۵ پاسخ

ببین عزیزم حق داری خسته بشی ب کارات نرسی بچه رو مخته . همه ی مام مث خودت جیغ جیغ میکنیم ولی بهش نگاه کن اون خیلی کوچیکه هیچی بلد نیست دوست داره از همه چی سر در بیار تو وسایلو جلوش نذار یه چادر کوچیک براش بگیر عروسک هاشو بذار تو چادر بگو خودتم برو باهاش بازی کن .اون نیاز داره ک تخلیه بشه . خواهر عزیزم مادری کردن سخت نیست فقط یه عصاب آروم و صبر میخواد . من قبلا ساعت ۱۱ از خواب بیدار میشدم آلان پسرم ۷ بیدارم میکنه صبحونه بهش میدم میریم پیاده رویی اول از همه پسرم برام مهمه تا خونه ی مرتب و .... به دستاش صورت ش نگاه کن خیلی کوچیکه دیگه ازش انتظار درست رفتار کردنو نداشته باش

هزار ماشاالله به این انرژی.کوچولوت...دست مریزاد به همچین مادری خدا قوت....خیلیم باهاش راه اومدی
چاره نیست خواهر ..فقط سعی کن لذت ببری از کاراش و یکم جدی باشی گاهی اوقات...خدارو شکر که انرژی داره..
دختر منم ماشاالله همینجوره گاهی کم میارم ولی لذت داره

عزیزم حق داری کم بیاری بخدا من نا ندارم سرپا وایسم انگار با چوب زدنم کل بدنم درد میکنه دخترم میچسبه کابینت باهرچی میبندم میاد با دندون پاره میکنه جیغ میزنه خیلی کارای دیگه من به خودم میگم خودت بزار جای این کنجکاوه هیچی نمیدونه ازش توقع نکن بچه هست دوراز جون بچهامون بقیه بچها یاد اون مادرای میفتم که ارزو دارن بچشون سالم باشه و کل خونش بهم بریزه انشالله خدا به اوناهم شفای خیر بده
گلم باید تحمل کنیم وبهشون حق بدیم درکشون کنیم به این شیرین زبونهاشون نرو عقل ندارن

دقیقا شرح حال تو مث منو بچمه..این قد روی مغزم راه میره. که هیچ لذتی ازش نمیبرم..از وقتی بدنیا اومده تا الان..فقط دارم اذیت میشم توهرمرحله از رشدش..از صبح تاشب فقط حرصمو درمیاره با کاراش..از خدا ارزوی مرگ میکنم یا خودم یابچه..که فقط به ارامش برسم همین.

مهمون همینیم عزیزم واقعا مادربودن خیلی سخته
من کابینت‌ها رو خالی کردم بعضیا هم چسب زدم اصلا نمی‌دونم چی ب چیه
مبل هم هرکدومشو گذاشتیم ی اتاق
جلوی تیوی هم ی مبل برعکس کردین تشک خواب گذاشتیم بچها نرن دست بزن تیوی
درمورد کند لباس که اناقمون پره لباسه هی میرختن هی جمع میکردم گفتم جهنم ولشون کن
دیگه نمیدونم ازکحا بگم هی میرن رو اپن آشپزخونه اصلا نمی‌دونم ب کدومشون برسم بخدا

سوال های مرتبط

مامان می می نی مامان می می نی ۲ سالگی
مامانا خستم تروخدا بیاین یکم حرف بزنیم
دخترم رفته رفته اذیتاش بیشتر میشه و منم صبرم کمتر
دیروز مجلس ترحیم دعوت بودیم تو مسجد دخترم پیش باباش بود کل آب خورشت رو خالی کرده بود روی لباساش سر تا پا نارنجی بود نه چیزی خورده بود نه یجا نشسته بود تو راه پله پیش جا کفشی وایستاده بود دونه دونه کفشارو برمیداشت دست میزد میپوشید اولین بارشم نیست هرجا بریم همینه نمیاد داخل میمونه پیش کفشا مهمونی رو از دماغم درمیاره
تو خونه فقط کارش گریس انقدر نق میزنه دیوانه میشم
وضعیت مالیمون متوسطه ولی تو این دو ماه ۵تومن اسباب بازی و کتاب خریدم سرگرم شه اینقدر نق نزنه
خونه عمم رفتیم نصف گونی برنج رو تو اتاق پاشیده بود
تو خونه یه دقیقه حواسم نبود یه بسته بزرگ دستمال مرطوبو دونه دونه مچاله کرده بود
هر لحظه داره یه کاری میکنه کلا استرس دارم از دستش یه دستشویی برم یخچالو خالی میکنه رو فرش
تو این ۲سال انقدر عصبی شدم خودم از خودم و بچه داریم بدم میاد
از وقتی چشمشو باز میکنه میگه بریم بیرون بعد بیرون رفتنی من یک ساعت دنبالشم تا لباس بپوشه و موهاشو شونه کنم
خونه کسایی که بچه کوچیک ندارن یک ربعم نمیمونه از خونه ی کسایی هم که بچه کوچیک دارن هیچ جوره نمیاد انقدر جیغ میزن۶ و گریه میکنه و سرشو میکوبه زمین از خجالت آب میشم
عروسی هم بریم فقط میگه برم بیرون هیچی از عروسی نمیفهمم
کلا یک دقیقه حواسم نباشه یا تو خیابونه یا داره یه گندی میزنه
خستم بعضی روزه انقدر داد میزنم سرش صدام میگیره
چند بار شنیدم بقیه میگن بچه داری بلد نیست نمیتونه بچه رو نگه داره یا آروم کنه
دیگه انگیزه هیچ کاری رو ندارم
مامان نیل مامان نیل ۲ سالگی
دیگه نمیتونم نگهش دارم احساس میکنم همینجور پیش بریم دستشو میگیرم میبرم میدم یکی میگم بزرگش کن😑
هرروز سر هررچیزی جیغ میزنه سر هررررچیزی
خونه ایم جیغ میزنه ببر بیرون
بیرون باشیم جیغ میزنه بریم یه جای دیگه
پشت چراغ قرمز جیغ میزنه برو
دستشویی میریم درومدنی جیغ میزنه چرا دمپاییمو در میاری
از همه وحشتناک تر وقتی از بیرون برمیگردیم یه ساعت تموم انقدر جیغ میزنه کبود میشه نفسش بند میاد صداش میگیره
کم آوردم ازش بدم میاد دیگه انقدر هر لحظه استرس دارم مکنه چیزی شه دوباره شروع کنه از ناراحتی میلرزم
از صداش بدم میاد
هرچقدر بازی کنم وقت بزارم آخرش با جیغ تموم میشه چون نه خسته میشه نه بیخیال میشه نه میشه گولش زد
بدنم درد میکنه این ماه دوبار رفتم زیر سرم دکتر ویتامین نوشت برام دیگه جون ندارم
نمیدونم دیگه چه غلطی کنم
اینم بگم من خواسته هاشو با جیغ ندادم که اینجور میکنه حتی وقتی از شیر گرفتم بقیه میگفتن یه هفته ای درست میشه دخترم تا یک ماه گریه میکرد
مامان ملکا مامان ملکا ۲ سالگی
امشب خونه پدرشوهرم شام‌بودیم‌خواهرشوم و بچه هاش بودن خترش با ملکا ۱ سال اون بزرگ‌تره انقدر لج و لج بازی کردن که خدا میدونه اینا ب کنار همش ملکا یا جیغ میزد یا خرابکاری با برق بازی می‌کرد از اونا یاد گرفته بود همه اینا به کنار یهو دیدم ملکا تو شلوارش،چیش پی پی کرد خدا رحم‌کرد بهم شلوارش تنگ بود نریخت تو خونه اشون بردمش حموم شسمتمش از گردن ب پایین آوردمش بیرون جلو شوهر خواهرشوهرم اینا لباس نمیپوشید جیغ زدجیغ زد که صداش گرفت بعدم‌ ده دقیقه میخواستم ببرمش خونمون همش آخه جیغ میزد پدرشوهرمم خواب بود از خواب میپریر می‌خواستیم بیاییم‌خونمون لباس نمی پوشید جیغ می‌کشید به زور تنش کردم چادر دورش کردم با روسری بدو بدو اومدیم خونمون انقدر جیغ زد سیاه شد لجم گرفت دوتا زدم پشت کونش از همون موقع عذاب کردان گرفتم از یه طرفم جوش میزنم میگم تب نکنه شستمش از یه طرف میکم‌اگه الا شربت بدمش باز عر میزنه چقدر بده مادر بودن عه عه 😭😭😭😭😭😭گریه ام باقی مونده بخدا