۵ پاسخ

سعی کن خودتو کنترل کنی عزیزم
دقیقا شرایطم مثل توئه
منم گاهی از گوره در میرم ولی هر چی میگذره بیشتر دخترمو درک میکنم....
سهی کن کارشو انجام بدی تا نره رو مخت

سعی کن خودتو کنترل کنی زیاد هم سرش داد نزن ی موقع لج کنه بهت به بچه کوچیک آسیب بزنه هواشو داشته باش حسودیش نشه به خواهرش

ای گفتی 🥲🥲منم دختر بزرگم سه سالو نیمشه بمیرم الهی براش منم همین رفتارای تو رودارم میاد بوسم میکنه ببخشید میگه در حالی ک من مقصرم بمیرم. براش 😔😔دلم گرفت اصن

عزیزم اصلا نگو‌ک سرصدا نکن اجی خوابه یا بهش دست نزن و برو اونور مطمئنا حساس و عقده ای میشه

تازه زایمان کردی عادیه چون منم یه سری گیر و مشکلات با بچه های دیگم دارم
با اینکه بزرگن و بیشتر خودشون مستقلن ولی بازم باهم دعوامون میشه

سوال های مرتبط

مامان گلی و پسرو مامان گلی و پسرو ۳ ماهگی
میدونی ۴۰ و اندی روز ک گذشته از زایمان من، اما من هنوز شرایطمو نپذیرفتم، برای همین خشم دارم عصبانی‌ام..
بچه دومم خداخواسته بود ، تا قبل اینکه زایمان کنم ک طفل معصوم رو دوست نداشتم، اما وقتی زایمان کردم و دیدمش ، محبتش ب دلم افتاد.
اما بازم هنوز نپذیرفتم ک دوتا بچه دارم..
اخه من هنوز دلم میخواست با دخترم عشق کنم اما الان حتی وقت نمیکنم پوشکش رو عوض کنم 😓
لطفا بهم نگید ناشکری نکن، خودم شکرش رو بجا اوردم ، اما خسته ام خیلی خسته
انقد این بچه بغل منه و گریه میکنه یا خوابه ک نمازام قضا میشه ، غذا وقت نمیکنم بخورم
اصلا نمیفهمم کی صبح میشه کی شب میشه
ای خدا کمکمون کن، ب من ب همه مامانایی ک تو شرایط سختی‌ان😔
تحمل‌م دیگ داره تموم میشه ، گاهی وقتا دلم میخواد این دوتا بچه رو ول کن پیش شوهرم، فرار کنم برم، برم چند روز استراحت کنم
خیلی غر دارم
امسب شوهرم رفت دخترمو بخوابونه اما مریم همش بهونه میکرد و گریه میکرد نمیذاشت لباسش رو عوض کنه ، منم ک طبق معمول داشتم نی نی میخوابوندم
اخر سر شوهرم از اتاق اومد بیرون گفت تحملم تموم شد، نمیتونم بخوابونمش
من ی بچه بغل ک گریه میکرد ی بچه رو پام تکون میدادم ک تروخدا بخواب
کاش منم ب همین راحتی میتونستم بگم تحملم تموم شده، میذاشتم میرفتم، میرفتم استراحت میکردم
خیلی دلم پر بود خیلی حرف زدم