۸ پاسخ

پسر من یک سال و هشت ماهش بود داداشش دنیااومد

به آیان میگم یه نینی بیاریم میگه نه جا نیست😂😂میگم جلو در میزاریم میگه نه وسایل گذاشتیم جا نیست میگم دم جا کفشی میگه ن من کفشام میزارم اونحا ینی هیچ جوره قانع نمیشع

عزیزم🤭 واقعا همینطوره. بعدشم من خودمم نمیتونم ب بچه دیگه فک کنم چون پاره شدم با این یکی😂😂😂

برعکس دیانای من عاشق بچه هاست آنقدر دوستشون داره که حد نداره جدیدا هم دائم میگه یه آبجی داشته باشم آبجی واقعی ، میگم لباس و اسباب بازی هاتو میدی بهش میگه آره ،تازه یه خواهر خیالی هم داره

اوی جووونم

ی اشنای داشتیم حالا ک پسرش بزرگ شده و رفته سر خونه زندگیش گریه میکنه میگه ی کاش همون زمان یدونه دیگه میذاشتم میومد یا پسر دایی خودمم تکه از تنهای اصلا خونه نمیمونه همیشه میگه اگ یکی دیگه اورده بودین حداقل دوست بودیم با هم شما الان نه چون زوده مثل خودم ولی یکی ی سال یا دو سال دیگه بیاریم ک حداقل پشت هم باشن

😂😂 احسانم لگد میندازه
ی جوری رو شکمم بپر بپر می‌کنه ک بچه تو شکمم سقط میشه

همیشه از ساکت نشستن ی بچه بترس😂😂😂
من خودم هیچوقت به بچم اعتماد ندارم 😅

سوال های مرتبط

مامان یسنا خانم مامان یسنا خانم ۲ سالگی
مامان دلساآرسام مامان دلساآرسام ۲ سالگی
مامان دخترم بنیتا🥰 مامان دخترم بنیتا🥰 ۲ سالگی