سلام می‌خوام تجربه زایمان طبیعی رو بگم براتون
من ۶ اردیبهشت بعد از پیاده روی اومدم خونه احساس کردم تکونای بچه زیادی زیاد شده تا ۱۱ شب که دیگه واقعا نگران شدیم رفتیم بیمارستان نوار قلب گرفتن گفتن خوبه معاینه هم کردن گفتن فعلا باز نشده بچه هم اصلا داخل لگن نیومده در حالی که دکترم تا ۳ روز بعدش بهم ختم بارداری داده بود برام سونو هم نوشتن تا خیالم راحت بشه انجام دادم همچین خوب بود اومدیم خونه به بیمارستان گفتم دکترم ختم بارداری داده گفتن در صورتی که شرایطت خوب باشه باید تا ۴۱ هفته صبر کنی بیمارستان قبول نمیکنه زایمان کنی حالا بماند اومدیم خونه فرداش دوباره رفتم پیاده روی اومدم غروب احساس کردم ازم قطره قطره آب می‌ره زیاد حساس نشدم چون کم بود رفتیم بیرون اومدیم دیدم وقتی سرپام بیشتر می‌ریزه دیگه شام خوردم نشستم که نریزه به دکترم پیام دادم گفت برو بیمارستان ولی من چون شبش تا ساعت ۳ بیمارستان بودم خیلی خسته بودم گفتم بخوابم صبح برم پاشدم برم سرویس یه دفعه ازم کلی آب ریخت فهمیدم کیسه آب ترکیده به نظر خودم بچه زیاد تکون خورده بود باعث ترکیدگی شده بود

تصویر
۵ پاسخ

خوب بقیش تعریف کن عزیزم

چقدر پیاده روی میکردی در روز بعد پشت سر هم بود یا استراحتم می‌دادی اگ می‌دادی چند دقیقه یکبار می‌دادی ببخشید می‌دونم همش سوال پرسیدم ولی میخام از تجربه ات استفاده کنم

الهی بگردم نانازو😍😍

آخ رودم دعا کن منم ب سلامتی بچه ام بیاد دنیا

خب ادامش

سوال های مرتبط

مامان آراد مامان آراد روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان طبیعی
جمعه من ۳۵ هفته و ۵ روز بودم ساعت ۴ صبح بود که آبریزش داشتم ولی خب چون بچه اول بود نمیفهمیدم چون روی دستمالم امتحان کردم زرد بود دیگه گفتم شاید ترشح
تا ۸ صب هر موقع دراز میکشیدم یه دفعه اب داغ خالی میشد تا اینکه ۸ صبح جمعه با مادرم تماس گرفتم گفتم شوهرمم ساعت ۷ رفته بود سرکار تا مامانم بیاد دنبالم من ساک بچه رو جمع کردم با شوهرم تماس گرفتم با مامانم رفتیم بیمارستان سوم شعبان وقتی رسیدیم خانمه چک کرد گفت نه این ترشحه خیلی زیاده به دکترم زد دکترم گفت ازش تست بگیرین و نوار قلب بچه رو چک کنین اگر کیسه اب نبود بگین فردا بیاد پیشم اگرم که کیسه آب بود بگین بره یه بیمارستان که دستگاه داشته باشه
اونم گفتن ما نداریم برین یا اکبرآبادی یا مهدیه
دیگه مامانم رفت تست رو تهیه کرد ۱ میلیون تا خانمه یکم جلدشو باز کرد دید آبم یه دفعه ریخت روی زیرانداز زیر مریض
دیگه خانمه گفت برم یکی از بیمارستان هایی که گفت منم چون قبلا اکبرآبادی رفته بودم رفتم اکبرآبادی دیگه اومدم اوژانس معاینه کردن گفتم پاره شده ان اس تی جنین رو گوش دادن بعدش هم ماسک اکسیژن و سرم وصل کردن ساعت ۱۲ هم بود که منو فرستادن ال دی ار برای زایمان
مامان 💓حنانه خانم😊 مامان 💓حنانه خانم😊 ۱ ماهگی
سلام
⭕️تجربه زایمان من
❌پارت 1
۳۶هفته و پنج روز بودم
شب قبل رابطه داشتم ،صبح هم که بیدار شدیم دوباره رابطه داشتیم

شب با آقام تو اینستا دور می‌زدیم ،ساعت ده شب بود فکر کنم
که من به سختی پاشدم رفتم دستشویی

کارم که تموم شد پاشدم لباسم پوشیدم
یهو دیدم یه آب زیادی ازم‌اومد
حالا نمی‌دونستم دستشویی بود یا کیسه آب


با خودم گفتم حتما دستشویی بوده دوباره نشستم خودمو شستم
پاشدم باز آب زیادی ازم اومد🫠
با خودم گفتم یه آدم چقدر می‌تونه دستشویی داشته باشه
شک کردم کیسه آبه
اومدم بیرون به آقام گفتم آقام گفت من نمی‌دونم بخدا
هنوزم ازم قطره قطره میومد
پیام دادم دکترم
گفت که برو زایشگاه تست بده

(ساک بیمارستان هیچی آماده نبود )
زود فقط لباس پوشیدیم رفتیم بیمارستان
وقتی از ماشین پیاده شدم باز آب زیادی ازم اومد انگار دستشویی کردم

رفتم زایشگاه لباسم درآوردم (کلی خجالت می‌کشیدم بخاطر اینکه هعی ازم‌اب میومد )
تست دادم
و گفت خانم کیسه آبتون پاره شده
وای چه حس استرسی بود
و من گریه ام گرفت میگفتم چیکار کنم

آقام اومد تو یه چندتا چیز امضا کرد
و بهم می‌گفت نگران نباش و فلان




دکتر اصلیم یه شهر دیگه بود
ولی ماما گفت که باید برم بیمارستان شهر خودمون برای زایمان ریسک دوساعت تو راه باشم تا برم دکتر خودم


منم چون میخواستم سزارین اختیاری بشم و با دکترم صحبت کرده بودم
دودل بودم
گفتم به شرطی میرم که منو سز کنن
زنگ زد دکتر بیمارستان اونم گفت که برم
مامان غوره مامان غوره ۷ ماهگی
تجربه سزارین در نیکان سپیدقسمت‌اول

من در اصل باید ۲۱اردیبهش میرفتم واسه زایمان
چهارروز پیش که رفتم پیش دکترم‌چون خیلی ترسح سبز داشتم دکترم معاینه کرد و قرص داد
دیروز صبح که رفتم حمام قاطی ترشحاتم خون بود دیگه سریع زنگ زدن بلوک زایمان گفتن بیا
ان اس تی گرفتن خوب بود و اینکه سونو رشد و بیوفیزیکال هم دادم همه چی عالی بود دکتر گفت احتمالا واسه معاینه اس
خلاصه ساعت شش از بیمارستان رفتم خونه
خیلی ترافیک بود تا برسیم خونه ۸ شد خیلی کمرم درد گرفته بود رفتم رو تخت دراز کشیدم که بلکه آروم بشم مدام هم بچم سفت میکرد به شدت درد میومد تا اینکه ساعت ۹ یه صدای تق از تو دلم اومد از ترسم بلند نشدم حسم میگفت کیسه آبمه ولی میترسیدم
تا اینکه پنج دقیقه بعد یهو کلی آب ازم ریخت روی تشک
دیگه اولش حسابی ترسیدم و گریه کردم بعدش شوهرم صدا کردم سریع حاضر شدیم جمع کردیم اومدیم بیمارستان از اون طرف هم به دکترم گفتم اونم گفت شما برو من میام
دیگه تا برسیم بیمارستان ساعت ۱۱شد
دکتر زنگ زده بود بلوک زایمان اطلاع داده بود که من دارم میرم با این شرایط
سریع لباسامو‌ در آوردن نوار قلب گرفتن پرونده تشکیل دادن آنزیوکت و سونداژ وصل کردن حاضر و آماده منتظر بودم اتاق عمل بگه بیا
سونداژ اصلااا درد نداشت لیدوکائین زدن
دیگه دردام خیلی داشت زیاد میشد
همسرم‌اومد رضایت داد و پیش بسوی اتاق عمل....
مامان نینی🩷 مامان نینی🩷 روزهای ابتدایی تولد
خانما گفتید تحربه زایمانم رو بگم
لطفا اونایی که حساسن و میترسن نخونن🫠

من بزای آخرین بار که رفتم پیش دکترم بهم گفت که همه چی اوکیه وزن بچه هم ۳ کیلوعه شنبه تاریخ ۱۰ آبان برو بیمارستان برای بستری شدن
منم با اینکه درد نداشتم ولی خب وقتش بود رفتم بیمارستان... نوار قلب گرفتن معاینه کردن گفتم اصلا دهانه رحمت باز نشده برو سونوگرافی جوابشو بیار برای ما
منم رفتم سونو، دکتری که داشت سونو میکرد گفت آب دور جنین کم شده حتما باید بستری شی. خلاصه من دوباره رفتم بیمارستان که گفتن ن دوباره باید بری سونو تا مطمئن بشیم😐 اقا من دوباره ی سونوی دیگه پیش ی دکتر دیگه رفتم و اون دکتر هم همون حرفای دکتر قبلی رو زد اما باز بستری نکردن 🙂‍↔️ گفتن ما تشخیص میدیم آب دور جنین اندازه اس نیازی بستری نیس برو ولی هرروز بیا برای نوار قلب
منم اومدم خونه و تا سه شنبه هرروز رفتم برای نوار قلب و هر دفعه هم معاینه میکردن میگفتن اصلا باز نشدی
منم که کلی از این معاینه ها کلافه شده بودم از بیمارستان رفتم پیش مامای خودم، اونم ک سونو کرد گفت چراا تا حالا بسترین کردن آب دور جنین خیلی کم شده حتما باید امروز بستری شی
مامان معجزه(رادین) مامان معجزه(رادین) ۵ ماهگی
تجربه زایمان

پارت دوم#

روز چهارشنبه ۱۱ تیر از غروب بعد داشتن رابطه بدون جلوگیری دردام خیلی زیاد شد و فاصله کم اما باز قابل تحمل بود اما به وضوح مشخص بود تاثیرش . شب رو با قرص مسکن استامینوفن صبح کردم اما ساعت ۴ باز بیدار شدم نتونستم بخوابم درد کولیکی توی کمرم و قسمت لگن داشتم که می‌گرفت ول میکرد صبح شوهرم رو بیدار کردم که بریم بیمارستان اما چون بیمارستان خصوصی کمی از ما دور بود گفتم بریم دولتی معاینه بشم اول که آیا اصلا تغییر کردم یا نه بعد برم رفتم بیمارستان و اونجا گفتن ۲ سانتی نوار قلب بچه رو گرفتن خوب بود و گفتن فعلا زایمانی نیستی برو دردات بیشتر شد بیا منم ساعت یک ظهر آمدم خانه ماما بیمارستان گفت افاسمان خوبی داری عصر بیا دوباره معاینه شو اومدم ورزش کردم حمام کردم رو توپ کار کردم دردام بیشتر شد شدتش فاصله ش هم کمتر شد تقریبا زنگ زدم دکترم گفت برو بیمارستان خصوصی که بهت نامه دادم معاینه کنن رفتم اونجا معاینه شدم گفت ۲ فینگری تعجب کردم با این همه درد که بیشتر شده چرا هنوز ۲ سانتم اونجا هم نوار قلب دادم خوب بود اما چون درد داشتم و انقباض ثبت شد بستری شدم ساعت ۱۰ شب برای زایمان طبیعی عصر قبل از اینکه بیام بیمارستان دکترم گفت روغن کرچک بخور و مایعات و غذا نخور یا خیلی سبک منم روغن خورده بودم خیلی روان شدم اسهال معده مم خالی بود گفتن آبمیوه و کیک بخور برای nst دردام هی داشت بیشتر میشد با فاصله کمتر تا ساعت ۱۲ شب درد داشتم اومد برام آمپول فشار زد دوباره معاینه کرد گفت ۳ سانتی تقریبا و دردام خیلی زیاد بود اما باز یه جوری تحمل میکردم تا اینکه ده دقیقه بعدش اومد آمپول فشار زد یعنی ساعت شد ۱۲:۳۰ من حس کردم دارم میمیرم از درد وحشتناک بود زنگ زدن دکترم خودشو رسوند
مامان لوبیا مامان لوبیا ۳ ماهگی