سوال های مرتبط

مامان می می نی مامان می می نی ۱ سالگی
مامانا خستم تروخدا بیاین یکم حرف بزنیم
دخترم رفته رفته اذیتاش بیشتر میشه و منم صبرم کمتر
دیروز مجلس ترحیم دعوت بودیم تو مسجد دخترم پیش باباش بود کل آب خورشت رو خالی کرده بود روی لباساش سر تا پا نارنجی بود نه چیزی خورده بود نه یجا نشسته بود تو راه پله پیش جا کفشی وایستاده بود دونه دونه کفشارو برمیداشت دست میزد میپوشید اولین بارشم نیست هرجا بریم همینه نمیاد داخل میمونه پیش کفشا مهمونی رو از دماغم درمیاره
تو خونه فقط کارش گریس انقدر نق میزنه دیوانه میشم
وضعیت مالیمون متوسطه ولی تو این دو ماه ۵تومن اسباب بازی و کتاب خریدم سرگرم شه اینقدر نق نزنه
خونه عمم رفتیم نصف گونی برنج رو تو اتاق پاشیده بود
تو خونه یه دقیقه حواسم نبود یه بسته بزرگ دستمال مرطوبو دونه دونه مچاله کرده بود
هر لحظه داره یه کاری میکنه کلا استرس دارم از دستش یه دستشویی برم یخچالو خالی میکنه رو فرش
تو این ۲سال انقدر عصبی شدم خودم از خودم و بچه داریم بدم میاد
از وقتی چشمشو باز میکنه میگه بریم بیرون بعد بیرون رفتنی من یک ساعت دنبالشم تا لباس بپوشه و موهاشو شونه کنم
خونه کسایی که بچه کوچیک ندارن یک ربعم نمیمونه از خونه ی کسایی هم که بچه کوچیک دارن هیچ جوره نمیاد انقدر جیغ میزن۶ و گریه میکنه و سرشو میکوبه زمین از خجالت آب میشم
عروسی هم بریم فقط میگه برم بیرون هیچی از عروسی نمیفهمم
کلا یک دقیقه حواسم نباشه یا تو خیابونه یا داره یه گندی میزنه
خستم بعضی روزه انقدر داد میزنم سرش صدام میگیره
چند بار شنیدم بقیه میگن بچه داری بلد نیست نمیتونه بچه رو نگه داره یا آروم کنه
دیگه انگیزه هیچ کاری رو ندارم
مامان آنیتا مامان آنیتا ۲ سالگی
هنوز نخابیدم و بیدارم،چقدر خودمو سر زنش کنم از این زندگی خسته کننده چرا واقعا ،دیگه کم آوردم از دست مرد لجن،خدایا نمی‌دونم چه کاری کردم که این مرد رو قسمت با من کردی،از زندگیم خسته شدم واقعا خیلی دردا تو دلم هست خیلی خیلی 🥺🥺شدم از سنگ شدم آهن تو این زندگی چرا همون دو سال نیم پیش طلاق نگرفتم منکه همه کارام کرده بودم چرا برگشتم مجدد که بچه بی گناه طفل معصوم بیاد تو این زندگی به خاطر بچم کوتاه بیام و چیزی نگم بشم دیوونه روانی عقدهای که از طرف شوهرم تو دلم هست بخام سر این طفل خالی کنم،خداااااااااااااااااااایااااااااااااااااا بفهم کم آوردم،عصبی شدم تو این زندگی چند سال همش سر این بچه خالی میکنم درسته کنترل میکنم ولی مجدد نمیتونم.شبی بچم آورد بالا آب پرید گلوش بعد استفراغ کرد من عصبی شدم لحظه که آورد بالا بهش گفتم آنی به خاطر همین کارات هست عصبی میشم جیغ میکشم بعد چند ثانیه تموم شد چهرم خب عصبی بود متوجه شده بود، دراز کشید بعد چند دقیقه صدایی شنیدم از زیر پتو نصف صورتش زیر پتو بود،بعد یه ۲۰دقیقه پتو رو کشیدم کنار از صورتش گفتم خفه نشه دیدم خدایا استفراغ کرده بوده چیزی نگفته بود تو همون استفراغ خوابیده😔😔😔وای که زدم زیر گریه تا همین الان خوابم نمیبره چقدر لعنت کردم خودمو،و به شوهرم گفتم ببین اشغال اینا اثرات تو هست رو مغز من تاثیر گذاشته که من رو بچه خالی کنم و حالا اینجوری بشه باید دندون درد رو بکشی بنداری،پوز خنده زد و خوابید،حالم از خودم بهم میخوره چقدر مادر بدی هستم و احمقی😔😔😔😔،تاریخ۱۴۰۴/۰۴/۰۴تلخ ترین خاطره
مامان نویان مامان نویان ۲ سالگی
تجربمو از پوشک گرفتن بگم براتون
پسر من نزدیک ۲سالگیش بود که هر دفعه میخواست زور بزنه پی پی کنه
من بهش میگفتم پی پی داری؟
بعد هم وقتی کارش تموم میشه سریع میگفتم بیا بریم عوضت کنم پی پی کردی
اینجا بود که اسم پی پی یاد گرفت
دیگه موقع پی پی کردن و زور زدن میگفت مامان پی پی
منم تا قبل از اینکه پی پی کنه زود پوشک باز میکردم می‌بردم دستشویی سرپاش میگرفتم کارشو میکرد
ولی هیچ درکی از جیش نداشت شب تا صبح هم پوشکش پر جیش یود
دیگه ۲سالش که شد یه روز کامل بازش گذاشتم هی تند تند بردم دستشویی یبار که تو دستشویی جیش کرد کلی براش ذوق کردم گفتم آفرین
یه ۲روزی حواسم بهش بود هر ۲ساعت دستشویی می‌بردم دیدم دیگه یاد گرفته جیش داره خودش میگه
یه هفته شبا پوشکش میکردم ولی به طرز عجیبی بچه ای که شب تا صبح پوشکش پر از جیش بود دیگه نکرد و خشک خشک بود
به نظرم من هر بچه ای با بچه دیگه فرق میکنه امتحان کنید اگه دیدید همکاری میکنه چه بهتر اگه نکرد اجباری نکنید اجازه بدید یه تایم دیگه دوباره امتحان کنید
مامان پسر بچه❤️ مامان پسر بچه❤️ ۲ سالگی
مامانا اومدم یه تجربه باهاتون به اشتراک بذارم.
من از اوووول یه شیشه ی در دار تمیز برای پسرم جدا گذاشتم مامانمم یه کتری داشت که شیرش از گرما آب شده بود دیگه مامانم دم دستش نمیذاشت اونو و استفاده نمیکرد کسی میومد خونه زشت بود.
اونو گذاشتیم برای پسرم
صبح تا بیدار میشیم هربار یه سری مواد غذایی تازه و مقوی رو میریزیم تو شیشه همون موقع رب خونگی یا گوجه و نمک و ایناهم میزنیم و درشو میبندیم میذاریم تو کتری خودش تا ظهر آروم آروم و قشنگ میپزه دیگه نیاز نیست هی سراغش بریم و اینا و اینکه خیالمون راحته بچه غذا داره. چون ممکنه یه روزایی ما غذای مونده از شب قبل رو مثلا بخوریم یا فست فودی چیزی که برای اون مناسب نیست اینجوری بچم همیشه غذای تازه و مقوی مخصوص خودشو داره 😍
تازه تو شیشه هم وقتی میپزه خاصیتشون بیشتر حفظ میشه
مثلا یه بار پیاز کوچیک بلدرچین برنج نیمدونه هویج سبزی سیب زمینی و اینا میریزم
یه بار گوشت با یه سری ترکیبات دیگه
یه بار مرغ و...