۵ پاسخ

حالم از زایمان بهم میخوره
من زن حامله میبینم بدنم یخ میکنه

زایمان اولت کجا بودی؟

بیمارستان خصوصی بودی؟

وای از فشار دادن🤦‍♀️ سره بچه ی اول منو فشار ندادن سره دومی دوبار یه بارش تو ریکاوری یه بارش تو بخش ینی جونم دراومد گریه میکردمااااا اصن داغون بودم از درد، میگن پمپ درد مخدر داره میره تو شیر ولی خب جدید شنیدم! نمیدونم راسته یا نه، ولی خیلی تاثیر نداشت واسم

هرکه طاووس خواهد جر هندوستان کشد

سوال های مرتبط

مامان شازده خانوم🩷 مامان شازده خانوم🩷 ۴ ماهگی
پارت ۲ _زایمان طبیعی

دیگ اوردن دستگاه ان اس تی وصل کردن برا ضربان قلب جنین دیگ ساعت نزدیک سحر یود و ماماها رفتن برا سحری دیگ تا سحری کردن و اومدن و اینا شد ساعت ۴ ک ماماها جا ب جا شدن و چن تا ماما جدید اومدن دیگ ماما جدید اومد بالا سرم معاینه تحریکی انجام داد و خب درد ناک تر از معاینه ساده بود گف ۳ سانتی ساعتای ۴ ونیم زنگ بزن ماماهمراهت بیاد دیگ دستگاه و ازم جدا کرد و گف پاشو ورزش کن
دیگ از تخت اومدم پایین و شرو کردم ورزشایی ک ماماهمراهم بهم داده بود و شروع کردم اونجا هیچ کس بجز من ورزش نمیکرد همه داشتن رو تخت درد میکشیدن 😑تخت بعلیمم ک یجوری ناله میکرد ک من گرخیده بودم ۵ سانت بود اومدن براش اپیدورال زدن ولی بازم ناله میکرد و تا زمان فول شدنش کلی طول کشید دیگ ساعت ۴ونیم شد گفتم ب همسرم بگن زنگ بزنه ماماهمراهم بیاد و تا زمانی ک ماماهمراهم اومد من ورزش کردم و با تنفس دردامو مدیریت کردم و همش منتظر بودم ماماهمراهم سریع بیاد پیشم چون دردام بیشتر شده بودن و دیگ داشتم میترسیدم ک نکنه فول بشم و ماماهمراهم نرسه😬 دیگ ساعتای ۶ صبح شده بود و دکتر اومد تو زایشگاه همه رو چک میکرد و ب من ک رسید ب همون مامایی ک معاینه تحریکی برام انجام دادع بود گف براش امپول فشار تزریق کنین ک من ی لحظه ترسیدم ک خداروشکر ماماعه نجاتم داد و گف دردای خودش خوبه و دکترم گف پس نیازس نیس همون لحظه ماماهمراهم اومد ولی اون ماما همراهی ک باهاش قرارداد بسته بودم نبودن ماماهمراهم خانوم عادله حسینی بودن و چون تو تایم زایمان من سر ی زایمان دگ بودن دوستشون خانوم زهرا دیده بردل و فرستادن
مامان فرفری 👶 مامان فرفری 👶 روزهای ابتدایی تولد
پارت دوم
من میدونستم چون بیهوشیم قراره بعدش درد بکشم و واقعا هم بعد به هوش اومدن درد زیادی داشتم مخصوصا ک توی ریکاوری اومدن شکممو فشار دادن و فقط داد میزدم اما بازم میگم اگه برگردم عقب بیهوشی رو انتخاب میکنم. اونجا چون باید ازین تخت ب اون تخت جابجا شی وقتی دونفری حتی حرکتت میدادن بازم درد رو حس میکردم. خلاصه ک رفتم تو بخش ک بچمم آوردن پیشم. وقتی میخاستم شیرش بدم درد زیادی داشتم چون سینم گوچیک بود نمیتونستن بچه رو روی شکمم بذارن و مجبور شدم ب پهلو بخابم و الان میگم اگه سینه‌هاتون کوچیکه و بخاین بی حسی بزنین شاید نتونین تا چندساعت اول ک بی حسی میره خودتونو حرکت بدین تا بچه شیر بدین، من دردم میگرفت اما بخاطر بچم ک شیر بتونه بخوره تحمل میکردم و الان میگم چه خوب ک بیهوشی رو انتخاب کردم تا حداقل خودم بتونم خودمو جابجا کنم تا شیرش بدم.
بعد اون دوسه بار دیگه هم تا روز بعد اومدن شکممو فشار دادن و خب دردش مثه دفعات اول نبود. حتما برا خودتون دوتا لباس زیر با پوشک یا دوتا نوار بهداشتی ببرین چون خونریزی زیاده مخصوصا موقع فشار شکم
مامان ❤️❤️❤️ مامان ❤️❤️❤️ روزهای ابتدایی تولد
پارت 3#
آقا ما شدیم 40 هفته و زایمان نکردیم
رفتم سونو

دو شب درمیون nst
ولی میگفتن ی بار خیلی حرکت داره ی بار خیلی ضربانش بالاس دیونم کردن

تا اینکه من ی شب خیلی انقباظ بدون درد داشتم رفتم بیمارستان ن آن اس تی خوب نبود و چند بار گرفتن
معاینه کردن تحریکی ک خیلی درد داشت برای من زایمان اولی
گفت ب زور ی سانتی و امشب باید بستری شی برای آمپول فشار آماده باش

منم ترسیدم خیلی حالم بد بود گفتم این ک باز نشده خیلیم انقباظ دارم اگ آمپول فشار زدن و نشد شی؟ بعد ببرن سزارین
دردام بشه دوتا درد گفتم نمیخوام هرجور شده سزارین
دیگ بستری شدم مرتب سرم و نوار گرفتن ولی خوب نبود و بچه خیلی تکون داشت زیاددددد

گفتم خطرناکه میگفتن ن ولی ب دکتر میگفتن خیلی بچه حالش بده
دیگ دکتر امد و ساعت 5 منو بردن اتاق عمل
اول قبل عمل سوند وصل کردن ک اصلا درد نداشت خیلی بهتره معاینس خدای 😂

بعد رفتم اتاق عمل ی 7. 8 تا آمپول زدن تو کمرم خیلی درد داشت خیلی زیاد چون چند بار زدن و دیدن من بی‌حس نمیشم بیهوش کردن
با دوتا نفس کشیدن رفتم دیگ
بعد دو ساعت بهوش آمدم ک خیلی درد ناک بود خیلی فقط ناله ناله دوس داشتم بمیرم

بچه ها حتما قبلش بگید تو اتاق عمل شکمتون فشار بدن و درد نکشید من گفتم
ولی بازم بعدش ک ب هوش آمدم فشار دادن کم ک چیزی نیومد

و تند تند شیاف استفاده کردم تا آروم بشم

راه رفتن اول دو س قدم اول سخته بعد درست میشید و نترسید
ولی من با اینک طرف دار طبیعی بودن الان اصلا پشیمون نیستم ک سزارین شدم
چون میدونستم بچم خفه میشه و خودمم هم اون توانای زور و درد و ندارم
😊
مامان آرسام🥹❤️ مامان آرسام🥹❤️ روزهای ابتدایی تولد
پارت چهارم
بعدش حین عمل واسم ماسک اکسیژن گذاشتن چون یکم فشارم افت کرد و نفس تنگی داشتم یکم هم حالت تهوع داشتم ک تا اینو گفتم سریع یه چی تزریق کرد آروم شدم یه حالت خواب آلودگی داشتم دکتر بخیه های داخل رو زد و بخیه هام هم لیزری هست اصلن نیاز ب کشیدن نداره بعدش بچه رو بردنش لباس تنش کنن آزمایشی چیزی بگیرن منم منتقل کردن ب ریکاوری یه ساعتی اونجا بودم ۶ بار ماساژ شکم دادن یکم خاب رفتم این وسط بعدش حس بدنم برگشت دردی نداشتم فقط یکم درد پریودی داشتم ک اونم بخاطر این هست ک رحم داره جم میشه و ب حالت اول برمیگرده بره سر جاش ولی یکی بود سزارین بود ناله می‌کرد درد داشت ولی من فقط یکم درد پریودی داشتم بعد اومدن منو منتقل کنن ب بخش از این تخت ب اون تخت فقط دستمو گرفتن خودم حرکت کردم و جابه جا شدم یکم زیر دلم درد میکرد ولی تحمل داشتم. و درد شدید نبود راستی میخاستم پمپ درد بگیرم ولی وقتی تو ریکاوری بودم دیدم درد هام اصلن در اون حد نیس ک بخام پمپ بگیرم و اینا نظر دکترم هم همین بود و گفت هزینه اضافی نکن (پولش اصلن واسم مهم نبود چون ۲ تومن بود ) دکترم گفت با سیافت و قرص کاملا دردت تحمل میشه و یکم درد پریودی داری فقط منم بی حسی ک رفت دیدم درد کم دارم دیگه درخاست پمپ درد نکردم ولی اگه تحمل درد پریودی رو هم ندارید پمپ درد بگیرید ک دیگه اصلن هیج دردی حالیتون نشه😂 منتقل شدم ب بخش زیر انداز انداختن رو تخت واسم اونجا هم فقط دستمو گرفتن من خودم جابه جا شدم دروغ نگم یکم زیر دلم تیر کشید و یکم جای بخیه هام میسوخت موقه جابه جایی چون زخمم تازه بود واسه همون ولی تحمل کردم ساعت ۱۰ عمل شدم گفتن تا ساعت ۴ هیچی نخور زیر سرا بالش نزار
منم رعایت کردم
مامان آرتا🐣🩵 مامان آرتا🐣🩵 ۱ ماهگی
پارت۶

وای چقد ریکاوری بد بود لرزش شدیدداشتم بهم دوتا سرم وصل کرده بودن انقد لرزش داشتم تختم تکون می‌خورد ویکی از همون پرستاران اتاق عمل با بچه اومد و گذاشتش روسینم و بهش شیر داد و من مداوم میگفتم لرزش دارم و فقط یادمه ک دوبار اومدن شکممو فشار دادن و چشام هی بسته میشد وب زور چشامو باز میکردم میدیدم بدترشدم و دوتا دکتر و ی پرستار بودن میومدن هی میگفتن اینو بزن اون کارو کنید و دُز داروهارو ببرید بالا اما من انگار ک کلا سرم واسه خودم نبود و س تا پتو کشیدن روم و کیسه آب گرم آوردن گذاشتن زیربغل و وسط پاهام و بازم دارو زدن تو اون تایم دونفرو بردن بخش اما من همچنان اونجا بودم وتا یکم اروم شدم اما هنوز گیج و منگ بودم ساعت ۲:۳۰ دوتا کمک پرستار با ی اقا اومدن و جاب جام کردن و آرتا رو با تخت نوزاد آوردن و بردنم ب سمت بخش وتاازآسانسورآوردن بیرون همسرم و پدرومادر و برادرم اومدن سمتم و ب سمت اتاق رفتیم وهمراهام باهام صحبت میکردن اما من یطوری سر بودم نمیشد جواب بدم و بعدب کمک اون اقاعه جابجام کردن و ب همراه ها گفتن برن بیرون ک لباسمو زیرمو تعویض کنن و بعد لباس، پوشاک و ک خواستن عوض کنن خودشون داشتن میگفتن ماساژ شکمی بدیم چون خونش لخته دفع میشه و منم از سری در اومده بودم دوتایی دستاشونو مشت کرده بودن از بالای ناف از دوطرف همزمان ب سمت پایین فشار میدادن من یعنی مردم ی لحظه خیلی درد داشت دادم رفت هوا و دستامو ک بردم سمت شکمم نزارم انجام بدن گفت اصلا نمیشه چون بعد کیست میشن پس همکاری کن ودوباره انجام دادن و من فقط ملحفه رو فشار میدادم و بعد تموم شدن شیاف گذاشتن برام و مسکن زدن و رفتن وبنظرم بدون پمپ درد هم قابل تحمله چون پمپ دردم فقط برای چند ساعته و جداازاونم مسکن‌های ک میزنن خیلی قویه...
مامان ماهلین مامان ماهلین روزهای ابتدایی تولد
مامان هایلین مامان هایلین ۱ ماهگی
تجربه زایمان سزارین پارت 3
بعد از تموم شدن عمل منو بردن ریکاوری نمیدونم چرا میلرزیدم انگار از هیجان بود از ی طرفم سردم شده بود پرستار اومد یه لوله گذاشت زیر پتوم که گرما میداد و بهترشدم یکی دو ساعتی تو ریکاوری بودم که بعدش ک اومدن ببرنم بخش پرستار اومد و ماساژ رحمی داد که اصلا درد نداشتم چون هنوز بی حس بودم اصلا از ماساژ رحمی نترسین واقعا هیچی نبود راستی اینم بگم ک من پمپ درد هم گرفتم اولش نمیخواستم بگیرم ولی دکتر پیشنهاد داد ک بگیری بهتره منم پمپ درد گرفتم اما با وجود پمپ درد هم ی کوچولو درد داشتم ک قابل تحمل بود حالا نمیدونم اگر پمپ درد نمیگرفتم دیگ چه حد دردی داشتم.بعد از ماساژ رحمی منو بردن بخش و دخترمم اوردن پیشم دیگ اون لحظه هیچی از خدا نمیخواستم چون خدا بزرگ ترین نعمتشو بهم داد و من فقط دعای روی لبم اینه ک خدا ب همه چشم انتظارا این لحظه رو هدیه کنه و توی اتاق عملم این دعارو کردم.اینم از تجربه ی من از زایمان سزارین ک کاملا راضی بودم و تا اینجا راضی هستم اگر سوالی دارین درخدمتم شاید نکته هایی باشه ک من جا انداخته باشم بپرس ازم
مامان آیهان 🩵 مامان آیهان 🩵 ۲ ماهگی
تجربه زایمان ۶
من ک باورم نمیشد اصلا گفتم جدی گف اره پیشرفت نداری گفتم خدا خیرت بده من دیگ نمیتونم تحمل کنم اومدن و سوند وصل کردن ک اصلا درد نداشت چون با اون سوند فرق می‌کرد لباسم تنم کردن منم همچنان درد داشتم سرم و فشارم قطع کردن و بردنم اتاق عمل رفتم روی تخت و کمرم و بی‌حس کردن ولی من حس داشتم و پاهامو تکون میدادم ک میگفتم من حس دارم ک دوباره بی حس کردن گفتن دراز بکش دراز کشیدم و پاهام و آوردم بالا گفتم دکتر من حس دارم یهو تیغ نزنی ها گف دختر تو چقد شیطونی بیهوشت میکنم ها گفتم نه نکن ولی من حس دارم اومد بتادین زد ب شکم و پاهام چن تا ویشگون ریز از شکمم گرفت ک گفتم دکتر چرا ویشگون میگیری دیگ یه دکتر اومد یه چیزی زد تو انژوکتم و بیهوش شدم😅😂
ساعت ۱۱ونیم تو خواب بیداری بودم ک دیدم دارن شکمم و فشار میدن و زیاد دردی حس نکردم فقط گیج بودم و میگفتم بچم کجاس میگفتن خوبه دیگ بردنم از اتاق عمل بیرون و مامانم و شوهرم و ک دیدن گریم گرف حالا من گریه اونا گریه
دیگ تو اتاقم یه شکمم و فشار دادن و بچه رو آوردن
مامان آیهان 🩵 مامان آیهان 🩵 ۲ ماهگی
تجربه زایمان ۶
من ک باورم نمیشد اصلا گفتم جدی گف اره پیشرفت نداری گفتم خدا خیرت بده من دیگ نمیتونم تحمل کنم اومدن و سوند وصل کردن ک اصلا درد نداشت چون با اون سوند فرق می‌کرد لباسم تنم کردن منم همچنان درد داشتم سرم و فشارم قطع کردن و بردنم اتاق عمل رفتم روی تخت و کمرم و بی‌حس کردن ولی من حس داشتم و پاهامو تکون میدادم ک میگفتم من حس دارم ک دوباره بی حس کردن گفتن دراز بکش دراز کشیدم و پاهام و آوردم بالا گفتم دکتر من حس دارم یهو تیغ نزنی ها گف دختر تو چقد شیطونی بیهوشت میکنم ها گفتم نه نکن ولی من حس دارم اومد بتادین زد ب شکم و پاهام چن تا ویشگون ریز از شکمم گرفت ک گفتم دکتر چرا ویشگون میگیری دیگ یه دکتر اومد یه چیزی زد تو انژوکتم و بیهوش شدم😅😂
ساعت ۱۱ونیم تو خواب بیداری بودم ک دیدم دارن شکمم و فشار میدن و زیاد دردی حس نکردم فقط گیج بودم و میگفتم بچم کجاس میگفتن خوبه دیگ بردنم از اتاق عمل بیرون و مامانم و شوهرم و ک دیدن گریم گرف حالا من گریه اونا گریه
دیگ تو اتاقم یه شکمم و فشار دادن و بچه رو آوردن
مامان دنیا کوچولو مامان دنیا کوچولو ۲ ماهگی