پسرم می‌ره کوچه. فوتبال بازی میکنن یعنی کوچه ما هفت هشت نفر پسر هستن سه نفرم از اون یکی کوچه میان بازی در واقع من دوست ندارم پسرم با اونایی که از کوچه دیگه میان بازی کنه اونا ده یازده سالشونه پسرم تازه رفته نه سالگی هر چقدرم میگم نرو با اونا بازی نکن میگه میرم باباشم میگه تو گیر نده گیرمیدی بچه بدتر می‌کنه خودشم چیزی نمیگه منم دیروز قهر کردم گفتم اگه این بچه بچه ی منه باید حرف منو گوش کنه اگه نه منم میرم خونه بابام شوهرم پسرم و دعوا کرد گفت دیگه نرو منم نمیزاشت برم خلاصه سرشون گرم شد رفتم خونه ابجیم بعدا با داداشم اینا برم خونه بابام مامانم هم خونه داداشم بود رفتم اونجا برعکس همه فهمیدن دعوام کردن گفتن ما خونه نمیزاریمت😂بچه تو ول کردی بلاخره بچه باید بازی کنه حالا شما جای من چیکار میکنید یعنی من حساسم روبچه ام با هاشون قهر بودم دیروز تولدمم بود شب زود خوابیدم دیدم در گوش هم پیچ پیچ میکنن نگو همسرم به پسرم میگه به خاله اینا زنگ بزن بیان کیک اینا خریده بودن که منو خر کنن

۷ پاسخ

سخت نگیر،بچه باید بازی کنه،حالا خیلی اختلاف سنی ام نداره باهاشون،بعدم به نظرم بابت این چیزا قهر نکن خواهر😁😁

وقتی بچه ها سالمن و فقط بازی میکنن پسرت آزاد بزار بره بازی کنه اون دیگه میتونه از خودش دفاع کنه الکی سخت میگیری اجازه ندی لج میکنه یواشکی میره

حق با شماست اگه الان حرفتون وگوش نکنه دیگه نمیتونی جمش کنی بگوبه این شرط میزارم کوچه بری که جایی نری فقط توکوچه ی خودمون باشی

دلیلت چیه که بازی نکنه؟ مشکلی ندارن بچه ها و خانواده هاشون؟؟

مشکلی داذن بچه های کوچه های دیگه؟؟ خوب بچن بذار بازی کنن

یه سال ازش بزرگن

اگه هم بازی‌اش خوبن و محیط امن چرا که نه بچه باید با هم سن و سالش بازی کنه تا رشد کنه

سوال های مرتبط

مامان هیراد 🩵 مامان هیراد 🩵 ۱ سالگی
مامانا روزاتون با بچه ها چطور میگذرونید؟
هیراد محض رضای خدا منو ۵ دقیقه ول نمیکنه
از صبح که بیدار میشه دستمو میگیره میکشه توپ بازی
بعدش میگه مامان اباب بازی
بعدش کتاب بخونیم
و ماشین بازی و......اووووو تا خود شب
یک ساعتم که میبرمش بیرون کل محله رو با پاهای کوچولوش باید بچرخه همه جارو نظاره کنه
اصلا نمیشه به حال خودش رهاش کرد فقط میگه با من بازی کنید
خانواده همسرم یا خودم وقتی میان یک دقیقه نمیتونن بشینن همه رو بلند میکنه میگه توپ بازی 😂
یعنی همه باید سرپا باشیم توپ بازی کنیم
نمیزاره دو دقیقه بشینیم ناهاری شامی چیزی بخوریم
فقط میگه بابایی پاشو
مامانی پاشو
اونروز رفتم خونه ی مامانم نزاشت بابام ناهار بخوره فقط میگفت بابای پاشو توپ
آخر بابام رفت دراز کشید خودشو زد به خواب 😂 تا هیراد ولش کرد
خودمم به هیچ کاریم نمیرسم واقعا،شدم پوست استخون
بچه های شماهم اینطورین یا خودشونم تنهایی بازی میکنن؟
همش میگم کاش هیراد یه خواهر بزرگ تر از خودش داشت همش با اون مشغول میشد
مامان مهرا مامان مهرا ۲ سالگی
مامانا سلام
امروز با دخترم رفتیم خانه بازی
کلا دوسه بار رفته
امروز بچه هایی رو که میدید به وسیله ای که بازی کرده باهاش دست میزنن
جیغ میزد و میرفت که مثلا بگیره
من درگوشش میگفتم باید نوبتی باشه و از کسی وسیله نگیریم و از این حرفا
یه زنه که پسرش خیلی مظلوم بود و دختر من چیزی ازش میخواست سریع میداد
یهو اومد در نقش مادر خیلی خوب و گفت الان وقت اموزش نیست
تو گوشش نخون
گفتم پس کی وقتشه !
خونه که تنهاست
الان که تو موقعیت باید بگم
بعدش گفت من تو خونه صبح تا شب دارم با بچم حرف میزنم لبم خشک میشه
گفتم والا ما هم همینیم
تو خونه گفتن یه طرف الان که تو شرایط و داره میبینه بطرف
بعدم اول باید بذاریم خودشون باهم کنار بیان شابد بتونن حل کنن و دپست شن
خیلی ناراحت شدم
از اینکه همه شدن متخصص بچه داری و به خودشون اجازه میدن به دیگران راه یاد بدن
دختر منم تجربه های اولشه
خیلی دوست دارم تو این موقعیت ها فرار بگیره و خودش حل کنه مشکلو یا اگر منجر به درگیری چیزی بود خودم ورود کنم