چند روزه اومدم خونه مامانم دارم روانییییییی میشم از دست برادر زاده هام
اگه بهوش چیزی بگی بابا و مامنشون ناراحت میشن اگع به بابا یا مامانشون بگی که بچه هامو اذیت میکنن سری بچه هاشونو میزنن
نمیدونم چکار کنم از دستشون
از مجبوری نشستم که شنبه پسرمو میبرم دکتر
شوهرمم زنگ زد که شنبه برید دکتر
یکشنبه بابام یا داداشم بگم بیان دنبالتون
خسته شدم از دستشون
الانم پسرم بغلم خوابه داشتن تو خونه با توپ بازی میکردن که توپ خورد به ما اینقدر عصبانی شدم
داشم صدامو شنید ولی اومد یجوری بود خوب بهام حرف نزد
خوب اوناهم درک کنن

واقعاسخته. مشخصه ک خانم بادرکی هستی.من خودم روانی ام دخترم خاب باشه ب خواهربرادرم میگم جمع کنین ببرید خونتون.بچم خابه😂واله مدام اونجان.من سالی چندبارمیرم ملاحظه کنن

وایییی منم برادر زاده هام دیوونم کردن چند روز پیش
زاهدان اومدی ؟

منم همیشه خونه مادرم این مشکلو دارم میشه کوفتم ازدست خواهرام وخواهرزاده م ب خدا درک نمیکنن دیگه اصلا دلم نمیخواد برم اونجا

هیچ وقت بخاطر بچه خودت خراب نکن دو روز دی گه بزرگ میشن با هم خوب میشن کدورت‌ها میمونه برای ما بزرگترا ب نظرم صبور باش

وای من بودم برام مهم نبود عنم کنن خودشونو بکنن بچت مهم تره حالا اگر بچه تو اونارو اذیت میکرد زمین به اسمون وصل میکردن یه دو روزه تحمل کن تموم بشه ولی حرفتم بزن

اره خب واقعا باید درک کنن
بعد بچه با زدن ک درس نمیشه بدتر هم میشه