بازم شب شد و عذاب وجدان و هزار تا فکر و خیال...
پسرم یه مدته خیلییییی بد جیغ می‌کشه می‌دونم طبیعیه و تو این سن همشون این کار میکنن ولی من خر یه مدته خیلی عصبی شدم و نمیتونم خودمو کنترل کنم امشب خونه خواهر همسرم بودیم آراز انقد جیغ کشید که ما اصلا صدامون به هم نمی‌رسید یعنی انکار جیغ براش یه جور بازی شده نه که بگم گریه می‌کنه فقط جیغای بنفش منم یهو از کوره در رفتم و سرش داد زدم خدا منو بکشه با اون چشمای معصومش یجوری بغض کرد و به بقیه نگاه کرد اون لحظه خواستم بمیرم از دادی که سرش کشیدم بخدا نمیتونم خودمو کنترل کنم چیکار کنم چرا انقد زود از کوره در میرم آخه چه غلطی بکنم با این اعصاب لعنتیم هرکاری میکنم خودمو آروم کنم نفس عمیق میکشم هر کاری میکنم ولیییی تاثیری نداره روم الانم دارم از عذاب وجدان خفه میشم لعنت به من که انقد عصبی شدم
حاملگی خیلی سختی داشتم بعد اونم افسردگی بعد زایمان و یهو ام فتق پسرم پاره شد و عمل و هزار تا چیز دیگه از اونموقع به حدی اعصابم ضعیف شده که واقعا موندم از دست خودم چه کنم به نظرتون برم پیش مشاور تاثیری داره یا برم پیش روان پزشک؟؟؟؟

تصویر
۱۳ پاسخ

مشاوره هیچ تاثیری نداره، فقط روانپزشک
من خودمم میخوام برم

عذاب وجدان نداشته باش همه ماها یه موقع ناخواسته از کوره در میریم و ولی هیچ کس عین یه مادر بچش رو دوس نداره و فقط تو فشار عصبی و قابل درک

تصویر

من از ساعت سه تا الان ساعت پنج صبحه داشتم بخاطر امروز ک سر دخترم داد زدم دعواش کردم گریه میکردم هزار بار طلب بخشش کردم 🥲

چجوری فتقش پاره ش

عزیزم منم اینجوری میشم
خیلی بده
و تو عذاب وجدان خفه میشم
انقد دخترم میبوسم ناز میدم معذرت خواهی میکنم دلم کباب میشه
میفهممت
گاهی واقعا خسته میشیم


چقدرم پسر گلت نازه خداحفظش کنه😍💜

بچه شلوغ میکنه دیگه مادرم عمل کرده الان ۴روزه من اونجام انقدددددشلوغ میکنه اعصابشون نمی‌کشه میگن ببرخودتون یعنی من خودم عصبی شدم گریه میکنه میوفته دنبال من

منم‌همینم😞

جیغ از دندونه عصبی ان
ولی خب تا حدی طبیعیه اینم درنظر بگیر پسر بچه ها کلا کمی شلوغ ترن

عزیزم زیاد سخت نگیر با یه دفعه داد زدن سرش هیچی نمیشه منم بعضی موقع ها اعصابم نمیکشه ولی عذاب وجدان بگیری بیشتر اذیت میشی وقتی بزرگ شدن به خدا مار و نمیدونن
که باچه سختی بزرگشون کردیم.

منم اینه شما شدم خیلی عذاب وجدان دارم خیلی گریه کردم
پسرم منم خیلی جیغ می‌کشه به قدری گوشم سوت می‌کشه جیغ بنفش انگاری یه عادت شده رفته بودم خونه ی فامیل همه میگفتن چرا جیغ میزنه از شدت عصبانیت خودم خدا منو لعنت کنه پای پسرمو فشار دادم خاک بر سرم من چرا عصاب ندارم وقتی پسرم داد میزنه تمام سیستم به هم می‌ریزه راضیم براش هر کاری کنم فقط جیغ نزنه نزدیک دو ماه این جوری شده جایم که میرم بد تر میشه نمی‌دونم من چی کار کنم

منم یه مدت بودم.بخصوص وقتی شیر میخواست
رسما دیوانه میشدم
از یه جایی ب بعد با خودم عهد کردم ک هروقت شیر خواست بگم چشم
شلوغی کرد بخندم و حواسشو پرت کنم
چیزی شکوند فقط مراقب باشم ب خودش اسیب نزنه
کم کم اروم شدم
شاید بعضی وقتا عصبانی بشمااا ولی هیچوقتتتتت تو جمع چیزی بهش نمیگم
همسرمم همینه
یکی از قانون بچه داریمونه ک تو جمع حق تربیت بچه رو نداریم
مادری خسته میشی کلافه میشی
توانت کم میشه مسئولیتت زیاد میشه حق داری بخدا
کم کم این داد زدنم از خودت دور کن
عکستونم خیلی قشنگههه

عزيزم از کجا فهمیدی فتق پسرت پاره شده ؟؟و چه علایمی داشت میشه بگی

عزیزم همه ما همینم اونم بخاطر اینک مادریم هزار کار از صبح میکنم باز بچها ها هم رو مخمون هی ماشاالله فضولی میکنن

سوال های مرتبط

مامان گل پسر مامان گل پسر ۱۷ ماهگی
اول شوهرم پریود مغزی شد ، یک هفته الکی باهام دعوا میکرد غر میزد تو اون حین بچمم اسهال بود و بهونه گیر ، بعد خودم پریود شدم به بهونه پریود سه روز رفتم خونه بابام ، بعد این ویروسه رو گرفتم پدرم دراومد از بدن دردش ، رفتم سرم اینا زدم ، سه روز کامل تو خونه با ماسک بودم بچمو بوس نمیکردم و اینا که نگیره ، ولی گرفت ، یهو تب کرد ، تب شدید که با هیچی پایین نیومد ، مجبور شدیم ببریم بیمارستان ، سرم زدن تا اومد پایین ، بعد آنتی‌بیوتیک داد دکتر بهش که بچه من آنتی‌بیوتیک نمیسازه بهش ولی مجبور بودم بدم تا تبش قطع بشه ، خلاصه دو روز دادم که اسهال شدید شد و پاش به شدت سوخت ، دیگه دیروز روز هفتم آنتی‌بیوتیک رو قطع کردم بلکه اسهالشم قطع بشه وضعیت پاهاش افتضاهه ، تو این حین به شدت بهونه گیر و وابسته و چسبیده به من بود چون از سرم و اینام ترسیده ده بود ، بعد وقتی خودمو بچم مریض بودیم هیچ‌کمکی هم نداشتم چون مامان بابام درگیر کارای خواهرم بودن که متأسفانه نامزدیش به هم خورد و اینا ، اصلا حواسشون یه من نبود ، وقتم نداشتن در واقع
خلاصه این شد که تو دو هفته چهار کیلو کم کردم ، الانم تهوع و سرگیجه دائم دارم با دمیترون زندم
خیلییییی وزنم کم شده ، شوهرم خودش لاغره ، میگه خوب شدی تازه ، ولی خودم میدونم وضعیتم افتضاه شده و نمیدونم چیکار کنم ، بچمم از بعد این ماجراها دیگه جایی نمیمونه که بتونم برم دکتر ، حتی اجازه نمیده درست غذا بخورم ، همش داره بهونه میگیره و بغلمه ، غیر از جسمی ، از نظر روحی و ذهنی هم خیلیییییی خستم خیلی و واقعا نمیدونم چیکار کنم ، خونم خیلی به هم ریخته حتی نمیتونم یا نمیرسم مرتب کنم
دلم میخواد گریه کنم
احساس میکنم دارم خفه میشم همش