۹ پاسخ

من مادر ندارم... تو بارداریم آسمونی شد و کمرم شکست... خیلییی تنها شدم...

منم با اینکه یک ماه گذشته ولی چون بچه ام زود بدنیا اومد هنوز اذیتم واقعا همش میگم کاش یه جایی بود چند روز بچه ها رو نگه میداشتن مادرا استراحت کنن بخدا از ۲ صبح تا الان بیدارم اگه خدا بخواد الان خوابید سلامو صلوات میکنم الان بیدار نشه یکم دراز بکشم والا سرویس شدم

عزیزم وقتی نی نیتون بزرگ بشه و به سن بلوغ برسه متوجه میشی چقدر نوزادی راحت بوده من الان قلب درد و نفس تنگی گرفتم از دست پسر بزرگم

آره می‌دونم سخته گلم ولی زود میگذره زود بزرگ میشه سعی کن لذت ببری از این روزا

درکت میکنم خیلی سخته
منم دخترم از ساعت ۳بیدارربود تا الان همش گریه میکرد الان تازه کم‌کم چشماش گرم میشه ک بخوابه
منم بخوابم خسته ام جون ندارم
از بس ت خونه دورش دادم
کمر و دست شانه نمونده واسم
الان تازه گذاشتم ت گهواره خدا کنه بخوابه

من مادرمو از دست دادم،با حرفات بغض کردم،خیلی بهش احتیاج دارم واقعا💔

من ازوقتی باردار شدم بی اختیار بعضی وقتا برای سختیای مامانم گریه میکنم...ما پنج تا بچه پشت سرهم بودیم بابامم اغلب اوقات ماموریت...مادرم تو شهر غریب دور از خانواده...
خداقوت بهت مامانی

واقعا به خصوص منکه مامانم میگه وقتی بچه بودم هرماه مریض میشدم ...انشاالله خدا از عمر من بزاره رو عمر مامانم

میفهممت عزیزم منم تازه میخوام بخوابم البته اگه نی نی بخوابه

سوال های مرتبط