۱۰ پاسخ

وای نگو نگو ک امروز گفتم خدایا مرگ منو برسون از ۸ صبح بیدار شده نق نق جیغ جیغ تا الان ک ساعت ۲ عه با گریه دارم میخابونمش البته هر روز همینه امروز همسایه اومد در خونه را زد چرا بلند گفتم فرو بده تو دهنت نگ ندار بچه من از صبح دهنش بازه تا شب

بچه ها گاهی همین میشن.. پریروز بچه من از صبح تا شب همش 3بار شیر خورد.. اگه بخوای هر سری همینقدر حرص و جوش بخوری داغون میشی..

واسه شبر نخوردن سر بچه داد نزن عزیزم میدونم سخته ولی اون اگه متوجه میشد ک بچه نمیگفتن بهش
بهش شربت اشتها ندادی

سخت نگیر از ۱۱ونیم ب اینور معمولا بچه ها چیزی نمیخورن پسر من دوبار بیدار شده آب دادم بهش خوابیده باز
هرچی سخت بگیری بدتر میشه هم خودت عصبی میشی هم پسرت

از یازده و نیم شب تا الان شیر نخورده؟ خب اینکه چیز عجیبی نیست

دختر منم همینطوره هر چی درست میکنم نمیخوره منم میگم از شیر میکشم شاید ب غذا افتاد

نمیخام الکی دلداری بدم عزیزم ولی سخت نگیر بخش این سن پسرمنم چیزی نمی‌خورد بردمش دکتر براش شربت لیکو زینک داد داشت دندون درمی‌آورد بد غذا شده بود الآنم نمی‌گم خوب شده ولی خیلی خداروشکر گوش شیطون بهتر از قبل شده طاقت بیار همین یه ماهه دیگه بعدش کم کم بهتر میشن و اینکه باز دوباره یه تایمی برا دندون های آسیاب دومی مثه الان پسر من میوفتن تو لج و چیزی نخوردن طاقت بیار نهایت همین یه ماهه زیاد بعش گیر نده هر موقع دلش خاست بزار بخوره نهایت غذا بزار جلوش فوق فوقش بریز بپاش می‌کنه ولی از همشون شاید چند تا دونه برنجم بخوره براش بسه چون آب دندون انقد سنگینه که وقتی می‌ره تو معده اشون اشتهاشونو کور می‌کنه خواهر

خو عادیه دختر منم گاهی سینمو نمیگیره مخصوصا چن شبه کلا اول باید شیرخشک بخوره بعد سینه بگیره

شیر نمیخوره الکی اگه بیدارشدد لج داره یکم استا بده راحت بخوابه
منم بچم همینه شیر خودمو میخوره غذا نمیخوره

عزیزم ولش کن شاید گشنه نیست گشنش بشه میخوره

سوال های مرتبط

مامان لنا مامان لنا ۱ سالگی
سلام خانما الان ۱۴ هفته باردارم با وجود دختر یک نیم سالم.
این بچمم انتی احتمال زد ک دختره .
حالا اینا ب کنار.
بخاطر اینکه با دخترم وقت میگذرونم بارداریم زیاد ب فکرم نمیاد مواظب هستما ولی نمیدونم چطور و کی میگذره این روزا.
بعضا کلی فراموش میکنم باردارم.
ولی الان ک دخترم رو پاهام خوابیده دوباره ب فکر فرو رفتم گاهی دلم ب دخترم میسوزه ک دخترم با اینکه کوچکه حالا یه کوچولو تر از اینم میاد.
یا قراره دخترم از ته تغاری بودن در بیاد.
یا مثلا در حق دخترم ظلم کردم خیلی ناراااحت میشم الان ک اینارو مینویسم گریم گرفته زار زار گریه میکنم.
سختی خودمو نمیبینم ها ک بدنیا بیاد سخت میشه درسته سخت میشه ولی در حد بیشتر از توانم ب دوتاسم رسیدگی میکنم دوتاسم بچه های منن.
ولی دخترم ک بمیرم براش رو پاهام خوابیده دلم براش میسوزه.
آخه چی حالیش میشه ک ۵ ماه بعدم یه نینی دیگه بیاد.
موقعی ک بارداریم یادم میفته خیلی عذاب میکشم خیلییی.
اشتباه از خودم بود باید خوب جلوگیری میکردم.
بعدشم ک باردار شدم گناه دونستم ک سقطش کنم.
الانم که این فکر ذکرا امونمو بریدن.
ولی کاش از روزی ک نینی بدنیا بیاد خیلی نسبت بهم مهربون و راضی باشن تا منم عذاب وجدانم کمتر بشه