۱۲ پاسخ

خدا قوت عزیزم
منم همینجور بودم خونه خودم هیچ کاری نمیکردم دیگه الان عادت کردم
گاهی باورم نمیشه این همه کار میکنم

چه بازیهایی کردین؟ چرا من حوصله بازی با بچه رو ندارم؟😐

من ساک باشگاهش رو ب عهده خودش گذاشتم فقط براش شیرموز درست میکنم همراه مکمل هاش بخوره دیگه واقعا نا ندارم اینم من براش اماده کنم
الانم حیاط شستم خونه تمیز کردم باید شام بزارم دوش بگیرم هلاکم یعنی🤒

عزیزم دلت خوش باشه کار اصلا مهم نیست

خداروشکر کن ک پسرت میخوره

دیگه ساکشو بزار خودش جمع کنه

من هم صبح از هفت بیدارم در حال کار کردن بچه داری و خونه داری تا شب برم تو رختخواب.این وسطا امتحان این یکی بچم غذا درست کردن تمیز کاری و سر و کله زدن و هرعر و یک چیز دیگه و کارهای دوقلو ها خودش یه پرسه جدا هستش و دست و تنها دریغ از یه نفر بیاد بگه من میام کمکت امروز.بعضی موقع ها ساعت ها فراموش میکنم برم سرویس چون وقت خالی ندارم 😵‍💫🥴🏃🏃

واقعا خسته نباشی عزیزم بله اگ ما هم حقوق می‌گرفتیم بیشتر از آقایون زحمت میکشیم من از صب ک بیدارشدم صبحونه شوهرمو دادم رفته از وقتی رفته تا همین الان مشغول تمیز کردن خونه درست کردن ناهار پسرم بودم ک الانم دوتایی رفتیم حموم اومدیم میوه میخوریم

واقعا آفرین زن نمونه

منم همینطور😐🥲

جز اتمیل چیز دیگه براش حاضر میکنی؟
من صبحونه و میان وعده صبح و عصر هم درست میکنم

منم مثل تو دقیقا

سوال های مرتبط

مامان امیرعلی کوچولو مامان امیرعلی کوچولو ۱۵ ماهگی
چون همگی پرسیدید چجوری دارم شیر شبشو قطع میکنم
مامانا صبوری میخواد فقط
پسر من خیییلی وابسته بود به سینه ینی هر یکساعت اینا بیدار می‌شد باید شیرش میدادم شیرم نمی‌خورد صرفاجهت عادت
دیدم بد کاریه نه من میتونم راحت بخوابم نه اون دندوناشم خراب میشه صبحانه هم درست نمیخوره پس باید قطع کنم
شب اول خیلی سخت بود شام سیرش کردم بعدم آب و شیرش دادم تکمیل بعد خوابوندمش بدون شیر قصه گفتم و اینا خوابید
نیم ساعت بعد بیدار که شد راهش بردم گریه کرد نکونش دادم بازم کیه میکرد شیشو اب کردم بهش یکم آب دادم آروم شد اینقدر نوازشش کردم بویش کردم بچه ها بیشتر از هر موقع نیاز به محبتتون دارن
هیچی دیگه خوابید بار دوم یک ساعت بعد بازم همینطوری راهش بردم رو پام تو تابش خوابید تا ساعت ۶ مقاومت کردم و همینطوری گذشت
شب دوم بهتر بود بیدار می‌شد یه دور راهش میبردم می‌خوابید
شب سوم که بیدار شد تا به پشتش میزدم یا بغلش میکردم می‌خوابید ساعتای ۴صبح فکر کردم گشنش باشه شیر ماجان تپ شیشه ریختم دادم خورد خیلی راحت خوابید تا ۷ صبح
میتونید از این روش هم استفاده کنید گاهی وقتا نه اینکه عادت باز به شیشه کنه
فقط برای همین چند شب که قطع بشه شیر شب
امشبم که شب چهارمه ۱۲ نیم خوابید الان بیدار شد ساعت ۲ درضورتی که امیرعلی هم نیم ساعت یا یکساعت بیدار میشده الآنم که بیدار شد تا بلند شدم راهش ببرم خوابید گذاشتم سر جاش
شیر هم براش آماده کردم که ساعتای ۶ صبح بهش بدم بخوره
مامان معجزه خدا مامان معجزه خدا ۱۵ ماهگی
وای مامانا من یه غلطی کردم😭😓😭زحمات چندین ماهم به باد دادم سر دو هفته .فکر نمی‌کردم بچه تو این سن مثل نوزادی بغلی بشه برای خواب .چقدر سختی کشیدم باز از اول 😭 بچم وقتی بدنیا اومد بخاطر کولیک و بعد رفلاکس اینا خیلی مراحل داشت خوابش اول به گهواره عادت کرد بعد به پتو بعد بغلی شد دیگه بعد اون عادتش دادم رو زمین مستقل میخابوندمش آروم میزدم به پشت کمرش لالایی میگفتم میخابید از هفت ماهگی به بعد مستقل بود خوابش چقدر تلاش کردم 😓😓😓😓همه رو بخاطر دو هفته به باد دادم سر خنگیم بچم دو هفته پیش نیش پایینش می‌خاست در بیاد خیلی اذیت بود کلافه بود منم با وجود سختگیریم گفتم عیب ندارع حالا ماشاالله بزرگ شده بغلش میکردم نیشش در اومده امروز گذاشتم زمین بخوابه آنقدر گریه کرد که نگو پشتی گذاشتم کنارش دراز کشیدم گفتم محل ندم دیدم نه جوری گریه میکرد ترسیدم باز بغلش کردم 😭😭😭😓چقدر خنگم بخدا حیف اون همه سختی و تلاش .باز چطوری از سرش بندازم ای خدا .حالا که خوابیده هم طفلی از ترسش چند بار هی میپره با گریه حساس شده میترسه.اصلا بچه بغلی نیستا فقط برای خواب اینطوری شده🥺🥺🥺🥺گفتم بسلامتی بزرگ شده سخت نگیرم هر کاری کردم ظهر خودش نخوابید بدترم شد چشم ترس شده 😭😭😭😭خیلی اشتباه کردم باز چه غلطی کنم که با خوبی از سرش بیفته مثل امروز نترسه دوباره از نوع شروع شد
مامان مهراب مامان مهراب ۱۵ ماهگی
سلام به همگی
یکی از دوستان گفت تجربه خودم رو بگم
اول اینکه من از اولی که مهراب دنیا اومد باهاش انواع بازی هارو میکردم بغلش میکردم و مهراب دوست نداشت من ازش دور بشم ولی خب با کمک بازی دالی موشه و اینکه چند لحظه یا حتی یک دقیقه تنهاش میزاشتم سریع میومدم که بدونه من تنهاش نمیزارم بارها باهاش حرف زدم گفتم مامامانی تنهات نمیزاره همیشه کنارتم برا همین بعد ۴ماهگی من دیگه راحت‌تر یه سری کارامو میکردم دستشویی رفتن هم اولاش میومد پشت در گریه میکرد ولی بعد با دستشویی یک دقیقه ای بهش فهموندم من وقتی برم زود میام و همیشه بهش گفتم دوستت دارم من عاشقتم و اینکه با کمک مطالب گهواره خیلی بازی هارو یادگرفتم و بازی کردم با مهراب اگر کار خونه ام دیر هم شده گفتم عیب نداره اول بازی اگر خونم کثیف بوده بازم گفتم اول آموزش بازی که اینجوری راحت‌تر یاد میگیره همش آویزون من باشه .الان من کارامو میکنم به مهرابم یاد میدم خیلی از بازی هارو تمام وسایل کابینت رو میریزم بیرون تق و توق میکنم خودم انواع صداها و کارهای بچگانه میکنم اونم میخنده .شاید نیم ساعت یک ساعت این کارهارو میکنم بعد میدم دست خودش و خودش شروع میکنه بازی کردن و میزاره منم به کارهام برسم اگر هم تو دندون دراواردن و نق زدنش مثل الان باشه یکم آرامش میخواد و صبوری شبا تا صبح بیدارم ولی دعواش نمیکنم نمیگم من حق دارم کسی کمکم نیست از دید مهراب نگاه میکنم الان حال مهراب چطوره بجای گوشی دست گرفتن الان وقت اینه با مهراب وقت بگذرونم حتی شده عصبانی بشم ولی خب نفس عمیق میکشم آهنگ میزارم بعد شروع میکنم ببینم چیکار بکنم که آروم بشه .چون من باید خونه رو مدیریت کنم
مامان مَهزاد مامان مَهزاد ۱۵ ماهگی
مریض شدن خر است گلو درد خر است🤣😬
دو روزه دخترم مریض شده آبریزش شدید داره تک توک سرفه میندازه، اولش گفتم شاید حساسیت بعد دیدم فینش سبزه فهمیدم سرما خورده حالا دیروز شوهرم زنگ زد که گلو درد دارم میمیرم 😩 ( قیافشم اینطوری بود🤭)
امروز هم خودم گلو درد شدم و بدن درد دارم😖😖


صبح بیدار شدیم دخترم هیچی نمیخوره صبحونه بهش شیر دادم بعد دارو دادم بردمش پارک کلی بازی کرد دویید کلا خاکی شد خلاصه خیلی خوش گذشت بهش اما چون مریض بود مثل همیشه اکتیو نبود سست بازی میکرد،
( چون مریضه گفتم بازی کنه خسته بشه راحت بخوابه و اینکه آفتاب سر ظهر برای بدن بچه مفیده، اینم بگم پیرهن آستین دار تنش بود شلوار ساق بلند)
خلاصه که اومدیم خونه بردمش حموم، چون دماغش همش کیپ میشه اول آب داغ باز کردم حموم پر بخار شد بعدش رفتیم داخل، حموم و آب بازی بعدش اومد ساعت ۱۲ نیم بود شیر خورد خوابید، منم پاشدم کارای عقب افتاده رو انجام دادم، از اون موقع که مهمون داشتیم هنوز لحاف تشک هارو سره جای خودش نچیده بودم 😬 توی اتاق رو هم بود اما مرتب نبود الان ریختم جمع کردم، کلی ظرف دارم که باید بشورم، شامم درست نکردم 😅 یه شام مریضی بگین😂

یکم دیگه هم باید برم خونه دوستم کارم داره بعدش برم بازار برای مامانم یدونه شومیز خوشگل بخرم ( تولدش گذشت من هنوز وقت نکردم برم بگیرم)

آخر هفته هم احتمالا بریم شهرستان اما خب هنوز مشخص نیست رفتنمون، باید به فکر اینم باشم😬😖

آها راستی چند تا پارچه خریدم میخام برای دخترم لباس بدوزم هنوز وقت نکردم 😅😅🤭🤭