دیروز مراسم عقد خواهرم بود 👰😍
الیسا جون از صبح که بیدار شد حالش بد بود و فقط بالا میاورد و بی حال منم وقت آرایشکاه داشتم و گفتم نمیرم بی خیال دخترم واجبتره از یک طرفم مجلس خواهرم بود و خیلی دوست داشتم برم آرایشگاه
تا اینکه الیسا خوابش برد مامانم گفت من نمیرم تو برو وباز هم مادر🥹
به زور منو فرستادن وسط حاضر شدن تو آرایشگاه دیدم داداشم گفت الیسا رو بردن دکتر مامان و بابام و یک آمپول بهش زدن خداروشکر خیلی خوبه راحت باش و بازم دلسوزی داداشا که حواسش پیش من بود 😍
مامانم میگفت دکتر گفته چیزی بهش دادین خورده یا حساسیت بوده یا مسموم شده و من مطمئن بودم چیزی ندادم ☹️
و اینکه گفته خیلی خیلی مراقب باشید یک ویروس خیلی بد در حد کرونا رایج شده بیشتر مراقب بچه ها و خودتون باشید 👌🫠
خلاصه شب آخر شب بعد این همه چالش و روز سختم که همش نگران ناراحت الیسا شدیم فهمیدیم که شب قبل من طبقه پایین داشتم به مامانم کمک میکردم عمه بی عقل من به دخترم سوسیس خام داده و گفته بخور خوشمزه مامانت نمیفهمه من اصلا به دختر سوسیس ندادم و همون سوسیس های خام باعث حال بد بچم شده بود ،آخه بی عقل اگر بلایی سر بچم میومد چی 😔
اینم نوشتم گذاشتم بشه تجربه به بچه های بقیه چیزی پیش خود ندین
و خیلی مراقب ویروس جدید باشید

تصویر
۹ پاسخ

اره دقیقا این ویروس وحشتناک دختر منم گرفت و بستری شد و بچه یکسرا میوردن

مبارکه انشالله همیشه ب خوشی

ابجی ان شالله دخترتون حالش خوب باشه منم تیر عقد خواهرمه میشه بگید چجوری لباس پوشیدین؟

آخی طفلکی بچه، چطوری متوجه سوسیس خام شدین ؟
عقد خواهر تون هم مبارک باشه 🌹

خداروشکر به خیر گذشته .مبارک باشه خوشبخت بشن .به عمه جان بگو در جریان باشه 🫢

عزیزم خدا حفظش کنه بلا به دور
والا منم از این آتا آششغالا ب بچه هام نمیدم همش خودم درست میکنم..بچه ها مثل ما نیستن معدشو نمیتونه اینجور خوراکیها رو هضم کنه...
چند روز پیش رفته بودیم مهمونی با بقیه بچه ها پفک خوردن و روز بعدش همشو بالا آوردن ....

بلا بدور مبارک باشه انشاءالله خوشبخت بشن
یه عکس از خود الیسا جون میدی

بلا به دور باشه عزیزم
به عمت بگو
الیسا جوووون چه خوشکل شده موهاش عزیزم

مبارک باشه عزیزم بسلامتی

سوال های مرتبط

مامان امیررضا مامان امیررضا ۳ سالگی
مامان پناه مامان پناه ۳ سالگی
خانما یه لحظه بیاین ببینید جای من لودین چیکارمیکردین
امروز تو پارک دختر من سوار تاب بود تاب کناریسم یه دختر ۱۱/۱۲ساله بود شب ساعت ۸بود دختره از تاب پیاده شد بدون اینک مراقب باشه اومد خورد به تاب دخترم من هیچی نگفتم رفت رو یکی تابه نشست دخترم سروع کرد گریه کردن ک کتفم درد گرفت داغون شد اینا اخه دخترم خیلی تند تاب میخورد اینم محکم خورد بهش دختره یهو با پرویی گفت توک چیزیت نسد من داغون سدم منم دیدم دخترم ک نمیتونه دفاع کنه دردشم گرفته گفتم تو باید مواظب میبودی نیایی جلوی تاب عزیزم هم دختر من داغون شد هم خودت شروع کرد ک اره خاله من حوصله تورو ندارم اعصاب تورو ندارم عینکم توپارک دزدیون من چشام کلا ضعیفه توشب نمیبینه فلان منم گفتم اگر چشات ضعیفه باید با یه بزرگتر بیایی ک بهخودت وبقیه اسیب نزنی تو راه با ماشین تصادف نکنی داداشش همراش بودگفت من بزرگترسم گفتم پس مراقب باش خواهرت زیر ماشین اینا نره چشاش ضعیفه بد میگفنت من اینقد خوردم به تاب بقیه فلان منم گفتم تو اینقد خوروی سر شدی قرار نیست بقیه بچه ها سر بشن از درد ک
خیلی چیرای دیگه هم با پرویی و بیادبی می گفت من یادم نیست منم ازین حجم بی ادبی و پرویی لجم گرفت جوابشو میدادم
حالا برای شوهرم میگفتم میگفت با بچه دهن به دهن گزاشتی میگم اخه بچه نبود ک اندازه یه زن گنده بیادب بود وگرنا منک چیزی نگفتم اونم میتونست یه ببخشید بگه تموم شه حالا نظر شما چیه؟
مامان امیررضا مامان امیررضا ۳ سالگی