سلام
خوبین
من زیاد نه فکرم خیلی درگیره...هفته آینده خواهرشوهر با شوهر و دخترش میان و حدود دو هفته مهمان هستن و برمیگردن ولی از الانش منو غصه گرفته هم برای پذیرایی و مهمونداری هم برا چیزای دیگه...دیروووز همین عمه دخترم زنگ زده تبریک بگه تولد آسناجان رو بهم میگه تولد آسنا هفته دیگه بگیر دخترمنم بیاد گفتم من تولدی نتونستم برا آسنا بگیرم و این حرفا باز باوجود حرفام میگه دخترمن میخواد بیاد تولد آسنا پیراهن عروسکیش میاره توام یه پیراهنی برا آسنا بگیر داشته باشه بیاد بپوشن...دخترش به آسنا تلفنی میگه پیراهن من توریه عروسکی پف پفیه سفیده...به مامانت بگو مثل من بخره برات بیایم بپوشیم کفش فلان تل فلان...به خنده میگم مگه میخواد عروسی بره اینقدر همه چی قشنگ...دیگه آتیشی بود که بر پا کرد و بعد اون آسنا کلی سفارشاتش شروع شد لباسش رنگ السا باشه و پفی باشه دور بزنه بچرخه و....واقعا من میگم بچه ها درکی ندارن ذوق دارن اما خب عمه اش که بلید متوجه حرف من باشه...خواهرمم زنگ‌که تولد نمیگیری و‌چی ...گفتم نه انشالله سال بعدش الان موقعیتش ندارم.
نمیخوام منتی بذارم ولی تولد پسرخواهرم با اینکه دستم خالی تره ولی شده با یه لپ لپ یا یه جفت جورابی یه اسباب بازی ساده که تولدش گذشت تپ زمستون بوده به هرحال تولد بوده نبوده درحد توان خودم خوشحالش میکردم....اما چون تولد نداشتم هیچ به هیچ.حتی همین مادرشوهرم که ۲۴ساعته همینجایه یه تبریک روبوسی با دخترکم نکرد با اینکه خبرم داشت...واقعا مگه چه کار کرده یذره بچه...
نمیدونم این چه اوضاعیه و قراره چه در پیش باشه این ماه با وجود مهمان...
شما جای من باشین چه میکنین من که موندم...🥲

۷ پاسخ

واقعا نمیدونم انقدر درک کردن موقعیت کسی سخته؟ پسرت هفت ماهشه بعد میخان بیان مهمونی اونم دوهفته...
از جای دیگع تو میگی نمیتونم اما عمه میگه میام تولد😐

یا خدا دردسرات شروع شد مادرشوهرت کمکت نمیکنه مثلا یه خرجی بده بلاخره دخترش و دامادش داره میاد

عزیزم خیلی با احترام تماس بگیر بگو من بچه کوچیک دارم شرایط مهمان داری ندارم الکی بگو بچمم یکم مریض شده اینا برای تولد هم‌بگو میخوام هزینه جشنشو ببرم آتلیه که عکساش یادگاری برای خودش بمونه انشالله یکم بزرگتربشه متوجه بشه براش تولدم میگیرم تمام

با این اخلاقشون چرا دو هفته میان خونتون
والا مادرشوهر من یه هفته میاد میمونه من دیوانه میشممم
روز آخر رگباری تیکه هاشو میندازه و میره

دوهفته خونه شمان😱

شوهرت باید بفهمه به خواهرش بگه برید خونه مامان نه اینجا

این مثال همش تو گوشمه ....سواره چه خبر از حال پیاده داره....تا حدودی حق دارن مشکل از منه میدونم

سوال های مرتبط

مامان شاهان مامان شاهان ۹ ماهگی
امروز ۱۲ تیر تولد زیباترین خلقت جهان پسر ارشدم عزیزدلم که با اومدنش من لقب مادر رو گرفتم🥹😘
تازه همسرم زنگ زد که چون محرمه یه کیک بگیرم بیارم فلان گفتم اصلااا نگیر چون رادمان هرسال تولد و تم مورد علاقه خودشو براش میگیریم امسالم باید مثل هرسال باشه پس بزار بعد از دهه محرم چون ما اینجا ن کسی هم نداریم دعوت کنیم. ولی بخاطر اینکه بچه ام تو دلش نمونه. بگه با اومدن شاهان تولد من معمولی شد دوس ندارم چون پسرم چند ماهه منتظره روز تولدشه و کیکش و تم رو انتخاب کرده منم نمیخوام بزنم تو ذوقش دیگه همسرم گفت باشه پس بش نمیگیم بعد دهه براش تم میچینیم بعد سوپرایزش میکنیم مثل هرسال ☺️ صبح هم من بیدار شدم دیدم دستام دوتاش یه گوشه کوچولو حنایی بودن و اینا زود میرن بعد دو ساعت☺️منم گرفتمشون به فال نیک چون من مجرد هم که بودم گاهی از خواب بیدار میشدم کف پام یا دستام حنایی میبود میگفتن قدیمی ها یکی از فرشته ها به اسمت شب حنابندونش بوده حالا من دیشب اینجور شدم بازم نمیدونم چه مناسبتی بوده اما به فال خوش گرفتم 😍