۱۲ پاسخ

همچین مردی و انشالله خدااز روزمین برداره

فردا برو پرشکی قانونی
یا زنگ بزن ۱۲۳ بیان برای پیگیری
حتی میتونن تهدیدش کنن بابت رفتارا بچه ها رو از سرپرستی اون دربیارن و بدن بهزیستی
اصن کوتاه نیا بابا
اون لحظه ترسیدی کاری ازت درنمیاد عیب نداره
فرداش حتما با پلیس یا ۱۲۳ پیگیری کن
۱۲۳ بهتر پیگیری میکنه به نظرم

این نظر شخصی منه هر کسی یه نظری داره من میگم بعضی مردا بفهمن زن کسی رو نداره ازش حمایت کنه هار میشن یا باید زن خودش قدرت داشته باشه از خودش دفاع کنه یا باید تا آخر عمر کتک وفش بخوره یا کسی باشه ازش حمایت کنه البته بعضی مردا هم با شعورن از تنهایی زن سو استفاده نمیکنن اما همه جور ادمی پیدا میشه

خوب طلاق میگرفتم مگه قرار تا آخر عمر ازش فش وکتک بخورم پسرمم یه جوری می آوردم پیش خودم شکایت میکردم مگه ما زنها برده شوهریم که هر جوری بخوان باهامون رفتار کنن

من خودم اوایل ازدواج خیلی مشکلات داشتم باشوهرم اما الان ده سال که خیلی خوبه عوض شده هر وقت دعوامون میشد بابای خودش باهاش دعوا میکرد مامانش وباباش همیشه پشت من بودند بعد من چیزی به خانواده خودم نمیگفتم چون انتخاب واشتباه خودم بود خانواده من دوست نداشتند ازدواج کنم به خاطر همین سکوت میکردم اما داداشم فهمید شوهرم منو زده رفته بود شوهرم رو زده بود بعدش اومد دنبالم منو برداشت برد پسرمم بردم شوهرم اومد پسرم رو با گریه از بغلم کشید بیرون داداشم بازم طاقت نیاورد دوباره کتکش زد به منم گفت بشین خونه حق نداری برگردی پیشش باید طلاق بگیری منم از دوری پسرم داشتم دیوونه میشدم اما تحمل کردم همه اومدن دنبالم که برگردم اما گفتم نه تا شوهرم اومد بابام بهش گفت مشکل دختر من چیه چرا نمیزاری زندگیش رو بکنه تقصیر دخترم چیه گناهش چیه فکر کردی بی کسه نه بی کس نیست و بهت نمیدمش تو نمیتونی با دخترم اینجوری رفتار کنی شوهرمم عذرخواهی کرد و گفت دیگه تکرار نمیشه با کلی قول وقرار منو بهش پس دادند واز اون روز دیگه حتی صداش هم برام بلند نمیکنه چون میدونه پشتم گرمه وتنها نیستم وتا آخر عمر مدیون برادرم میمونم واقعا نجاتم داد دیگه از اون روز زندگیم عوض شد بحث میکنیم ولی دیگه فش وحرف بد بهم نمیزنه

چقد نامرده
واقعا کار خوبی میکنی ک موقع ناراحتیش خوشحال میشی

ای وای چقدر با خوندش ناراحت شدم ،چرا آخه همیشه اینطوریه،

بمیرم برای دلت.مازناچقدبدبختیم خدا😭

😔😔😔😔😔😔😔

خدا بهت صبر بده خواهرم 🥺
متنفرم از همچین مردایی
هرچیم که بشه باز نباید رو زنشون دست بلند کنن

ببخشید ولی شوهرتون نفهم هست بچه هست اتفاق افتاده خودت که عمدا نزدی تو چشم بچه .

توهم میزدی موهاشو بکش

سوال های مرتبط

مامان برسام مامان برسام ۶ ماهگی
تجربه بارداری و زایمان پارت 35#
رفتم که تو بخش پسرمو شیر بدم و بگم که من دیگه تو اتاق مادران میمونم حتی شب نصف شب اگر بچم شیر خواست خودمو صدا کنید که با سینه بهش شیر بدم دیگه با سرنگ ندین شوهرمم اومد فقط از پشت شیشه بچه رو دیدو رفت اصلا نگفت چیزی لازم داری نداری هیچی منم بچمو بغل کردم و شروع کردم به شیر دادن و باهاش حرف میزدم که دکتر بخش نوزادان واسه چک کردن نی نی ها اومد توی بخش شروع کرد دونه دونه به چک کردن منم حواسم به دکتر بود و چیزایی که راجب هر نی نی می‌گفت ته دل من خالی میشد و دعا میکردم که خدا بهشون سلامتی بده برگردم تو بغل مامان باباهاشون.. خلاصه رسید به نی نی من و از بغلم برداشت و شروع کرد معاینه گفتم دکتر اصلا چشماشو باز نمیکنه خیلی بی حاله چرا؟ دکتر پروندشو باز کرد یه نگاه انداخت گفت چون خون ریزی مغزی گرید یک داشته بهش یه داروهایی زدیم که الان بیحاله اما خوب میشه ... اینو گفت انگار کل اون ساختمون بیمارستان رو سرم آوار شد کل بدنم شروع کرد لرزیدن یه عرق سرد از کمرم سر میخورد پایین فقط نی نی رو دادم دست پرستارشو از بخش رفتم بیرون از استرس زیاد کف راه رو با (عرض معذرت) شروع کردم بالا آوردن رو زانو هام نشسته بودم بالا می آوردم و مشت میزد به کاشیایی کف بیمارستان همون لحظه دیدم مامانم از در اومد تو منو که دید دوید سمتم گفت چی شدی اما من فکر قفل کرده بود نمی‌تونستم چیزی بگم زیر بغلمو گرفت بلندم کرد بردم اتاق مادران رو تخت درازم کردو رفت یه پرستار آورد بالا سرم بهم سرم زدن فقط یادمه زیر لب میگفتم یا امام رضا یا امام رضا