۵ پاسخ

وضعیت همه مامانا همینه عزیزم منم دوتا بچه دارم خیلی رو مخن ولی دیگه جز صبوری کاری نمیشه کرد بزرگ میشن خوب میشن

اصلا باشوهرم راحت نیستم چون همش میترسم حرف دلمو بگم ی دعوایی بشه مثلا چیزایی که دوست دارم جاهایی که دوست دارم برم دوست دارم ازاد باشم احساس خفگی میکنم

مثل من ما زنا جقدر مثل همیم

از شوهرمم خیلی ناراحتم کلا ی روز نبوده که دعوانکنه بلد نیست حرفشو درست بزنه ی دیقه میبرمون بیرون از رفتنم پشیمونم میکنه ...حالا بهش گفتم چندروز منو ببر پیش مامانم خیلی خستم بخدا میگه برو ولی بچه هام نباید حتی بیفتن

عزیزم هممون مثل همیم من حس میکنم هیشکی درکم نمی‌کنه

سوال های مرتبط

مامان سبحان مامان سبحان ۳ سالگی
سلام مامانا دختر من ۹سالشه سال بعدکلاس چهارم وزنش خیلی میره بالا غذاشوهرچقدر کم میکنم بدترمیشه شام ونهاریه کفگیر برنج یا خیلی کم غذا میدم صبحانه بعضی وقتا فقط یه چای خالی میخوره ولی همین جور وزنش میره بالا خیلی نگرانشم تاشنبه۴۲کیلوبودولی یه بستنی خورده وامروز هم یه کاکائو یعنی تو۵روز ۲کیلواضافه کرده الان خودشو وزن کرد۴۴بودنشسته گریه میکنه من خانوادم کلا لاغریم ولی طرف شوهرم خیلی چاقن دخترم کلااز هرلحاظ ب شوهرم رفته انگار یه سیب واز وسط نصف کردن الان ک گریه میکرد خیلی نارلحت شدم ازمن هم کاری برنمیاد شوهرم هم خیلی سعی میکنه لاغرشه شونصدتابرمامه غذایی از دکتر و مربی باشگاه گرفته ولی یه وعده پرخوری کنه یاتو تولدایه تیکه کیک میخوره راحت۵کیلو اضافه میگنه وانگیزشوازدست میده دخترم ۵شنبه هاوجمعه هاکلاس کاراته هم میره توخونه هم فعالیتش زیاده عصرهابادوستاش میره بازی وصبح هاتوخونه با شوهرم بازی میکنن یا کشتی میگیرن موندم چیکارکنم شمانظری ندارین😔😔