۷ پاسخ

منم همینطوررر

کاش حال منم باگریه خوب میشد اینقدر دلم گرفته ک همینجوری اشکام میریزه بعد من برا جابجایی هاش ده برابر خودش کار میکردم میگقتم خواهرمه گناه داره خانم میخوابید من براش وسایل میچیدم غذاشم میپختم اضافه هم میپختم بچه هاشم نگه میداشتم بعد من الان موندم با دوتا بچه بااین وضع کمرم و پام یبار نگف بیام ی لیوان آب بدم دستت

منکه ی هفتس دارم تنهایی وسایل جم میکنم خواهرم ی چهارراه باهام فاصله داره اصلا یبار نیومد کمکم کنه تنهایی جم کردم پدرم دراومد دوهفته پیش هم با درد شدید رفتم دکتر گف دیسک کمر داری زده ب سیاه تیک کلا استراحت کار سنگین ب هیچ عنوان فردا یا پس فردا هم میخام پریود بشم درد اونم اضافه شده اینقدر تو ابن ی هفته گریه کردم دوتا بچمم باهم مریض شدن پدرم دراومد این دوتا خوب شدن من کمرم و پام داره از درد میترکه هرچی هم مسکن میخورم بی فایدس بعد خواهرم از صب تا شب خونس یبار نیومد در رو رومون باز کنه بگه خواهر زنده ای یا مرده هم ی لیوان چای داری بخوری دولا وایمیستم غذا درست میکنم هی وسایل جم میکنم گریه میکنم

باز خوبه سر بچت خالی نمیکنی..من که اخلاقم مثل سگ میشه

عزیزم انشاالله حالت خوب خوب شده و دیگه هیچ فشارعصبی نداشته باشی

گریه کن عزیزم تو خلوتت بزار تخلیه بشی

منم حال شما رو دارم ولی به جای گریه انقدر عصبیم که حد نداره اصلا معلوم نیست چمه

سوال های مرتبط

مامان boys مامان boys ۵ سالگی
مامانا هزار بار اینجا گفتم ولی چاره ای ندارم جایی رو ندارم اینجا میگم این حجم از فشار ازم کم بشه ببخشید
به خدا دارم میمیرم دارم دیونه میشم انقدر مشکلات داریم که قلبم داره میترکه این بچه دومم هم اصلا خواب نداره خوابشو زیر سینه میکنه بعد بلند میشه حتی ده دقیقه در روز نمیخوابه واسه یه کاری اگه بلند شم انقدر گریه میکنه که انگار من مردم هوار میزنه هر چی بخوام امتحان کنم نرم پیشش انقدر گریه و هوار میزنه که زود میرم بغلش هم هستم باید بغلش کنم بشینه داغون شدم یه لحظه به حالت دراز کش بذارمش نمی مونه دیونه شدم موقع انجام یه کاری انقدر استرس میگیرم انقدر از گریه هاش عصبی میشم که قلبم میخواد از تنم بیاد بیرون خونه زندگی رو هوا دورمون میبینم پاهام قفله نمیتونم پاشم تمیز کنم شیرم که نمیخوره به زور وقتی خواب‌آلوده هست زیر سینه میخوره یا میدونم با زجر با قاشق میدم بهش شیرخشکم همینکارو میکنه امروز انقدر عصبی شدم و گریه کردم که حس میکنم شیرم به شدت کم شده یه دل سیر واسه اونم گریه کردمو استرس گرفتم بخدا دارم دیونه میشم دارم چیه دیونه شدم دارم میمیرم سه ماه و بیست روزشه کولیک داره بهش اینفاکول هم میدم ببین بخدا بعد شیر که میخوره حتی شیرخشک دفع خوب بعد گاز معده هم خارج میکنه اروغم میزنه بازم از بغلش پاشم گریه میکنه تو بگو پنج دقیقه بعد شرایط خوبش خوب باشه هم نیست
مامان boys مامان boys ۵ سالگی
خدایا شکرت به قرآن نمی‌خوام ناشکری کنم فقط دارم روانی میشم خدایا کم آوردم خدایا خودت کمکم کن مردم به قرآن
این بچه از صبح که بیدار میشه یک ثانیه نمیخوابه یه ثانیه بلند شم گریه میکنم یه جوری که انگار مردم یک ساعتم نیام جوری گریه میکنه و قطع نمیکنه که از استرس میمیری اون از صبح نشستن در کنارش و تو بغلت بودن که کمرت دولا شدن به کنار نمیتونی هیچی کوفت کنی به کنار با این حالت باید شیر بدی به کنار کارای اون یکی بچه هست به کنار
مثلا عصر همسرم گفت میام میبرمت پیش بابا دوماهه بهشت زهرا نرفته بودم اوم حاضر شدنم با بدختی که مدام گریه واسه هر یه تکونم بعد نمیتونم اون یکی و حاضر کنم آخرشم به اون بدبخت میگم بیا شلوار یا جوراب ببر بابات یا خودت پات کن گریه میکنه میگه میخوام تو حاضرم کنی رفتیم اونجا برگشتیم شوهرم رفت سرکار گذاشتمش رو تخت لباسم در آرم خودش کشت هول هولی در اوردم دستشویی رفتم لباس اون یکی در اوردم اونو دستشویی بردم این همچنان هوار میزنه بغلش کردم شیرم نمیخورد ۹۰ سییشیرخشک قاشق قاشق بهش دادم بازی کرده ریخته شکمش کار کرد شستم عوضش کردم لباساشو عوض کردم گذاشتم باز رو تخت گریه گریه دو سه تا لباسشو باید بادست میشستم هول هولکی شستم بعد برنج و بذارم هوار میزد گریه قطع نمیکنه پسرم کلی ادا در میاره میپره بالا پایین یه لحظه قطع نمیکنه فقط گریههههه بد و بدو رفتم بغلش کردم شیر دادم خدایا حتی نمیرسم این وسطا یه لقمه یه چیزی کوفت کنم جون داشته باشم اعصابم داغون بار روانی که روته همه کارات بدوبدو با استرس اولش بچه رو بغل میکنی میگی به بغلت احتیاج داره باید اینکا و کنی چرا باید بعدش اینجوری بشی بخدا دارم میمیرم جون ندارم اعصاب ندارم سه ماه و ۲۴ روزه منتظرم یه روز راحت بیاد 😭🥺