۹ پاسخ

پارت ۴
خلاصه در حد سوزش تمام مراحل و طی کردم
تااینکه
میخواستن اهورا رو دربیارن
مرگ و با چشمام دیدم
۲ تا دکتر مرد بیهوشی بالاسرم بود اون دوتا از روی قفسه سینه فشارررررر میدادنننن تا اهورا بدنیا بیاد
اونجا سخت ترین قسمتش بود ک من واقعا نفس کشیدن واسم سخت بود و داد میزدم
و در آخر بخاطر دوشاخ بودن شدید رحمم خون زیادی از دست دادم و ۳ ساعت تو ریکاوری بودم
مداوم بهم خون تزریق میکردن و و فشارم و میگرفتن

و خداروشکر اومدم بخش و نگم از ماساژ شکمی ب حدییییی برام دردآور و بود ک کل زایشگاه با صدای من گریه کردن
ولی تمام این سختی ها می ارزید ب دیدن پسرم
تمام ابن مراحل با وجود تمام دردی ک داشتم نگران اهورا بودم
پایین عکس رحمم و میزارم انقد عمل سختی بود ک دکترم عکس گرفت از رحمم

پارت ۲
فورا درازم کردن و سوند و برام وصل کردن ک خیلی برام دردآور بود
تا قبل از اونم اسم دکولمان ب گوشم اصلا نخورده بود
و فقططططط تو دلم دعا میکردم خدایا من هر دردی رو تحمل میکنم فقط پسرم و بعداز این همه سختی سالم بزار بغلم
با این حجم از استرس اهورا خودشو و جمع کرد بالا ینی قشنگ پایین سینه هام حسش میکردم
مثه سنگگگگ خودشو و جمع کرد بالا دکترا گفتن بخاطر استرس بالاس
خلاصه با سریع ترین سرعت من و اتاق عمل بردن

پارت ۱
من قرار بود ۱۸ اردیبهشت ینی ۳۹ هفتگی سزارین بشم
دکترمم گفت جون احتمال زایمان داری سرکلاژتو باز نمیکنم موقع سزارین بازش میکنم برات
ک من صبح روز ۱۲ اردیبهشت گرمی ی چیزی رو روی رونم حس کردم
خونریزی داشتم شدید ب دکترم پیام دادم گفت نواربهداشتی بزار از شدتش برام عکس بگیر
ک من نوار گزاشتم تو کمتر از یکساعت نواربهداشتی پراز خون شد
و من فقط درد واژن داشتم احساس می‌کردم دارم پاره میشم
خیلی حس بدی بود توان راه رفتن و ازم گرفته بود
دکترم گفت فورا خودت و برسون بیمارستان
بعد از معاینه
متوجه شدن من دکولمان شدم

خداروشکر که عزیزم زایمان کردی مبارکت باشه عزیزم

اینم رحم دوشاخ

تصویر

بنظرتون سزارین بهتره یا طبیعی؟

هوف از زایمان😔

عزیزم بعداینکه بچه به دنیامیاد کجامیبرنش؟
کی میارن پیش خودمون؟

پارت ۳
امپول اپیدورال و برام زدن
ک اون برام اصلااااا درد نداشت اصلااااا
ینی‌زره ای درد حس نکردم
دکتر بیهوشی گفت پاهات داره گرم میشه
منم گفتم نه اصلا
گفت تکون بده منم پاهام و تکون دادم اصلااااا بی حس نشده بودم
خیلییییییی حس بدی بود گفتم الان ینی من و بدون بی حسی عمل میکنن 🤣اون لحظه بخاطر ترس هرچیزی ب ذهنت می‌رسید
من و بخاطر ترس زیاد ک داشتم فشارم خیلی پایین اومده بود نمیتونستن من و بیهوشی کامل کنن
کم خونی شدید هم داشتم فریتینم رو ۵ بود

سوال های مرتبط

مامان اهورا مامان اهورا ۵ ماهگی
#تجربه_سزارین_یک
چون تو این مدت کلی تجربه زایمان خوندم داخل گهواره و بهم کمک کرد میخوام تجربه سزارینم رو بگم شاید برا کسی مفید باشه
#پارت یک سزارین
من ماه های آخر بارداری کلی گشتم تایه دکتر پیدا کردم که سزارین اختیاری انجام بده برام و یه بیمارستان خوب و قیمت معقول چون دکتر خودم راضی به سز نمیشد 
خلاصه که دکترم  رو پیدا کردم و چند هفته آخر رو رفتم پیشش
قرار بر این شد ۳۸ هفته و ۵ روز سزارین بشم و یه تاریح رو با همسرم انتخاب کنم ما ۱۹ آذر رو انتخاب کرده بودیم  و اون موقع ۳۵ هفته و ۵ روز بودم
یه مراقب رفتم بهداشت تو این بین که گفتن شکمت زیاد اومده پایین و تقریبا تا هفته های آینده زایمان میکنی و چون زایمان من طبیعی بود کلی ترسیدم که نکنه قبل سز اختیاری درد طبیعی بیاد سراغم و به همین خاطر هفته بعدش یه نوبت دیگه پیش دکتر گرفتم و رفتم بهش گفتم
گفت اگه شکمت اومده پایین نشونه نزدیگ شدن به زایمانه پس ۳۸ هفته و ۵ روز خیلی دیره خواست معاینه لگنی انجام بده که من نزاشتم چون حس میکردم با معاینه دهانه رحمم بزودی باز میشع خلاصه که تاریخ سز رو گذاشتیم ۳۸ هفته و یک روز۱۵ آذر
ادامه تو تاپیک بعدی
مامان کوچولو مامان کوچولو ۲ ماهگی
مامان لیانا...❤️ مامان لیانا...❤️ ۴ ماهگی