۱۳ پاسخ

اعصاب خودتو خراب نکن چقدر اینا بیشعورن که نمی‌فهمن با یه خانم باردار نباید اینجوری حرف زد
یه ذره احترام نمیزارن
عصبانیت و استرس سمه برای دوران بارداری
چقدر بی قانونه کشورمون

تو بجنورد پرستاراش خیلی مهربونن

عزیزم خودتو ناراحت نکن هر وقت بتونی میتونی بیایی اندیمشک انجام بدی

عزیزم برو نبوی من دوزایمانم مبوی بودم خیلی راضی بودم هزینش خیلی نشد انقد کادر درمانش خوب و مهربونن ک نگوووو...حضرت زینب نرو همشون عقده این

اخ اخ ک دست رو دلم نذار . من دیابت دارم خیلی باید حواسم ب حرکت بچه باشه. اون روز از صب تا عصر تکون نخورد رفتم ان اس تی بدم ، زنیکه قهقهه میزد نمیومد.من داشتم از شدت استرس جون میدادم برگشت بهم گف حالا تازه شیفت تعویض شده ی ربع باید صبر کنی ساعت رند شه تا بیام 😐😐 شوهرمو یعالمه باهاشون دعوا کرد و منو برد جای دیگ . انقد ک بیشعور و بی فرهنگن حالیشون نیس ما حامله ها چ استرسی میکشیم

عه عه دقیقا منم 27 هفته رفتم حضرت زینب به غلط کردم افتادم تو تاپیکام گذاشتم که چی شده

من ی دامیم‌ک عصبی بشم‌ تموم خدام‌ اینجور چیزی گیرم‌بیوفته گند تر از دهنش حرف بزن کاری بکنم‌ بگ‌غلط کردم

خانما تو بیمارستان حضرت زینب لباس بیمارستان پوشک برا مادر و بچه میدن یا باید با خودمون ببریم

لجنا کیس اب زن داداش من‌پار کردن‌بهش گفته بودن برو دهاتتون مادرت زایمانت کنه زن داشم رفت شکایت کرد

وای نگوووو که منم رفتم بیمارستان میگم درد دارم میگه نمیشه باید 4سانت بشی

چرا آخه
من اینجا میرم خصوصی خیلی مهربونن خدایی🫠💚

اگه هزینش برات مشکلی نیست برو بیمارستان نبوی. الانم هیچکس نیست انقدم دورتو میگیرن .
برای زایمانم اگه بیمه تامین یا نیروی مسلح داری برو نبوی

دقیقا این بلا سر منم اومده. انشالله روز زایمان اینجور آدما گیر ما نیوفتن

سوال های مرتبط

مامان دیار🤍 مامان دیار🤍 روزهای ابتدایی تولد
پارت دوم:
خانمه که تو پذیرش بود و تا ابد دعای خیرم دنبالشه اول با یه برخوردی گفت ینی چی میخوام ان اس تی بدم پروندت کو مگه الکیه ان اس تی دادن منم خسته بودم از توضیحات تکراری با لحنی که دعوا داشتم باهاش🥴 گفتم من خستم انقد هربار توضیح دادم این مدارک من ۵ روزه از هفته بارداریم گذشته هیچکس گردن نمیگیره یه معاینه میکنین و ان اس تی میگیرین میگین برو خونه..الانم هرکاری لازمه بیا انجام بده که قراره دوباره همین مسیرو برگردم خونه🥴🥴
تا پروندمو چک کرد یه نگاه به من کرد یه نگاه به پروندم گفت تو اخرین بار کی امدی بیمارستان گفتم پریروز گفت تو ۱۰ روز از پایان بارداربت گذشته سریعا باید بستری شی..من به جای خیلیا که پر از استرس میشن داشتم میمردم از خوشحالی گفتم توروخدا جدی میگی نکنه دوباره یکی بیاد بگه نه و نزارن گفت نه من الان زنگ میزنم به دکتر زایشگاه..جریانو که گفت پزشک بیمارستان گفت هرچه سریعتر بستریش کنین..
خلاصه معاینه انجام داد و گفت دو فینگر بازی..
ان اس تی گرفت و به شوهرم گفت بیاد کارای امضا رو انجام بده و لباسامو تحویلش بده..من هنوزم باورم نمیشد..تا اینکه بستریم کردن..به سرمم امپول فشار زدن اما هنوز دردام شروع نشده بود