مامانا خستم تروخدا بیاین یکم حرف بزنیم
دخترم رفته رفته اذیتاش بیشتر میشه و منم صبرم کمتر
دیروز مجلس ترحیم دعوت بودیم تو مسجد دخترم پیش باباش بود کل آب خورشت رو خالی کرده بود روی لباساش سر تا پا نارنجی بود نه چیزی خورده بود نه یجا نشسته بود تو راه پله پیش جا کفشی وایستاده بود دونه دونه کفشارو برمیداشت دست میزد میپوشید اولین بارشم نیست هرجا بریم همینه نمیاد داخل میمونه پیش کفشا مهمونی رو از دماغم درمیاره
تو خونه فقط کارش گریس انقدر نق میزنه دیوانه میشم
وضعیت مالیمون متوسطه ولی تو این دو ماه ۵تومن اسباب بازی و کتاب خریدم سرگرم شه اینقدر نق نزنه
خونه عمم رفتیم نصف گونی برنج رو تو اتاق پاشیده بود
تو خونه یه دقیقه حواسم نبود یه بسته بزرگ دستمال مرطوبو دونه دونه مچاله کرده بود
هر لحظه داره یه کاری میکنه کلا استرس دارم از دستش یه دستشویی برم یخچالو خالی میکنه رو فرش
تو این ۲سال انقدر عصبی شدم خودم از خودم و بچه داریم بدم میاد
از وقتی چشمشو باز میکنه میگه بریم بیرون بعد بیرون رفتنی من یک ساعت دنبالشم تا لباس بپوشه و موهاشو شونه کنم
خونه کسایی که بچه کوچیک ندارن یک ربعم نمیمونه از خونه ی کسایی هم که بچه کوچیک دارن هیچ جوره نمیاد انقدر جیغ میزن۶ و گریه میکنه و سرشو میکوبه زمین از خجالت آب میشم
عروسی هم بریم فقط میگه برم بیرون هیچی از عروسی نمیفهمم
کلا یک دقیقه حواسم نباشه یا تو خیابونه یا داره یه گندی میزنه
خستم بعضی روزه انقدر داد میزنم سرش صدام میگیره
چند بار شنیدم بقیه میگن بچه داری بلد نیست نمیتونه بچه رو نگه داره یا آروم کنه
دیگه انگیزه هیچ کاری رو ندارم

۸ پاسخ

عزیزم دخترمن قبل اینکه ازشیربگیرمش خیلی دختراروم وحرف گوش کنی بود ازشیرکرفتمش وعید اومد مهمون میومدیعنی به حدی عصبی شده بود توهرشزایطی صداش میکردی بله نمیگفت مثل این لات ها دادمیزد هااااااازخجالت اب میشدم ازبس عصبی نشده بود همه بچه های فامیل ومیزدخودنومیزد توخونه مانانم۷تابچه بودیعنی جرات نمیکردن بیان پیش بچه ی من ازبس جنگجوشده بود هی بابچه هابازی میکرد صداشونوندرمیاورد همشون ازش فراری بودن بایدفقط میدوایدم دستم‌ب دستش که خرابکاری نکنه بعد1 ماه یکم بهترشدخودبه خود مقطع سنی شونه اینجورن شماام‌کوچولوتونوتامیتونید نازش کنیدتند تندبوسش کنید کارایی ک میکنه وبی توجه باشیدیواش یواش ازسرش میفته

هر چی ک احتمال میدی خراب کنه کثیف کنه نباید نزدیک باشه بهش طبیعی خورشت میریزه رو خودش

در مورد شیطنت خونه اقوام باید پشت پاش راه بری اتاق ب اتاق هر جا رفت کنارش بری من اینکارو کردم وگرنه ک خونه مردم ترکونده بود در مورد گریه های شما مادر بدی نیستی بعضی بچها ذاتا اذیت کنن و تقصیر مادر نی اگر بدونی دختر من چکار میکنه میرم جایی میگه از اتاق نیایم بیرون یا گریه های شدید همش بغل نمیذاره غذا بخورم و شیطنت هم بماند اگر شب بمونیم تا خود صبح نق میزنه و اینکه من قبول ندارم ک همه بچها اینطور باشن دیدم یسری مادرا چقددد راحتن تو مهمونی انگار ن انگار فقط ب قرو فر خودشون میرسن

عزیزم همه بچه‌ها همینن، تنها راهی ک میتونی اروم بشی اینه ک چند ساعت در طول روز برای خودت باشی، سعی کنی تنها باشی، قرار نیست کار خاصی انجام بدی، همونکاری ک برات لذت داره رو انجام بده، امااا، سعی کن ک بعدش بهتر برگردی پیشش، بازی کنی و حال و هواشو خوب کنی، بچه‌ی تنها، با اسباب بازی سرگرم نمیشه نیاز داره با یکی بازی کنه!
ببرش خونه کسایی ک بچه کوچیک دارن، یا بگو اونا بیان، چه عیبی داره اگر داری همچین کسایی رو
از شلوغی آدم بزرگا بدش میاد خب

دقیقا پسر منم همینه بخدا من جایی نمیرم ب خاطر کاراش

دقیقا دختررررر منم همینه
الان ی لیوان دوغ رو برداشته
با دستاش مالیده بود ب مبل و دیوار
ولی من اینقدر شیطنت کرده دخترم
انگار سر شدم دیگ
وقتی خرابکاری شو میبینم ن دعوا میکنم ن جیغ میزنم فقط پاکش میکنم
چون میبینم دعوا ام فایده نداره

منم خیلی خسته و عصبی شدم سعی میکنم خودمو کنترل کنم ولی بازم از کوره در میرم دوست ندارم عصبی باشم و دعواش کنم ولی خودمم نمیتونم کنترل کنم خیلی نق نقو عه خیلی هم بدخوابه

چقد شبیه بچه منه منتها پسره
من فقط مجلس ختم و عزا کلا بچه رو نمیبرم
اگ کسی نباشه نگه داره کلا نمیرم
ولی همه کارشا بچه من
حالا خونه کسی بره کار نداره بچه هست نیس میاد میره
ولی خیلی کنجکاو ب شدت

سوال های مرتبط

مامان نیل مامان نیل ۳ سالگی
تاپیک مامانایی که از خودشون راضی هستن رو دیدم افسردگی گرفتم😂🥲
من کل وقتم برای دخترمه ولی واقعا راضی نیستم از خودم دخترمم از من راضی نیست😁
مثلا میبرمش پارک بازی میکنم و کلی بیرون وقت میگذرونیم بعد برگشتنی چنان با جیغ و داد و قشقرق برش میگردونم که کلا حس خوبی برام نمیمونه
داروهاشو از اول نمیخورد و بعدش انقدر گریه میکرد و تف میکرد که پشیمون میشدم حتی مریض شدنی من نمیتونم بهش شربت بدم هرجورشم امتحان کردم الان فقط زینکشو میخوره اونم تو لیوان با رشوه و جایزه
علاقه خاصی به تمیز کردن خونه و غذا پختن اینا دارم ولی اجازه نمیده همش غر میزنه و گریه میکنه یا میره سراغ کاری که میدونه ناراحت میشم مثلا کمدو خالی میکنه زمین
وقتایی که هفته ای یکی دو ساعت با باباش بره بیرون میتونم به خونه برسم و تا میاد یکم استراحت کنم ولی اکثر وقتا بیحوصله و عصبی ام
کلی اسباب بازی و کتاب خریدم تا باهاش وقت بگذرونم و تا جایی که علاقه نشون بده بازی میکنم ولی حوصلش سر بره به بازی راضی نشه یسره میگه بریم بیرون و میرم تو گوشی خودمو مشغول میکنم و تنها تفریحم همین شده
مامان دلانا مامان دلانا ۲ سالگی
سلام به مامانایی که بچه دوساله دارن🫂
مدتیه با یه چالش رو به رو شدم،دلانا بیرون که میریم پیله میکنه به یه چیزی و تا بدستش نیاره گریه میکنه! و از بغلم پایین نمیاد! بیشتر اوقات مقاومت میکنیم تا بفهمه با گریه کاری رو نمیتونه پیش ببره....اما گاهی هم بهش رشوه میدیم مثلا کیک شکلات یا وعده جایزه یا صحبت میکنیم که این چیز بدرد نمیخوره بهتره به جاش یه وسیله کاربردی بخریم و هرجور شده قانع میشه بالاخره.اینو گفتم که دیشبو تعریف کنم،دیشب رفتیم سی و سه پلتمام مسیر بغل من بود و حتی بغل باباش نرفت! میذاشتمش زمین گریه میکرد فقط روی پل با پاهاش راه رفت یکم،اینم به محض دیدن بادکنک باز نق شروع شد! ما کارمون مدتی بادکنک آرایی بود و خونمون پر بادکنکه چیزی که همیشه براش فراهمه ولی گیر داده بود به بادکنکی که بچه ها دستشون بود و ساکت نمیشد! بعد بردمش یکم دور بره چهارباغ عباسی که لبوبو دید و دید دست بچه ها هست جییییییغ و گریه بَبوبو میخوام ولی محل ندادم یهو ورداشته پاره کرده بسته لبوبو رو و مجبور شدم با این کارش بخرم براش! چیزی که ازش متنفر بودم! قبلش براش توضیح دادم قراره با این پول بریم برات لیوان نی دار بخریم که با شیشه بای بای کنی! یا بریم کتاب بخریم که شبا قصه بخونیم و تقریبا آروم شده بود....نمیدونم چی تو سرش گذشت یهو بسته لبوبو برداشت باز کرد بدون اجازه! برای شما این موارد پیش اومده؟ من دو ساعت بعدش واقعا ناراحت و عصبی بودم و بدنم از حرص خوردن میلرزید،چون واقعا از نظرم لبوبو بی ارزش ترین چیزیه که بخوای براش هزینه کنی!خلاصه که موندم چه رفتاری در برابر این کاراش و لجبازی هاش نشون بدم😪شما چه رفتاری دارین مواقع لجبازی بچه هاتون؟