۳ پاسخ

درد زایمانته برو بیمارستان ایشالله که بسلامتی زایمان کنی عزیزم

حتما برو بیمارستان وسایل بردار برو

زایمان نکردی هنوزهفته ۴۰ هستی دختر

سوال های مرتبط

مامان دلانا مامان دلانا ۲ ماهگی
سلام خانوما... تجربه زایمانم رو براتون میزارم ..
دکترم برای ۳۸ هفته و ۴ روز وقت سزارین بهم داده بود تقریبا از سه هفته قبلش ورم شدید یه طرفه شروع شد آزمایش دفع پروتئین هم مشکلی نداشت فشارمم همیشه رو ده بود..دو هفته مونده به زایمانم رفتم پیش دکترم قرار شد ۳۷ هفته و ۴ روز بچه رو بردارن...یه روز قبل عملم رفتم بازار زیاد هم دور نزدم اومدم خونه درد پریودی داشتم یه ترشح سفید ژله ای کشدار دیدم گفتم حتما بخاطر اینکه راه رفتم این ترشح رو دیدم بیخیال شدم..شروع کردم وسیله هامو جمع کردن برای بیمارستان .خونه هارو مرتب کردم آخر شب دوباره یه ترشح ژله ای دیدم ایندفعه مثل نخ دراز بود هرچی میکشیدم از رحمم تموم نمیشد..چون تجربه نداشتم بازم جدی نگرفتم..صبح شد پاشدم رفتم حموم دوش گرفتم کارامو میکردم همش درد داشتم میرفتم دراز میکشیدم باز بلند میشدم ..ساعتای ۱۲ نیم دردام شدید شد ساعت ۱ باید بستری میشدم رفتم بیمارستان داشتم کارای بستری رو انجام می‌دادم درد هم خیلی داشتم بهشون گفتم درد دارم گفتن باید معاینه کنیم معاینه کردن گفتن ۲ سانت باز هست انقباض داری دردای زایمان شروع شده سریع زنگ زدن به دکترم که اورژانسی خودشو برسونه.لباسامو عوض کردن سوند و سرم وصل کردن..از سوند به شدت میترسیدم گفتم میشه تو بی حسی برام بزارین گفت کاری میکنم که متوجه نشی ژل بی حسی زد بعد سوند رو وصل کرد واااقعا هیچ دردی حس نکردم عالی بود.دردام به شدت زیاد شد ماما دوباره اومد معاینه کرد گفت سر بچه خیلی پایینه دارم حسش میکنم کیسه آب هم بمبه هست درحال ترکیدنه.سریع رفت به دکترم دوباره زنگ زد که گف تو راه هست منو ببرن اتاق عمل ..
مامان آریا و آوا مامان آریا و آوا ۲ ماهگی
سلام من از بعد زایمان حالم خوب نیست چه روحی چه جسمی سزارین سوم شدم سر زایمان خونریزی کردم با دارو فشار شکم جلوش گرفتن بعد خیلی درد داشتم با این که زایمان قبلیم خیلی راحت بود اما این سخت بود برام بعدش خیلی درد داشتم نفخ داشتم به خاطر دارو ها اولش میلرزیدم به شدت بعدشم که دردا اومد اگه تند تند شیاف نمیزاشتن آروم نمی‌شدم بعد گردن درد شدید گرفت که خیلی حالم بد کرد همش کیسه اب گرم میزاشتم تا آروم تر میشدم اصلا حال عجیب بدی داشتم فقط عشق دخترم سرپا نگهم داشت انگار همه چیز برام سخت گزشت اومدم خونه دوسه روز اول عالی با شیاف کنترل میشد درد اشتها خوب غذام میخوردم همه چی خوب تا یه روز صبح لرز شدید کردم که با دوتا پتو بازم میلرزیدم مامانم چیزای شیرین داد کم کم آروم شدم باز عرق شدید تب شدید کردم تا ظهرش که آروم شدم خوب شدم باز سرشب شروع شد تب لرز شدید اشتهام صفر بود سردرد پاها بیقرار بدنم درد داشت کفتم بیا حتما مریض شدم تا این که مامانم اومد به زور گفت بشین یه چیزی بخور هم نشستم بی خود بی جهت گریه کردم مامانم پا به پا من گربه می‌کرد میگفت چبکاری مامان جان فقط میگفتم نمیدونم کلافه بی قرار بودم من آدمیم که گریم کسی ندیده خیلی سخت گریه میکنم برا همین ترسیدن حتما یه مشکل جدی دارم دیگه شوهرم گفت لباس تنش کنین بریم دکتر بردنم دکتر فشارم پایین سرم زد آنتی بیوتیک دوسه تا تقویتی بهتر شدم اومدم خونه کلی راه رفت برگشت گریه کردم روز قبلشم اتفاقی افتاد عصبی ناراحت شدم شدید خودم میگم اونم بی تاثیر نبود تو این موضع خلاصه حالم امروز خوبه شکر خدا اما همش ضربان قلبم بالا میره همش استرس میگیرم باز حالم بد بشه بدنم از داخل میلرزه کلا یه حال بدی دارم کسی اینجوری بوده راهی هست برا بهبودش