۱۰ پاسخ

عزيزم تو خيلي قوي هستي ،بچه بزرگ كردن تنها واقعا كار سختيه ، منم بچم خيلي بي قراري ميكنه اصلا خونه نميمونه مجبورم ببرمش بيرون پارك خونه مادر كلاس مادرو كودك ميريم اينجوري وقتمونو پر ميكنم ،ايشالله مشكلتم حل ميشه

به نظرم کسی که دست تنهاست خیلی عذابه بچه بزرگ کردنش منم کلا دست تنهام نمیتونم راحت دستشویی هم برم چه برسه حموم و....

عزیزم همه ی اینا به خاطر فشار و خستگیه تنها شما نیستی ماهام کم و بیش این تجربه را داریم واقعا دست تنهایی خیلی سخته من یه موقع هایی که خیلی کار دارم پسرمو میدم طبقه پایین مادرشوهرم نگه داره کارامو انجام میدم .این حرفو نزن حتما لیاقت داشتی که مادر شدی خیلی سخته ولی همه ی این روزام میگذره

نه عزیزم ما هم ادمیم حق داریم خسته بشیم ببریم از همه چی واقعا سخته بچه داری سعی کن فردا یجور دیگه شروع کنی هممون خسته ایم هممون همینیم 😘😘خودت سرزنش نکن تو بهترین مامان دنیایی پناه اون فسقلی فقط تویی وقتی عصبانی میشی به این فکر کن که این موجود بی پناه فقط تورو داره جز تو پناهی نداره

عزیزم تو اصلا مادر بدی نیستی تو فقط خسته ای
واسه هرکسی ممکنه پیش بیاد خودتو سرزنش نکن
سعی کن از یکی کمک بگیری مادری، مادرشوهری، خواهری و ...
بعدم هر وقت احساس کردی داری کنترلتو از دست میدی چند لحظه چشماتو ببند و به این فکر کن اون بچه توی این دنیا تنها پناه و تنها نقطه ی امیدش تویی اون فقط و فقط تو رو داره و هنوز خیلی ضعیفه

ببخشید میپرسم پرونده چی؟
تو رو خدا سعی کنین عصبانی نشین آخه بچت فقط نه ماهشه دختر منم شش سالشه بعضی موقع سرش داد میزنم زود پشیمون میشم دیگه نمیزارم ب گریه برسه
نکنین دلم براش کباب شد🥺

😥دست تنها خیلی سخته اشکالی نداره عزیزم منم گاهی وقتها ک کلافه میشم داد میزنم بچه ها الان تو مراحل سخت دندون درآوردن هستن
نمیشه ک ب خودت بدوبیراه بگی توام مادری حق گله کردن داری❤️

من با مادرشوهرم شریکی زندگی میکنم خونه دارم می‌سازم شوهرم راننده هس الان نیستش هزارتا قسط و بدهکاری داریم و همه اینا منو نابود کرده بازم خداروشکر بچم سالمه ولی عزیزم اگه خونه خودت هستی ناشکری نکن زندکی با مادرشوهر یعنی کما

خواهرم عزیزم یه چیزی بهت بگم ؟ منم دقیقا مثه توام اعصابم خیلی این روزا خورده سر هستی خالی میکنم نمیدونم چاره چیه آخرش میشینم گریه میکنم بوش میکنم

عیب نداره عزیزم فردا حسابی باهاش بازی کن بشدره ببره ماام آدمیم ربات که نیستیم خسته میشیم ولی هروقت عصابت خورد شد به دستای کوچولوش نگا کن اون هنوز خیلی چیزا و حسارو نمیدونه🥲🥹

سوال های مرتبط

مامان دلین مامان دلین ۱۰ ماهگی
چند روزه متوجه شدیم عروس خالم پسرش ۲ ساله نشده ۴ ماهه بارداره
البته جسه و هیکل درشت داره از منم یه ۳ یا ۴ سالی کوچیکتره از وقتی همه فهمیدن مامانمو شوهرم میگن دختر توام بزرکتر شد یکی دیگه بیار تفاوت سنیشون کمتر باشه هردوتاشونو باهم بزرگ کن قبل به دنیااومدن دلین دلم میخواس ۴ تا بچه داشته باشم ولی اینقدر ک دلین اذیتم کرده هرکی بم میگه میگم همین یکی بسه شوهرم هر گلی میخواد بزنه به سره همین یکی بزنه هرچی داره و‌نداره برا دلین باشه دلم بچه دیگه میخواد چون بچم تنهاس وقتی از صب تا شب با منه باباش ک میاد خونه یه عالم‌ذوق میکنه بااینکه همش من باهاش بازی میکنم شعر میخونم یا مامان بابام میان خونمون کلی ذوق میکنه دست میزنه دلبری میکنه براشون ولی فکرشو ک میکنم دلم میخواد بشینم گریه کنم این مدت هم یکسره خونه مامانم بودم چون تنهایی نمیتونسم از پس دلین بربیام غیر از اون صدای جیغ دلینا میاد عصبی میشم باهمه بد حرف میزنم حتی از وقتی دلین به دنیااومده فاصله رابطه نزدیکی کردنم و حسیم به شوهرم خیلی بد شده حسی به شوهرم دیگه ندارم و حتی ازش بدم اومده بااینکه خیلی کمک حالم بوده تو این مدت خونه تکونی کرده برام هرکاری ک خوشحالم کرده انجام داده با اون خستگیش هرکار گفتم انجام داده از خودش و شکمش میزنه بخاطر من خیلی کارا کرده برا ارامشم ولی دست خودم نیس خیلی وقتا باهاش بد رفتاری کردم دلم براش میسوزه اما چیکا کنم هر دفه میاد سمتم خودمو با یه چی دیگه سرگرم میکنم یا میاد بغلم میکنه حس بد دارم بش جوری ک دلم میخواد خودمو از بغلش بکشم تا میبینه دلین خوابه میگه بیا بغلم من هی میگم خستم و واقعا هم خستم حوصله ندارم دلم میخواد تنها باشم بدون دلینو شوهرم
دلم میخواد برم تور برم سفر با دوستام