۵ پاسخ

ببین منم کارمند رسمی ام
کارمند تامین اجتماعی، استخدام هستم
ولی دو سال مرخصی بدون حقوق گرفتم بعدشم فک نکنم بتونم برم چون به نظرم خیلی ظلمه بچه رو بذاری پیش کس دیگه

بنظرم بچه گناه داره و بمون پیشش

من حاضرم نصف روز رو بدون یه ریال دستمزد بیرون از خونه کار کنم، فقققققط نصف روز از این همه مسئولیت و سختی نجات پیدا کنم.
حتما برگرد سرکارت، اگه نری پیر میشی تو خونه بخدا

میشه بپرسم شغلت چیه

بنظرم خیلی‌ خوبه
بچه داری و‌ خونه داری ادمو خسته میکنه
اگه کسی هس نگهش داره و مورد اعتماده برو حتما

سوال های مرتبط

مامان رُزا 🩷 مامان رُزا 🩷 ۱۵ ماهگی
من از ۲۵ سالگی استاد دانشگاه شدم. الان ۳۱ سالمه. وقتی رزا دنیا اومد تصمیم گرفتم تا ۳ سالگی کار نکنم. با همسرم باهم تصمیم گرفتیم. خودش میگه حاضرم اندازه ۵ نفر کار کنم ولی تو بمونی پیش رزا. خودمم راستش دلم نمیخواست کار کنم. خانمی رو دیدم امروز گفت خوشبحال شما خانم های خانه دار، کارتون راحته!!! ما که بیرون کار میکنیم خیلی کارمون سختره! خواستم بگم من تجربه دوتاش رو داشتم. کار بیرون بالاخره ساعت مشخص داره و تموم میشه! اما خونه چی؟ هیچوقت تمومی نداره، تعطیلی نداره. من امروز هیچ کاری نکردم ولی ۲ بار پی پی شستم ۶-۷ بار جیش عوض کردم! هیچکاری نکردم ولی ۳ ساعت بکوب سرپا وایسادم که وقتی بچه ام خوابه کمدهارو مرتب کنم. هیچکار نکردم ولی با وجود بچه ای که همش بهت چسبیده و بغلته غذا درست کردم. ورزش کردم. بچه ام رو بردم پارک. اومدم شام درست کردم. لباس های شسته شده رو پهن کردم. کلی بازی های متنوع با رزا انجام دادم. خانه داری شاید پول ندلشته باشه، ولی بهتون اطمینان میدم خیلی خیلی سختر از شغل بیرون از خونه اس. به وقت ۱۳ ماهگی دخترکم🥹
مامان گلِ نرگس🐣🥹💛 مامان گلِ نرگس🐣🥹💛 ۱۳ ماهگی
میگم اگر یه بچه شر و شیطون داشته باشین که از صبح که بیدار میشه همه ی خونه رو متر میکنه، خودتونم ۵ ماهه باردار باشین، خیلی تپلی نشدین اما از داخل حس سنگینی دارین به هرحال، خونه‌تون هم ۵ تا کوچه با خونه باباتون فاصله داشته باشه، اگر شوهرتون یه شبانه روز نباشه میرید خونه باباتون؟ اگر این روند تکرار بشه چی؟ ینی کلا هر دو سه روز یکبار ۲۴ ساعت نباشه، بازم میرین؟
من خونه بابام سختمه، با اینکه کلا نرگسو اونا برام نگه می‌دارن، از پوشک کردنش بگیر تا شیر دادنش، فقط خوابش کنار خودمه...خونه خودمم دو تا مشکل دارم، یکی تنها باشم تنبلی میکنم ناهار و شام هیچی نمیزارم برای خودم همش میگم برای یک نفر نمی ارزه بری پای گاز😬😅 هم اینکه شبا میترسم تنهایی بخوابم...
حالا شما بگین برای یه ۲۴ ساعت که هر دو سه روز تکرار میشه با شرایط من میرین خونه پدرتون یا نه؟
جوری ام هست اگ مامانم بفهمه تنهام و نرفتم خونه‌شون هم ناراحت میشه هم با چک و لگد منو میبره میگه وضعیتت عادی نیست...
اما حس راحتی ندارم خونه‌‌شون، همش دلم میخواد خونه خودم باشم...
هوووف نمیدونم چی میخوام، کاش شماها متوجه بشین چی میخوام🥲
مامان قلب خونه مامان قلب خونه ۱۶ ماهگی
یادآوری خاطرات
پارسال این موقع پسرم تازه 28 روزه بود
چقدر روزهای سختی بود .خستگی و کم توانی بدنی خودم یک طرف ،حجم زیاد رسیدگی به کارهای بچه یک طرف ،کلا همه چیز بهم ریخته بود انگار .
پسرم نسبتا آروم بود .اما دیر خوابیدن شب و کلا همه چیزهایی که تو بچه داری تایم آدم رو میگیره من رو حسابی شوکه کرده بود . تو خونه موندن و کارهای تکراری کردن از همه بدتر بود آخه من تا قبل دنیا آمدن بچه خیلی از تایمم با کارکردن و بیرون رفتن پر میشد .ده سال اینطور گذشته بود و حالا همه چیز تغییر کرده بود . تصور کن از بچه دار شدن فقط همین بود که بچه داشته باشی و مادر بشی ،هیچ تصوری از مادری کردن نداشتم .
که چقدر باید از خودم بگذزم
افسردگی بدی گرفته بودم . همه روزم با اضطراب می‌گذشت .پرخاشگر و غمگین بودم .
اصلا دوست ندارم به اون روزها برگردم . تعجب میکردم که چرا شاد نیستم . انگاری عذاب وجدان داشتم .بیش از سه ماه طول کشید تا کم کم شرایط بهتر شد . من کمکی هم داشتم مادرشوهر و همسرم و مامان خودم در حد امکان کمکم میکردن .اما انکار از اینکه با بچه کل روز تنها باشم و خودم کارهاش رو تنهایی کنم مضطرب میشدم .
تا اینکه شروع کردم لحظه به لحظه با خدا حرف زدن .تو تمام کارهای روزمره مثل یک همنشین باهاش حرف میزدم .خیلی آروم تر شدم .
الان پسرم عشق منه . درسته بازم خستگی هست کلافگی و چیزهای دیگه .اما با یک شیرین زبونی اش همه چیز فراموش میشه انگار شارژ مجدد میشه آدم .
ولی چرا همش تو فکر بچه دومم اما مضطربم .یعنی دوباره همه اون احساسات تکرار میشه
شماها چی ؟؟