پارت اول .سلام مامانا خوبید امروز داشتم به پسرم مگاه میکردم چه زود دارن بزرگ میشن یادمه بارداری خیلی سختی کشیدم تو شهر غریب نه دکتری میشناختم نه جایی بلد بودم برم سونو دکتر زنان خلاصه همش باید خودم تنها از این ور به اون ور نه خانواده شوهری نه دوستی نه رفیقی ازمایش دادم گفتن قند دارم رو ۱۰۰بود دکتر غدد رفتم گفت خانم با این قندت جنین نمیمونه خاک بر سرش خودم تنها تو مطب دست پاهام یخ کرد رفتم خونه انقدر گریه میکردم دکتر انسولین داد هر روز رژیم داشتم انسولین میزدم هیچی نمیخوردم همش ترس اینکه بچمو از دست میدم دکتر زنان میرفتم‌ خودم تنها هیچ همراهی نداشتم کسی رو نداشتم یه غذا درست کنه بده بهم یه وقتایی حالم بد بود خودم بودم خداا هر دفعه در به در دنبال انسولین هی دکترا میگفتن خانم قندت بالاس خطرناکه زایمان زود رس گفتم بابا من که رژیمم چرا قندم بالاسخلاصه گذشت ماهای اخر دکتر گفت باید بری ان اس تی مرتب چون انسولین میزنی

تصویر
۵ پاسخ

۱۰۰‌ک انسولین نمیزنن منم ۱۰۰بودم دکتر گقت فقط رعلبت کن منم عایت می‌کردم ۹۷ ۹۵ ۹۰ اینا بود چند بار ازمایش دادم

منم اونروز داشتم ب این فکر میکردم چقد زود داره بزرگ میشه اشکی شدم🥹 خداروشکر سالمه منم بارداری خیلی سختی داشتم هرروز امپول میزدم دوتا سقط داشتم استرس نموندنش

خداحفظش کنه پ شوهرت این وسط چکاره بود

منم دقیقا خیلی سختی کشیدم صبح میرفتم تاشب منتظردکتر شب خسته وگرسنه برمیگشتم شوهرمم زیاد نمیتونس درکم کنه هیچوقت یادم نمیره

عزیزم خدا حفظش کنه پشت و پناه هرکس اول از همه فقط خداس منم روزای سختی کشیدم ولی میگذره

سوال های مرتبط

مامان جوجه فلفلی🫑 مامان جوجه فلفلی🫑 ۱۴ ماهگی
منم هر دفعه هی میرفتم ان اس تی هی ۴۰۰تومن پول بده خلاصه جیبمون رو خالی کردن همش استرس همش ترس که نکنه زایمان زود رس باشه هی حرکت بچه کم میشد من باید یه چیز شیرین میخوردم که حرکت کنه دوباره حرکت نداشت باز بیمارستان ان اس تی دیگه دو ۳۸ هفته بودم رفتم ان اس تی بیمترستان تامین اجتماعی دیدم حرکت بچه خوبه صدای قلبش اوکی یکدفعه یه ماما اومد گفت خااااانم میخکوب شدم گفت سریع باید بری بیمارستان دولتی بستری بشی احتمال داره بچت خفه بشه حالا منو بگوووو دست پام میلرزید از ترس گفت چون انسولین میزنی بچه داره خفه میشه انقدر منو ترسوند گفتم نه دکترم ۱۷ شهریور بهم نوبت داده الان ۸شهریوره گفت نه سریع باید بری بستری بشی مامانم چند روز بود اومده بود پیشم خلاصه نمیزاشتن از بیمارستان بیرون بیام زنگ زدم به شوهرم اومد پرستارا گفتن بچه جونش در خطره سریع خانمت باید بستری بشه من قبول نمیکردم گفتم بابا بچه همه چیش خوبه اینا چرتو پرت میگن دکترم ۱۷ شهریور نوبت سزارین داده منم همینجوری اومدم ان اس تی کاشکی نمیومدم شوهرمم ترسیده بود خلاصه با رضایت دادن اومدیم بیرون دیدم گوشیم زنگخورد از بیمارستان بود گفتن خانم شما باید بستری بشی با ما تماس گرفتن که چون انسولین میزنی باید بچه رو سریع در بیاریم تو دلم گفتم چه غلطی کردم رفتم بیمارستان هی زنگ رو زنگ‌از بیمارستان دیگه شوهرمم گفت خانم بیا از خر شیطون پایین برو بستری شوو گفتم بمیرم بیمارستان دولتی نمیرم که به زور طبیعی بچمو در بیارن نمیخوام مامانم بنده خدا اعتقاد به استخاره داره گفت بزار استخاره بگیرم گرفت گفت بد در اومده بیمارستان دولتی .دیگه شبونه زنگ زدم منشی دکترم گفتم والا اینجوری شده زنگ زد به دکتر گفت فردا سریع بیاد بیمارستان خصوصی عملش کنم
مامان لوبیا کوچولو مامان لوبیا کوچولو ۸ ماهگی
جواب دکتر و با نامه احیانکردن بچه رو بردم پیش دکتر خودم .
اونم گفت خودم میام سر زایمانت
من از قبل ماماهمراع میخاستم بگیرم .
زنگ زدم به یه شماره که یه دکتر دیگ بهم داده بود قبلن برا اینک ماما همراه بیاد
من زنگ زدم به یه خانوم ک ندیده بودنش ن میشناختم.گفتم یکی بیاد سرم دادن نرنه اگر من هرچی گفتم و کاری کردم ناراحت نشه.چون اصلا وضعیت روحی خوبی ندارم .گفت چرا و من سر بسته توضیح دادم
و اون خانم کلی بهم امید داد ‌.برعکس دکترای دیگ ک دعا کن بمیره و ...از این حرفا.ته دلم ی کوچولو امیدوار شذم.گفت خودم مشهدم نمیتونم ولی خانم فیض آبادی میگم بیاد.گفتم نمی‌دونم دیگ خودت هماهنگ کن من حالم خوب نیست.گفت با کوچیک ترین درد برو بیمارستان.
من چندروز بعد دردام شروع شد رفتم بیمارستان زنگ زدم به دکترم و ماما
تا رفتم بالا دکترم اومد دیدم به همه مامانا اونجا دستگاه ضربان قلب و اکسیژن بچه وصل ولی دکتر من ک اومد گفت مریض من نیاز ندارع
چون فکر میکرد بچم مرده یا بچه ای ک مرده حساب میشه لازم ب این ندارع ک کی اکسیژن از دست میده با ن
اومد به بقیه دکتراگفت به مریض من کاری نداشته باشید تا صب زایمان کنه که از آزمایشگاه بیان از بچه آزمایش بگیرن
)قرار شد از آزمایشگاه بیان خون بگیرن ببرن آزمایش کنند ک چرا تو هفته آخر این همه بچه مشکل داره.چون فکر میکردم بچه دنیا بیاد احتمال۸۰درصد همونجا بمیره قرار شد من صب زایمان کنم ک بتونن خون بگیرن.میگفن۳۰مل پول آزمایش چون ما کلی خرج دکترا کرده بودیم عملا نه پول داشتیم نه حال و حوصله اینک جواب آزمایش بیاد ببینیم چرا بچمون اونجوریه)
خلاصه من۳سانت ک بودم زنگ زدن ماماهمراه اومد.