سلام ۸اردیبهشت مادر شوهرم فوت شدن وتا ۱۲بیشنر اونجا بودیم شبش که اومدیم خونه دختر ۵ماهم تب کرد وتادوهفته درگیر دکتر بردن ومریض داری بودم سه بار دکتر بردم ودودوره آنتی بیوتیک خورد تقریبا دوهفته شد تا بهتر شد این وسطا دختر بزرگم از اونجا که اومدیم ادرار میکرد با درد وگریه بود رفتیم آزمایش داد گفتن سه روزه دیگه آماده میشه وما درگیر کوچیکه بودیم جواب آزمایش اون دخترم فراموش کردیم بگیریم و پیگیری کنیم تا ۵شنبه قبلی تب ۴۰درجه کرد من یادم افتاد به آزمایش که جواب نگرفتیم نگو عفونت داشته وشدید بوده بستریش کردن ومن چون کسی نداشتم مجبور شدم دختر کوچیکمم ببرم بیمارستان ۴روز بستریش کردن وبماند که من چه زجری کشیدم تواین مدت ،میخام بگم خواهش میکنم توشلوغی بچه هاتون نبرین اگه مشکوک شدین کسی تو جمع مریضه اصلا توجمع نرید پسر جازیم مریض بود وتب شدید داشت وخیلی راحت توجمع میچرخوندنش ودختر ۵ماهم کامل درگیر شد و دختر بزرگم بخاطر استفاده از دستشویی که توشلوغی همه استفاده میکردند عفونت گرفت تصمیم گرفتم دیگه اونجا نرم وچهلمم هم نمی‌رم هیچ چیزی ارزش اینو نداره که تو بچه اینقدر زجر بکشن

۸ پاسخ

مادر بزرگ شوهرم فوت کرد همه رفتن اونجا موندن انقد شلوغ بود گفتم‌بمیرم نمیام‌میخواد هر کی ناراحت بشه بشه

بلاشون دور باشه...تسلیت میگم...
عزیزم برا چهلم خودت برو سریع برگرد...بچه هات بزار خونه....مادری خواهری بگو نصف روز بیاد برات نگه داره.

عزیزم ان شاالله که سلامت باشن همه
واسه چهلم فقط خودتون برید و بچه ها رو نبرید

هیچوقت بچه هامو توی هیچ مراسمی نبردم چه عروسی چه عزا حتی مراسم مادربزرگمم نرفتم و حسرتش همیشه باهامه😭

ااخی طفلیا. خدا رحمتشون نه
اما چهلم که نمیشه نری اخه، حداقل با شوهرت یجوری شیففتی برید. اون بره و برگرده بچه ها رو بگیره. و بعد شما برید

وای چ ناراحت کننده انشالله شفا باشه الهی بگزدم با دوتا بچه بیمارستان

اخی عزیزم طفلکی ها موافقم گلم

اخی انشالله زودتر خوب بشن

سوال های مرتبط

مامان محمدحسین مامان محمدحسین ۳ سالگی
میگفتم من تپش قلب دارم . تواون حال گلاب به روتون یهو دستشوییم گرفت و رفتم دستشویی دیدم اسهال شدم و میدونستم اسهال توی ماه آخر نشونه زایمانه زودرس این اتفاق که افتاد دیگه نرسیدم و به شوهرم گفتم بریم بیمارستان دیگه ساکمو برداشتم و زنگ زدم مامانم اینا رفتیم بیمارستان .وقتی رسیدم بیمارستان دیگه خودمو سپردم به امام حسین .تا دستگاه گذاشتن ضربان قلب ۱۷۰ روی ۲۰۰ بود .دیگه سریع سرم و دستگاه اینا وصل کردن و گفتن آب و هیچی نباید بخوری امکان زایمان داری .ولی من خیلی گلو و گوشم درد میکرد و یواشکی آب می‌خوردم . صبح دکتر اومد پیشم و می‌گفت هرچی بچه بمونه توی شکم بهتره امن تریم جاهستش براش ‌بخاطر حال بدم میترسید زایمان کنم چون حال عمومیم خوب نبود دیگه خیلی تلاش کرد برام و زنگ زد به چندتا دکتر مرد و پروفسور و اینا که توی این شرایط کرونا که شایدم من مشکوک به کرونا بودم زایمان خوبه یانه دیگه نمی‌دونم اونا چی گفتن که من نفهمیدم یهویی بهم نگفته بود و آمپول فشار بهم زده بود یهو دیدم شکمم درد گرفت و انقباض داشتم جیغ می‌کشیدم نمیتونم درد دارم یهو ضربان قلب بچه رفت پایین و دکتر گفت دخترم میخواستم ببینم طبیعی میتونی .گفت سریع اتاق عمل رو آماده کنند و منو بردن اتاق عمل از یه دری سریع که هیچکسو ندیدم