مامانا روزاتون با بچه ها چطور میگذرونید؟
هیراد محض رضای خدا منو ۵ دقیقه ول نمیکنه
از صبح که بیدار میشه دستمو میگیره میکشه توپ بازی
بعدش میگه مامان اباب بازی
بعدش کتاب بخونیم
و ماشین بازی و......اووووو تا خود شب
یک ساعتم که میبرمش بیرون کل محله رو با پاهای کوچولوش باید بچرخه همه جارو نظاره کنه
اصلا نمیشه به حال خودش رهاش کرد فقط میگه با من بازی کنید
خانواده همسرم یا خودم وقتی میان یک دقیقه نمیتونن بشینن همه رو بلند میکنه میگه توپ بازی 😂
یعنی همه باید سرپا باشیم توپ بازی کنیم
نمیزاره دو دقیقه بشینیم ناهاری شامی چیزی بخوریم
فقط میگه بابایی پاشو
مامانی پاشو
اونروز رفتم خونه ی مامانم نزاشت بابام ناهار بخوره فقط میگفت بابای پاشو توپ
آخر بابام رفت دراز کشید خودشو زد به خواب 😂 تا هیراد ولش کرد
خودمم به هیچ کاریم نمیرسم واقعا،شدم پوست استخون
بچه های شماهم اینطورین یا خودشونم تنهایی بازی میکنن؟
همش میگم کاش هیراد یه خواهر بزرگ تر از خودش داشت همش با اون مشغول میشد

تصویر
۷ پاسخ

همین الان سرپام دارم توپ بازی میکنم وضعیت منم همینه

تصویر

موهاشو کوتاه کن عزیزم
اصلا خوب نیست موی پسر بلند باشه
دچار دوگانگی جنسیت میشه و بعدها مشکل افرین میشه توی تربیت و شخصیتش

ما دوتایی تنها باشیم با خودش هم بازی میکنه منم کارامو میکنم ولی باباش بدعادتش کرده باباش که میاد داستان شروع میشه پاشو پاشو از اینور به اونور میکشه نره هم جیغ و داد راه میندازه

باز خوبه بچه شما با بقیه هم بازی میکنه
پسر من فقط میگههه مامان
مامان بغلم کن
مامان بازی کن باهام
و ....😑

آیهان یه زمان کمی با خودش بازی می‌کنه ولی پسر بزرگم خیلی کمک می‌کنه با اون خیلی بازی می‌کنه ولی باید زمان زیادی ببرمش تو حیاط یا کوچه بازی کنه

پسر من بیشتر با خودش بازی می‌کنه ب من زیاد کار نداره😂

دختر منم دو دقیقه به حال خودش نمیمونه همش باید باهاش مشغول باشی اصلا به اسباب بازیاش نگاهم نمیکنه بیرونم میبرم دستمو نمیگیره

سوال های مرتبط

مامان علی اصغر مامان علی اصغر ۱ سالگی
پسرم می‌ره کوچه. فوتبال بازی میکنن یعنی کوچه ما هفت هشت نفر پسر هستن سه نفرم از اون یکی کوچه میان بازی در واقع من دوست ندارم پسرم با اونایی که از کوچه دیگه میان بازی کنه اونا ده یازده سالشونه پسرم تازه رفته نه سالگی هر چقدرم میگم نرو با اونا بازی نکن میگه میرم باباشم میگه تو گیر نده گیرمیدی بچه بدتر می‌کنه خودشم چیزی نمیگه منم دیروز قهر کردم گفتم اگه این بچه بچه ی منه باید حرف منو گوش کنه اگه نه منم میرم خونه بابام شوهرم پسرم و دعوا کرد گفت دیگه نرو منم نمیزاشت برم خلاصه سرشون گرم شد رفتم خونه ابجیم بعدا با داداشم اینا برم خونه بابام مامانم هم خونه داداشم بود رفتم اونجا برعکس همه فهمیدن دعوام کردن گفتن ما خونه نمیزاریمت😂بچه تو ول کردی بلاخره بچه باید بازی کنه حالا شما جای من چیکار میکنید یعنی من حساسم روبچه ام با هاشون قهر بودم دیروز تولدمم بود شب زود خوابیدم دیدم در گوش هم پیچ پیچ میکنن نگو همسرم به پسرم میگه به خاله اینا زنگ بزن بیان کیک اینا خریده بودن که منو خر کنن