۴ پاسخ

وزنش چنده هله هوله جای غذا میخوره یا نه چکاپ گرفتی یا نه

دعا نمیخواد خواهر ببر رواندرمانگر راحت میشی

بفرستینش مهد هم سربه راه میشه انرژیشم تخلیه میشه وقتی برمیگرده خونه خوش غذا هم میشه بعد چند ماه.

زوری بهش غذا نده
ولش کن
خودش به اندازه نیاز بدنش می خوره
بادام و شیره انگور بهش بده

سوال های مرتبط

مامان دلسا مامان دلسا ۴ سالگی
سلام مامانا دختر من ۴سال و سه ماهشه
به شدت باهوشه جوری که اصلا هیچ‌وقت نتونستم گولش بزنم یا یه عادتو ازش ترک بدم مگر اینکه خودش تصمبم گزقته باشه یه عادتو ترک بده
حتی الان کارایی که یه سالش بوده انجام داده همه رو یادشه و میگه
یه بار همدان رفتیم و‌بستنی براش خریدیم سال بعدش دوباره رفتیم همون خیابون هنوز به سر خیابون نرسیده بودیم گفت اینجا بستنی داره در این حد ماشالله حافظش قویه
بعد عید امسال یه دفعه پرخاشگر شد شروع میکرد به جیغ زدن و گریه و‌خودزنی منو باباشم کار بدی کردیم بدتر سرش داد میزدیم و حتی گاهی میزدیمش گذشت کم کم تا دیگه انجامش نداد
تابستون اومدیم کرج برای زندگی و الان یه مدته دوباره پرخاشگر شده
سر یه چیز کوچیک لج میکنه و گریه شدید و تا یه ساعت به حدی جیغ میزنه و گریه میکنه و خودشو میزنه که واقعا میترسم بلایی سرش بیاد
میدونم تنها شده از مادربزرگش دور شده چون وابستش بود از فامسل خونه بازی هاش
ولی اینجام من خیلی باهاش بازی میکنم بیرون میبریمش
باشگاه بردمش دارم سعی میکنم دلبستگی های جدیدی براش ایجاد کنم
ولی اصلا فایده نداره اون لحظه ای که عصبی میشه کل صورتش از عصبانیت قرمز میشه خودشو میزنه با یه حرصی دستاشو مشت میکنه منو میزنه جوری که اصلا جرعت نمیکنم بیرون از خونه برم
چون بیرون کنترلش سحت تره
اینقد هم باهوشه حواسشو نمیشه پرت کنی
خودشم میدونه کار اشتباهیه ولی باز انجام میده
بعد اروم بشه میاد میگه ببخشی کار اشنباه بود😔واقعا نمیدونم چیکار کنم
ببخشید متنم زیاد شد
مامان مهتا مامان مهتا ۴ سالگی
چقدر خستم همش گریه نق بهونه فقط مارشه نه لب به غذا می‌زنه نه می‌خوابه شربت پدیااسلیپ میدم می‌خوابه هریکی دو ساعت بیدار میشه باز نق گریه باشی میخواد یاجیش یااب یاالکی می‌خنده یاگریه می‌کنه یعنی این بشریک ساعت خواب راحت ندارم تو خونه دیوانه شدم همش میگه بیرون نریم بالاس میاد تواطاق باهاش بازی کنه جیغ گریه برو فقط میچسبه به من آنقدر حرصم میده ناهار وشامم رو میزنم توخون میخورمهمش گریه نخوربیاپیش من یا بهونه امروز گفتم غذایی درست کنم شاید بخوره شیرنخوره پیتزا درست کردم نخورد گفت همبرگر درست کردم گفت کباب درست کردم گفت کرد می‌خوام دوباره درست کردم توپش کردم گفت برنج بده درست کردم گفت ماکارانی اونم درست کردم لب نزد به هیچکدوم چقدر حرص میخورم بقول دوستم میگه بدبخت هیچکسی تواین دنیامداری اخرسرمیری آسایشگاه نکن نخورد به درک شوهرم قشنگ میخوره عین خیالش نی نمیخوره گریه کنه یه ساعت اصلاانگارنمشنوه همه چی ریخته رومن حتی شب خواب ندارم قرص کلونازپام میخورم بخوابم انقدربلندم می‌کنه برم یخچال شیربیارم دوباره بزارم سرجاش خواب از سرم میپره تاده صبح بیدارم یازده بیدارم بشه تو چه جهنمی هستم یه لحظه با خودش بازی نمیکنه حتی پنج دقیقه بریدم میبینم آخر شب چقدرنفرین کردم خودمو خودشو ودنیارو دوبارخانه بازی بردم انقد مادرای بی وجدان هستن بچه مریضشونو میارن دوبارمریض شد یه هفته اسهاله بریدم خدامرگمو برسون که زندگیتو نخواستم وقتی میبینم بقیه دوستای کسایی که میشناسم چقدراحتن بچه میخوره می‌خوابه با خودش بازی می‌کنه هرمی میبینم میگه خدابهت صبر بده ایکاش برم بغل مادرم راحت بخوابم