۷ پاسخ

دختر منم بد قلقه
ولی باهاش خیلی حرف میزنم و وقتی بدقلقی می‌کنه همون کار رو تبدیل ب بازی میکنم
ی چند تا مثال بزنم واست
مثلاً موقع لباس پوشیدن ، شلوارش میشه هیولای پاخوره و دنبالش میکنم ک مثلاً هیولای پاخوره میخواد پاهاتو بخوره و بعد هم با خنده پاش میکنیم واسه لباس هم همینطور
پارک موقع برگشت اذیت می‌کنه ک گاهی مسابقه دو میداریم ببینیم کی زودتر ب ماشین یا در خونه میرسه
بعضی وقتا جلوتر از اون راه میرم و روی زمین نگاه میکنم ببینم چیز جالب توجهی هست صداش میکنم ک بیا ببین چی پیدا کردم و همینطوری تا در خونه با کنجکاو کردن ترغیبش میکنم بیاد
یا بغلش میکنم میگم بیا از درختای توی راهمون هر کدوم ی برگ بچینیم ببینیم چ بویی میده و از این مدل کارا
واسه پوشک کردن هم وقتی اذیت می‌کنه همزمان با پوشک کردن شکمش رو بوس بوس میکنم با خنده کارمونو میکنیم
ولی همه اینا وقتی انجام شدنیه ک حال خودمم خوب باشه وقتایی ک خودم بی حوصله ام خونه رسماً میدون جنگه مخصوصا ک الان دو سالگیه و همه این لجبازیا و چالشا شدیدترین حالتشو داره نشون میده
ب نظرم اگه کمکی داری یا میتونی پیش کسی بذاریش حتما در طول هفته چند بار این کار رو بکن و خودت ب تنهایی کاری ک دوست داری رو انجام بده یا جایی ک دوست داری رو برو
اول روی خوب شدن روحیه خودت زمان بذار حال خودت خوب باشه بخدا بچه ها میفهمن خیلی بهتر میشه اخلاقشون

منم اینجوریم گاهی از بچم بدم میاد گاهی اصلا دوسش ندارم ب بدترین شکل اذیتم کرده از 7 ماهگی تا الان

دختر منم همین جوریه من سرش داد نمی زنم فقط نگاش می کنم یه عروسکی داره عاشقش هست وقتی غذا نمی خوره عروسکشو می گذارم سر سفره می گه تو بخور .میاد اونو پرت می کنه می گه من

بچه ها اکثر تو این سن همینن منم دخترم موهاش شونه زدنی گریه میکنه جیغ
و پشت سر هم میخاد بره و من هربار حواسش پرت میکنم مثلا میگم بریم حیاط آب بازی
یا خوراکی و....
دیگه باید یکم مدارا کنیم میگذره بزرگ میشن
بعد تایپیک میزاریم دلم واسه بچگیش تنگه

چی بگم والا، واقعا بعضی وقتا بچه ها شورشو درمیارن آدم کنترلشو از دست میده آدمو به مرز جنون یهو میرسونن.

خیلی سخته حق داری والا
خدا کمکت کنه
براش حرز امام جواد ببند اصلشو
همش براش صدقه بده
جو خونتون آرومه؟
ببین منم بچم لباس گریه میکنه یا پوشک اما من یا حواسشو پرت میکنم یا مثلا قلقلکش میدم یا از زبون لباس بچگانه حرف میزنم
خلاصه مجبوریم باهاشون راه بیاییم
منم میاد خونه گریه میکنه
اما سریع سرگرمش میکنم

میفهمم چی میگی مثل بچه من

سوال های مرتبط

مامان نیل مامان نیل ۲ سالگی
دیگه نمیتونم نگهش دارم احساس میکنم همینجور پیش بریم دستشو میگیرم میبرم میدم یکی میگم بزرگش کن😑
هرروز سر هررچیزی جیغ میزنه سر هررررچیزی
خونه ایم جیغ میزنه ببر بیرون
بیرون باشیم جیغ میزنه بریم یه جای دیگه
پشت چراغ قرمز جیغ میزنه برو
دستشویی میریم درومدنی جیغ میزنه چرا دمپاییمو در میاری
از همه وحشتناک تر وقتی از بیرون برمیگردیم یه ساعت تموم انقدر جیغ میزنه کبود میشه نفسش بند میاد صداش میگیره
کم آوردم ازش بدم میاد دیگه انقدر هر لحظه استرس دارم مکنه چیزی شه دوباره شروع کنه از ناراحتی میلرزم
از صداش بدم میاد
هرچقدر بازی کنم وقت بزارم آخرش با جیغ تموم میشه چون نه خسته میشه نه بیخیال میشه نه میشه گولش زد
بدنم درد میکنه این ماه دوبار رفتم زیر سرم دکتر ویتامین نوشت برام دیگه جون ندارم
نمیدونم دیگه چه غلطی کنم
اینم بگم من خواسته هاشو با جیغ ندادم که اینجور میکنه حتی وقتی از شیر گرفتم بقیه میگفتن یه هفته ای درست میشه دخترم تا یک ماه گریه میکرد
مامان می می نی مامان می می نی ۲ سالگی
مامانا خستم تروخدا بیاین یکم حرف بزنیم
دخترم رفته رفته اذیتاش بیشتر میشه و منم صبرم کمتر
دیروز مجلس ترحیم دعوت بودیم تو مسجد دخترم پیش باباش بود کل آب خورشت رو خالی کرده بود روی لباساش سر تا پا نارنجی بود نه چیزی خورده بود نه یجا نشسته بود تو راه پله پیش جا کفشی وایستاده بود دونه دونه کفشارو برمیداشت دست میزد میپوشید اولین بارشم نیست هرجا بریم همینه نمیاد داخل میمونه پیش کفشا مهمونی رو از دماغم درمیاره
تو خونه فقط کارش گریس انقدر نق میزنه دیوانه میشم
وضعیت مالیمون متوسطه ولی تو این دو ماه ۵تومن اسباب بازی و کتاب خریدم سرگرم شه اینقدر نق نزنه
خونه عمم رفتیم نصف گونی برنج رو تو اتاق پاشیده بود
تو خونه یه دقیقه حواسم نبود یه بسته بزرگ دستمال مرطوبو دونه دونه مچاله کرده بود
هر لحظه داره یه کاری میکنه کلا استرس دارم از دستش یه دستشویی برم یخچالو خالی میکنه رو فرش
تو این ۲سال انقدر عصبی شدم خودم از خودم و بچه داریم بدم میاد
از وقتی چشمشو باز میکنه میگه بریم بیرون بعد بیرون رفتنی من یک ساعت دنبالشم تا لباس بپوشه و موهاشو شونه کنم
خونه کسایی که بچه کوچیک ندارن یک ربعم نمیمونه از خونه ی کسایی هم که بچه کوچیک دارن هیچ جوره نمیاد انقدر جیغ میزن۶ و گریه میکنه و سرشو میکوبه زمین از خجالت آب میشم
عروسی هم بریم فقط میگه برم بیرون هیچی از عروسی نمیفهمم
کلا یک دقیقه حواسم نباشه یا تو خیابونه یا داره یه گندی میزنه
خستم بعضی روزه انقدر داد میزنم سرش صدام میگیره
چند بار شنیدم بقیه میگن بچه داری بلد نیست نمیتونه بچه رو نگه داره یا آروم کنه
دیگه انگیزه هیچ کاری رو ندارم
مامان نیل مامان نیل ۲ سالگی
تاپیک مامانایی که از خودشون راضی هستن رو دیدم افسردگی گرفتم😂🥲
من کل وقتم برای دخترمه ولی واقعا راضی نیستم از خودم دخترمم از من راضی نیست😁
مثلا میبرمش پارک بازی میکنم و کلی بیرون وقت میگذرونیم بعد برگشتنی چنان با جیغ و داد و قشقرق برش میگردونم که کلا حس خوبی برام نمیمونه
داروهاشو از اول نمیخورد و بعدش انقدر گریه میکرد و تف میکرد که پشیمون میشدم حتی مریض شدنی من نمیتونم بهش شربت بدم هرجورشم امتحان کردم الان فقط زینکشو میخوره اونم تو لیوان با رشوه و جایزه
علاقه خاصی به تمیز کردن خونه و غذا پختن اینا دارم ولی اجازه نمیده همش غر میزنه و گریه میکنه یا میره سراغ کاری که میدونه ناراحت میشم مثلا کمدو خالی میکنه زمین
وقتایی که هفته ای یکی دو ساعت با باباش بره بیرون میتونم به خونه برسم و تا میاد یکم استراحت کنم ولی اکثر وقتا بیحوصله و عصبی ام
کلی اسباب بازی و کتاب خریدم تا باهاش وقت بگذرونم و تا جایی که علاقه نشون بده بازی میکنم ولی حوصلش سر بره به بازی راضی نشه یسره میگه بریم بیرون و میرم تو گوشی خودمو مشغول میکنم و تنها تفریحم همین شده