۲ پاسخ

دخترت که طبیعیه دیگه واکسن زده درد داره نمیتونه بخوابه ولی شوهرت باید کمکت میکرد الانم نکرده مهم نبتشه برات شوهر منم همینه همیشه واسه هرکار بچه هام خودم بودم و خودم دیگه عادی شده برام توام برات مهم نباشه دیگه الکی بهشت زیر پای مادا نیست که واسه همین سختیاس

عزیزم این اعصاب خرابی تو بیشتر به بچه منتقل میشه و بیقرار میشه از نوزادی بچه ت لذت ببر چرا فکر میکنی باید وابسته شوهرا باشیم همین پول بیارن بسه

سوال های مرتبط

مامان آسنا و آرسام مامان آسنا و آرسام ۴ ماهگی
تجربه زایمان سزارین من
دکترم برای ۳۰ فروردین نامه سزارین داده بود من ۲۶ فروردین کمر درد گرفتم بی‌حال بود فشار ۱۵ بود ساعت ۹ شب رفتم بیمارستان کسرا کرج شخصی هست نوار قلب اینا گرفتن ساعت شد ۱ شب گفتن برو سونو بده بیار ببینم بعد برو خونتون رفتم سونو بدم تا بیارم ساعت شد ۲ونیم شوهرم آنقدر غر زد منو الکی کشوندی اینجا الکی پول خرج میکنی فقط صبح زود باید برم سر کار چون حامله بودم نمیتونستم تند راه برم شوهرم جلو تند تند رفت سوار ماشین شد من موندم عقب خیلی حس بدی من ساعت سه شب باشه یکی دو دقیقه بعد شوهرت سوار ماشین بشی خلاصه دوباره رفتیم بیمارستان به من گفت بشین تو ماشین سونو رو نشون میدم بیام گرفتار شدیم ها اینجا رفت آمد با کله گفت بیا بریم بالا ببین چی میگن باز این ها الکی منو آوردی اینجا خاک تو سرت رفتم گفت باز باید نوار قلب بگیریم شوهرم با اعصبانی ات نگام کرد بعد رفت پایین ساعت سه و نیم بود گفتن بستری میکنیم صبح عمل بشی نفس بچه صفره همون موقع بود که شوهرم زنگ زد داد زد گفت بیا پایین گفتم منو بستری کردن تو برو صبح بیا حالش گرفته شد گفت نه بابا الان حالت خوبه وسایل بچه و خودت آمده هست صبح بیارم بعد آمد بالا کارها بیمارستان و کرد رفت صبح آمد پیشم گفت تو چه جوری درد داشتی آخه نق نمیزدی فلان و بهمان بعد پرستار آمد سوند گذاشت نیم ساعت بعدش منو بردن اتاق عمل بقیه ایش هم میزارم...خودم کامل نوشتم که بمونه برای یادگاری برای خودم
مامان آیان🧿💙 مامان آیان🧿💙 ۶ ماهگی
سلام خوبین..دوستان من پسرم ۲۳م واکسن تا دو روز بی قراری داشت که خوب شد بی قراری هاش...اما الان دو شبه نمیخوابه نه روز نه شب میخوابه اما مثلا در حد یه ربع ...دیشب ۴ خوابید تا ۷ دیگه بیدار بود تا ساعت ۱۰ .خوابید تا ۱۰:۲۰دقیقه باره بیدار شد تا یه رب ۱۱ خوابیدوباز بعد ۱۰ دقیقه بیدار شد اصلا نق هم نمیزنه فقط خوابش نمیاد نمیدونم چیکارش کنم
از باب درددل
خودمم واقعا دیگه خسته م کلا بغلمه هر کاری بگین کردم قطره ماساژ با روغن زیتون آروغ گیری همه چی ولی خب باز نمیخوابه خوب...بچه م خوب این ماه هی وزن نگرفته بود الان لاغر تر شده جلو چشمم نمیدونم چه غلطی کنم

دیشب مادرم پیشم بود اون بیچاره هم دیگه خسته شده با من اینقدر رفت و اومد ...شوهرمم یا سرکاره یا اگرم خونه س خسته س کمکی نمیکنه همه چی بهم ریخته لباسای بچه شسته نشده غذای خوبی نخوردم صبحانه دو لقمه خوردم واقعا بدنم کم آورده از شدت بی خوابی بی اعصاب هم شدم اصلا نمیتونم دو کلمه با پسرم حرف بزنم و بازی کنم دیشب سرش داد زدم الان واقعا گریه م گرفته دوس دارم بمیرم اینقدر که مادر و ضعیفیم😔😔