم به دکتر خبر دادم گفت بعد معاینه طبیعیه اما من نتونستم صبر کنم برا فردای اون روز از دکتر وقت گرفتم برم مطب خودش چک کنه خلاصه فرداش که میشد ۸ اردیبهشت من قبل رفتن ب مطب دوش گرفتم بعد رفتم جلو آیینه یه عکس گرفتم و با خودم گفتم بمونه یادگار از آخرین عکس حاملگی نمیدونم چرا حس میکردم قراره زایمان کنم خلاصه که نشستم ارایش کردم و مرتب و تمیز رفتم مطب 🥲
اقا رفتم اونجا و دکتر گفت اصلا ریسکه بچه رو نگه دارم هم فشار خونت بالاست هم انقباضات خیلی زیاده برو بستری شو تا ۶ونیم و دیگه چیزی نخور منم صبحونه نخورده بودم ینی داشتم از گرسنگی و تشنگی میمردم فقط اجازه اب رو بهم داد خلاصه من رفتم بیمارستان و تا ۶ونیم بستری شدم😂🫣..
~ ادامه کامنت🫶🏻

تصویر
۲۱ پاسخ

۲#

فقط موقع برداشتن بچه حس کردم دارم خفه میشم و رو قفسه سینم چیزی هست و از اونطرف پرده دکترارو میدیدم که رو سینم دارن فشار میدن و من واقعا داشتم خفه میشدم ضربان قلبم تا۱۸۰ رفت دکتر بیحسی ترسیده بود هی میگفت نفس بکش ولی من اصلا نمیتونستم بعد یکم که گذشت صدای بچمو شنیدم انگار بدنم برگشت به حالت قبلی و فشارخونم و ضربان قلبم اومد پایین و من کلی آروم شدم ..
علیرادمو گذاشتن رو سینه هام و بچم بشدت گریه میکرد و این باعث شد منم گریه کنم و چون ارایش داشتم به زور خودمو نگه میداشتم ، ینی حس میکردم قلبم داره از جاش کنده میشه خلاصه یه ساعت گذشت و ساعت۱۱ ونیم از اتاق عمل اومدم بیرون و ب همه پرستارا میگفتن یه اتوبوس آدم اومده پیشتت همشونم گل و بادکنک و کیک خریدن و قراره جشن بگیرن برات 😂😂

بعد اینکه بستری شدم کلی امپول زدن و قسمت دردناک ماجرا برای من فقط سوند بود یعنی نمیخوام بترسونمتون اما تجربه من از سوند واقعا خیلی بد بود خیلی اذیت شدم ،
تا ۱۰ شب صبر کردیم و دکتر اومد و منو بردن اتاق عمل و چقدر کادرشون خوش برخورد بودن و کلی حرف زدن تا استرسم کم بشه ..
یکی میگفت موهات چقد خوشگله یکی میگفت تحصیلاتت چقدره و.. خلاصه واقعا انرژی گرفته بودم ، بعد دکتر بی‌حسی اومد و کلی سوال پرسیدن و منو نشوندن رو تخت عمل بعد سرمو به پایین خم کردن و بی‌حسی رو زدن که اصلا درد نداشت و نفهمیدم و بعد یهو پاهام کلا گرم شد و زود دراز کشیدم بعد دیگه چیزی نفهمیدم تا اینکه دکتر اومد و کلی حرف زد باهام و پرده رو کشیدن و شروع کردن گفتن حس میکنی چیکارمیکنیم اما دردی حس نمیکنی و من حتی حس نمیکردم چیکار میکنن😂😂

۳#

اما من اون لحظه فقط داشتم میلرزیدم حتی حرف هم نمیتونستم بزنم خیلی سردم بود و بچمم داشت میلرزید و اونم سردش بود کلی پتو انداختن رو دوتامون و رفتیم اتاق خودمون و از همون لحظه من حس میکردم بخیه هام داره میسوزه ولی بیحس بودم ..
دوشب بستری شدم و دارو گرفتم واسه فشارم و این خیلی وحشتناک بود که حتی اب هم نمیتونستم بخورم و عوارضای دارو گرگرفتگی و تشنگی میداد و من ۱۲ ساعت بعد عمل هم چیزی نخوردم و اذیت شدم ، هیچ پمپ دردی هم نگرفتم یعنی نمیخواستم مورفین اینا وارد خونم بشه و رو شیردهی تاثیر داشته باشه و دکتر هم فقط شیاف تجویز کرده بود از ۱۰تا بیشتر شیاف گذاشتن برام ، و خونریزیم خیلی زیاد بود طوریکه یک بسته و نیم بیشتر پوشک بزرگسال رو تموم کردن برام ، بعد ۱۲ ساعت مایعات شروع کردن و من فقط چای و اب و خرما میخوردم و گفتن بعد یک ساعت باید راه بری و قسمت سخت ماجرا این بود که سوند رو ازم جدا نکردن چون باید فرداش هم میموندم بیمارستان و این سختتر بود برام..

عزیزمم من خیلی دیر دیدم زایمان کردی شرمنده شدم گلم❤️❤️خیلی خوشحالم برات علیراد رو صحیح سلامت بغل کردی مامان شدنت مبارک عزیزم😘😘

عزیزممممم بسلامتی قدم نو رسیده مبارک انشالله خوش قدم باشه💕🐣

۴#

قبل راه رفتن چهارتا خرما خوردم تا ضعف نکنم و از شب قبلش آروم خودم به پهلو میشدم تا بدنم خشک نشه و اذیت نشم و وقتی خواستم بلند بشم اصلا اذیت نشدم و فقط جای بخیه هام میسوخت و سرگیجه گرفتم.. ۱۰ دقیقه راه رفتم و نشستم گفتن باید کارکرد شکمی داشته باشی و برام شیاف گذاشتن و اون کمکم کرد و خیلی خوب بود😍🌸


خلاصه ماجرای سزارین اورژانسیِ من این بود و سختترین بخشش همون تحمل سوند بود و داروهایی که بخاطر فشارخون گرفتم وگرنه بقیه چیزاش قابل تحمله بازم سوالی داشتین بپرسین 🫶🏻

عزیزم میشه درخواست بدی 🌹🧡

سلام عزیزم قدم نو رسیده مبارک باشه ،تبریک میگم خدمت شما و خانواده محترمتون،مراقبت های بعد سزارین خیلی مهمه،خیلی خیلی مراقب خودتون باشید❤️

به سلامتی عزیزم
پزشکتون کی بود و کدوم بیمارستان عمل کردین ؟

قدم نو رسیده مبارک عزیزم 🤗🤗🤗😍😍😍

عزیزدلم خیلی خیلی خوشحالم برات😍 خداروشکر که هر چقدر سخت برات گذشت🩵 انشاالله علیراد قشنگمون زیر سایه ی پدر و مادرش بزرگ شه🥹💋

قدم نورسیده مبارک باشه پر از خیربرکت باشه براتون
♥️♥️

قدمش مبارک باشه سلامت باشی هردوتون❤️❤️❤️

کدوم بیمارستان بودی عزیزم؟

عزیزم‌مامان شدنت مبارک باشه😍
قدمش پر از خیر و برکت باشه🤍
علیراد کوچولو به مامانی مثل تو قطعا افتخار میکنه🥰👌🏽
خداروشکر که حالت خوبه🤍
منم قراره شنبه بستری شم به خاطر فشار بالا🥲
برام دعا کن زایمان راحتی داشته باشم😘

الله چوخ شوکور که ایکیزده سالیم سلامتسیز جانم الله قدمین خوش السین بیلزه😍😍😍❤️❤️❤️🧿🧿🧿🧿
راستی کدوم بیمارستان بودی؟

مبارک باشه عزیزم زایمانت عین من بود منم اورژانسی سز شدم اولش خیلی ترسیدم ولی اصلا ترسناک نبود تو اون سه روز که بستری بودم سوند بهم وصل بودو درش نمیاوردن این یکم اذیت کننده بود فقط

الهی عزیزم اشکمو درآوردی ایشالله خووش قدم باشه

بسلامتی،عزیزم دقیقا چند وقتت بود عمل کردی؟

ای جااانم مبارک باشه عزیزم😍🩵

عزیزم قدم‌کوچولوت مبارک باشه
فکرکنم اگه قبل تاریخی که دکترداده برای سزارین بری بیمارستان معاینه میکنن اگه همون تاریخ میرفتی ودرداینانداشتی معاینه نمیکردن

سوال های مرتبط

مامان رونیسا🩷 مامان رونیسا🩷 روزهای ابتدایی تولد
سلام مامانا من هم اومدم از تجربه ی زایمانم بگم من بعد عید رفتم مطب که دکتر برام سونوگرافی نوشت برای وزن تو سونو زده بود که آب دور جنین کم شد رفتم پیش دکتر گفت هر روز باید بری nstبدی تا بتونیم بورو تا سی و هشت هفته نگه داریم چون سی هفت هفته بودم بهم گفت اگر nstخوب نباشه باید فورا زایمان کنی من چون میخواستم طبیعی زایمان کنم معاینه هم کرد و گفت دو و نیم سانت بازی من اون روز رفتم nstدادم که خوب بود برای فرداش هم دوباره صبح رفتم دو بار گرفت که خوب نبود گفت برو آبمیوه بخور و راه برو دوباره بگیریم دوباره گرفتن که باز هم خوب نبود و به دکترم زنگ زدن که دکتر گفت اورژانسی ببرید اتاق عمل من سریع خودمو میرسونم از اون لحظه ی تماس تا اتاق عمل کلا ده دقیقه نکشید و بیهوشم کردن و رونیسا خانوم دنیا اومد من خیلی استرس داشتم و وقتی اتاق عمل و دیدم بیشتر شد واقعا خوشحالم که بیخوشم کردن و چیزی نفهمیدم چون واقعا اگر متوجه اتفاقات دورم میشدم استرسم خیلی بیشتر میشد واقعا از سزارین هم رازی بودم و خدا رو شکر میکنم که هم خودم سالمم هم بچه و هم اینکه زایمانم سزارین شد چون درد معاینه کردن طبیعی از درد بخیه بیشتر بود و کلا درد زیادی نکشیدم برای زایمان فقط برای ماساژ رحمی درد داشتم حالا نمی‌دونم به خاطر رسیدگی عالی بیمارستان و ورسنلش بود یا کلا این بود ولی عمم بیمارستان دیگه ای زایمان کرد خیلی درد داشت پس حتما تو انتخاب بیمارستان دقت کنید
مامان کشمش مامان کشمش ۱ ماهگی
اومدم تجربه زایمانمو بگم 😎 پارت 1
خوب من حدود یه هفته قبل معاینه شدم و دکتر گفت دوسانتی و ورزش پیاده روی داشته باش تا یه هفته ده روز دیگه زایمان میکنی البته برا این دوسانتی درد خاصی نداشتم تا روز شنبه که دکتر نوار قلب نوشته بود برام رفتم بیمارستان نبی اکرم هم زایشگاشو ببینم هم نوار بگیرم که اونجا دکتر باقریان بهم معرفی کردن گفتن دستش برا معاینه خیلی سبکه نوار قلب هم انجام دادم خوب بود فرداش با دندون درد بیدار شدم‌پیش دکتر باقریان نوبت داشتم با همون دندون درد رفتم معاینه کرد و گفت همچنانی دوسانتی اومدم خونه هم دندون درد داشتم هم درد پریودی ولی نسبت به معاینه قبلی دردش بیشتر بود حالا فک کنین دندونم داشت دهنمو سرویس میکرد یکم نشستم بعد با خودم گفتم درد پریودی که دارم برا پرت کردن حواسم از دندون پله بالا و پایین برم شروع کردم به پله نوردی یه نیم ساعت پله رفتم نیم ساعتم پیاده روی کردم اومدم خونه حدود یه ساعت بعد حس کردم که دردم از حالت درد عادی داره خارج میشه و کمرم میگیره ولی نمیکنه دیگه تا حدود دو سه ساعت بعد واقعا احساس درد داشتم شکمم می‌گرفت همراه باهاش درد پریودی نسبت شدید که هی فاصله دردا کمتر میشد سعی کردم بیشتر دردمو تو خونه بکشم و با تنفس و ورزش کنترلش کنم تا ساعت 9صبح که دردام پنج‌ دقیقه یه بار و شدید شد که رفتم بیمارستان
مامان مهیار مامان مهیار روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان طبیعی پارت 1
سلام بعد از 4 شب بی خوابی
خب من کلا ده روزی بود ورزش رو شروع کرده بودم اما کم روزی نیم ساعت پیاده روی فقط
این دو سه شب آخر دیگ کردم روزی دو ساعت پیاده روی 100تا اسکات و حموم آب گرم
و شیاف گل مغربی شب آخر دوتا گذاشتم و بعدشم رابطه بدون جلوگیری داشتیم بعد از رابطه دردام شروع شد ساعت 1 شب بود گرفت تا ساعت 6 دیدم ول نکرد و چون تجربه نداشتم کسیم پیشم نبود با همون درد رفتم بیمارستان که معاینه کرد گفت یه سانت نیمی برو بعدظهر بیا بعد ظهر رفتم همون بود ولی چون ظربان بچه نا منظم بود گفت ختم بارداری که چون مهیار تو سونوش‌ اکوژن قلب نشون داد و اون بیمارستان متخصص اطفال نداشت باید میرفتم یه شهر دیگ(شیروان) رفتیم اونجا گف دو سانتی ضربان بچه هم خوب شده و ما زیر سه سانت بستری نمی‌کنیم دیگ گف برو پیاده روی کن دور بیمارستان سه سانت بشی بستری کنیم من درد داشتم ولی هر سه چهار دقیقه می‌گرفت ول میکرد
رفتم قدم زدم ساعت ۱۲ شب رفتم ولی بازم دو سانت بودم
مامان همتا مامان همتا ۳ ماهگی
سلام خانومها من اومدم از تجربه زایمانم بگم
سزارین (1)
من از ۳۲ هفته بچم بریچ بود گفتن احتمال ۸۰ درصد میچرخه من ورزش میکردم ماما گرفتم ۳۸ هفته رفتم سونو گفتن هنوزم بریچه رفتم پیش دکتر گفت خیلی احتمال کمه بچرخه .باید بری برا سزارین .خیلی ترسیدم همش میگفتم سزارین کنم نمیتونم دیگه آدم قبل بشم خیلی سخته و باید برم اتاق عمل و اینا .با همین استرس و ترس رفتم بهداشت فشارمو گرفت گفت ۱۴ گفت زیاده .و بچت هم که بریچه یه نامه بهت میدم پیاز داغشو زیاد میکنم برو بردار بچه رو راحت بشی دیگه وقتی نمیچرخه .
من برگه رو گرفتم عصر رفتم بیمارستان نشون دادم و فشارمو گرفتن و هرچی گفتم بچم بریچه گوش نداد گفت باید معاینت کنم گفتم وقتی سزارینم چرا معاینه گفت نه باید معاینه بشی .بعد که معاینه ‌کرد گفت بشین فشارتو بگیرم فشارمو گرفت ۱۵ رو ۱۰ بود .گفت باید بستری بشی .منم استرس ‌کل وجودمو گرفت و گریه میکردم .دیگه لباس دادن تنم کردم و رو ویلچر نشستم بعد ازم شرح حال پرسیدن و پروندمو دادن و من و فرستادن بلوک زایمان .رفتم بلوک و دکتر من و دید و پروندمو نگاه کرد گفت برو اون اتاق دراز بکش تا فشار و اینارو چک کنن .دیگه فشارمو چک کردن بازم بالا بود دیگه دراز کشیدم رو تخت و هی فشار و چک میکردن
مامان الا مامان الا ۱ ماهگی
سلام اومدم بالاخره از تجربه زایمانم بگم‌😁تازه فرصت شد و وقت کردم
دوستان میدونستن که من از چندروز قبل سیزده بدر درد داشتم اونم ب این خاطر بود که ورزشا شروع کرده بودم اما خیلی خفیف بود و همش میگفتم ربطی ب زایمان نداره.اما ی روز قبل ۱۳ بدر ساعت ۱۱ شب بود که بچم‌ حرکت نمی‌کرد از عصر هم حرکتش کم بود دیگ رفتم ان اس تی حرکتش خوب بود اما انقباض هم نشون داد .گفت درد داری گفتم آره میره و میاد .گفت با این انقباضا بیا معاینه کنم ببینم .معاینه کرد گفت ۲نیم ۳ سانت باز شدی اولش خواست بستری کنه بعد گفت برو فردا صبح ساعت ۶ بیا بستری شو .دیگ اومدم خونه تصمیم گرفتم تا ۶ ورزش اینا بکنم ‌بعد برم اما گفتم اگ تا صبح بیدار بمونم خیلی خسته میشم برای زایمان .خلاصه خوابیدم تا ۶ صبح که بیدار شدم دیگ دردی نداشتم اما چون گفته بود رفتم بیمارستان اما گفتم دردی ندارم گفت سیزده بدر هم هست پس‌ معاینه نمیکنم‌ برو گردشت بکن عصر بیا .اومدم خونه و یکم خوابیدم و طرفای ظهر یکم چرخیدیم و ناهار خوردیم و اومدم خونه .حموم رفتم زیر دوش اسکات اینا زدم و راه میرفتم و قر کمر و چمباتمه خودم چپ و راست تکون میدادم دیگ دردا داشتن میومدن فاصله زیاد بود اما دردش ی کوچولو شدیدتر از دیروز بود .ساعت ۸ نیم رفتیم بیمارستان .‌پرونده اینا تشکیل دادیم و معاینه کرد گفت سه سانتی .از همون اول آمپول فشار رو ب صورت سرم وصل کرد و نوار قلب هم وصل ب شکمم بود چون آمپول فشار زده بودن میگفت تا آخر باید شکمت باشع تا ی وقت ضربان قلب بچه افت کرد بفهمیم خلاصه که ۱۰ نیم سرم وصل کرد.۱۲ اینا دردام یکم شدیدتر بودن اما با نفس عمیق و... رد میکردم دردا رو ‌.
دوباری هم بالا آوردم و حالم خیل بد بود.
مامان ماهان مامان ماهان ۲ ماهگی
پارت اول طبیعی- سزارین
من سه شنبه نوبت دکتر داشتم ولی اینقدر که سوزش سر دل داشتم یکشنبه بدون نوبت رفتم دکتر، بهم گفت بعد از ظهر برو بیمارستان ان اس تی بگیر بگو بهم خبر بدن، من رفتم خونه نهار خوردم و دوش گرفتم و رفتم بیمارستان. اونجا ازم ان اس تی و فشار گرفتن خوب بود به دکترم که گفتن ،گفت یه آزمایش هم‌ بده به خاطر سوزش معده. آزمایش که دادم مشخص شد دفع پروتئین دارم و بستریم کردن برای ختم بارداری. معاینه هم که کردن دهانه رحمم کاملا بسته بود و هیچ انقباضی هم نداشتم.
یکشنبه ساعت هشت شب بستری شدم و بهم قرص دادن برای شروع دردها. دو مرحله بهم قرص دادن و تو سرمم هم دارو تزریق میکردن. دردها و انقباض هام تا فردا قبل از ظهر به مرور زیاد و شدید شد. تمام مدت هم دستگاه ان اس تی بهم وصل بود که خیلی به خاطر همون اذیت میشدم،چون دوست داشتم موقع دردها راه برم یا ورزش کنم که دردهام کنترل بشه ولی چون ضربان قلب و اکسیژن بچه پایین اومده بود نمی ذاشتن. میخواستم به پهلو بخوابم که بازم نمیذاشتن چون دهانه رحمم کج شده بود.