۱۰ پاسخ

یروز بگو میخوام برم دکتر برو نیم ساعت بعد بیا یا کنار ده دقیقه بعد هرروز بیشترش کن

بخاطر اینکه میری میشینی کنارش خوب معلومه عادت نمیکنه بزارش بیا ۱۰ دقیقه گریه میکنه بعد عادت میکنه من ۳ رپز پیش بچه ها نشستم مربیشون گفت نمون برو دو سه ذوز اول گریه مرده بودن ۱۰ دقیقه اینا بعد دیگه عادت کردن
البته من نسخه پیچی نمیکنم هر لچه ای شرایط خودشو داره

اول بايد بفهمين علت گريه هاش چيه؟
ططبق گفته هاب دكتر هلاكويي مهد كودك براي بچه ها لازم و ضروريه البته اما و اگر داره:
اگر خداي نكرده بچتون اضطراب جدايي داشته باشه اصلن نبايد بذارين با گريه بره چون خيلي تاثير بدي ميذاره
ترس يا اضطراب جدايي= عدم يا نبود مادر
اول شما برو پيش روانشناس و مشكل وابستگي يا اضطرابو حل كن با ٥٠٠ بار بازي قايم موشك بازي،…..

وای دخترمنم تا همین ۳هفته پیش همین بود هنوزم کامل خوب نشده ببین منم مثل شما ۴روز اول رفتم پیشش کنار کلاسشون نشستم دخترمم چسبید بهم میشست بغلم هرکار میکردم داخل نمیرفت من یه روز رفتم تحویل معلم دادم گفتم زود میام دنبالت برات اسباب بازی ای که دوست داری میخرم گفت گردن بند میخوام گفتم چشم میریم میخریم رفت تو ولی تا دید من نمیام گریه کرد معلمش درو بست منم رفتم بیرون تو دفتر نشستم من اینور گریه می‌کردم اون اونور اون روز نیم ساعت بعد رفتم دنبالش دو سه روز بعدشم یک ربع اول گریه می‌کرد ولی بعدش کم کم درست شد الان یک ماه می‌گذره ولی دختر من هنوزم بین بچه‌ها نمیره بازی کنه خانمش یه دونه صندلی و میز براش می‌ذاره می‌شینه اونجا بچه‌ها رو نگاه می‌کنه برا خودش نقاشی می‌کشه بازی می‌کنه با یکی از بچه‌ها دوست شده ولی اون میره سمت این هنوزم توی جمع بچه‌ها نمیره من شنیدم چند نفر بهم گفتن سه ماه به بعد درست میشه منم منتظرم که انشالله هرچی زودتر رست بشه و با بچه‌ها بازی کنه سرگرم بشه تا همین چند روز پیش همش می‌گفت نریم مهد کودک ولی از دیروزه هی میگه بریم اونجا بهم خوش می‌گذره

بچه من هم میچسبه به من
خب حق دارن همش تو خونه بودن با مامستقل نیستن اونا مغزشان کوچیکه کوچیکن باید ب ما آه ببرن

عزیزم نگران نباش اگه مهدش خوب باشه درست میشه دختر من زود رفت و دوست داشتنی اما بعضی بچه ها تا دو ماهم طول دادن ولی بعدش خوب شدن، اصلا کم نیار ، مشاوره میگفت الان بچه ها از ۳ سالگی باید برن مهد براشون واجبه چون تو خونه تنهان باید ارتباطات اجتماعی رو یاد بگیرین، البته با مشاوره مهد صحبت کن ببین مشکل از کجاست وابستگی یا ترس از جدایی

عزیزم شما خودت مشکل داری باید پیش روانشناس بری یا از قرص های ارامبخش استفاده کنی که حالت بهتر بشه به نظر میرسه روحیه ات خراب شده ..ضمن اینکه این بچه اصلا سنش مناسب موندن تو مهد و تنهایی نیست شاید بعضی بچه ها بمونن ولی همه که مثل هم نیستن نباید اجبارش کنی اگه به شما که مادرشی نچسبه به کی پناه ببره؟

خب نمون تو مهد اشتباه کردی وایمیستی

بذار بمونه فاصله باز کن از پشت پنجره نگاش کن دور شو نزدیک شو تا بدونه همیشه هستی

پسر من تنها نمیرفت اسکیت نمیفهمیدم دردش چیه تا که گفت تو خودت باهام بیا داخل
یه جلسه رفتم جلسه دوم مربی نذاشت
ببر با یکی دوست شه
خودش پیدا میکنه رفیق رو

پسر منم نمیموند
وای انگار هر جیزی ی وقتی داره همه بچه ها مثه هم نیستن
الان سه چهار جلسه بردم میمونه در صورتی که قبل عید اصن نمیموند صبر کن

سوال های مرتبط

مامان پریناز مامان پریناز ۴ سالگی
قتتون بخیر مامانا گل میگن بچه های شیطون سالمن درست میگن بچه سالم باید از دیوار راست بالابره درست من دیگ به خودم قبولوندم هیچ مشکلی ندارم پریناز از دیوار راست بالامیره تو خونه کلی بریز بپاش میکنه من یکسره پشت سرش جمع میکنم جوری که جا نیس پا بزارم کغ خونه حالا اینا به کنار یک مشکلی که واقعا دیگ میخوام خودمو بکشم از دستش اینکه خیلی بچه هردمبیل یک سره زود حوصلش سر میره تو خونه ایم اذیت میکنه نق میزنه که بریم بیزون من حوصلم سر رفته میبریمش بیرون بازفاصله ای نمیشه پامونو گذاشتیم بیرون باز اذیت نق که برگردیم خونه من خسته شدم تا قبل از تو تلوزیون هم دیده بود هرروز اصرار اصرار که من حوصلم سر رفته منو ببر هرروز مهد من اونجارو دوس دارم یعنی از مهر تا اذر مخ مارو خورد که اذر بردمش مهد ثبت نام کردم حالا بماندبه جهنم که چقد ما هزینه مردیم الان باز مدتی که مهد دلش زده میگه نمیخوام برم مهد میخوام خونه باشم مثلا امروز من ویروس جدید گرفتم که از سرفه شدید زیاد دارم میمیرم از طرفی کاش میشد ویس بدم صدام درنمیاد امروز گفتم پریناز اماده شو برو مهد منو بابات هم بریم دکتر من حالم خوب نیس پیله پیله که نه مهد نمیرم مهد خوشم نمیاد شما برید دکتر من میرم پایین خونه مامان جون منم خیر سرم مبخواستم بزارمش مهد بعدم بیام خونه خودم استراحت کنم که نشد رفت پایین ساعت۱۰رسیدم خونه ساعت۱۱دیدم پریناز بدو بدو از پایین اومده بالا حالا باز تو خونه نزاشت استراحت کنم دائم اذیت کرد دائم نق زد حوصلم سر رفته تو خونه حوصلم سررفته یعنی امروز من رفتم دکتر انقد حالم خراب بود یک سرم چهارتا امپول خوردم کلیم دارو دوا داد دکتر چرک خشک کن قوی اونم بخاطر پریناز
مامان آیهان مامان آیهان ۴ سالگی
امروز اولین روز مهد پسرم بود ، بدون من که نموند من تمام سه ساعت رو کنارش بودم ، بعد خجالت میکشید اصلا حرف نمیزد یا اگر حرف میزد خیلی آروم پیش من حرف میزد که مربیشون اصلا صدای اینو تو این همه بچه نمیشنید ، بعد بچه ها چون این از همه کوچیک تر بود و خجالت میکشید و حرف نمیزد یکیشون که خیلی بی ادب بود هی میگفت من از این خوشم نمیاد پیش من نشینه بقیه هم به تبع اون همین حرف رو زدن ، وای داشتم سکته میکردم همونجا گریه ام ولی خودمو جمع کردم ، نسبت به پارسال که یه بار بردمش اصلا نمیموند میرفت فقط بازی ایندفه مینشست و توجه اش بیشتر بود اما مثلا مربی میگفت رنگ کن رنگ نمیکرد ، از یه طرف از این خوشحالم که اینقد این سه ساعت همکاری کرد و نشست از طرفی از اون حرفای بچه ها به شدت دلم شکسته و آخرشم مربیش گفت پسرت حرف نمیزنه ؟ گفتم حرف میزنه ولی اینجا خجالت میکشه ، اونجا بچه ها رو نگاه میکرد ولی با هیچ کدوم سعی نکرد دوست بچه ولی اومدم خونه با بچه های همسایمون کلی بازی کرد ، خدایا خودت کمکم کن پسرم رو راه بندازم خیلی سخته از طرفی از نطر روحی خودت داغون باشی و کلی دلشوره که یعنی همه چی درست میشه ؟ از طرفی باید محکم پشت بچه ات باشی ...