ساعت یک و نیم شب اومدم بخوابم بین خواب و بیداری بودم حس کردم صدای ریز باز شدن درب لباسشویی اومد خواستم پاشم ولی انگار قفلم کرده بودن تو جام نمی‌تونستم تو دلم هی بسم الله میگفتم یه صدای زنگ مانند هم پیچیده بود توگوشم خود به خود چشمام بسته شد بعد چند لحظه که چشمامو باز کردم حس کردم یه چیزی جلو چشمم گرفته شده ولی تا دیدم واضح شد کامل محو شد همه چیز برام اینبار تونستم پاشم رفتم چک کردم در ورودی قفل بود درب لباسشویی اما باز بود یه کوچولو (شایدم خودم درست نبسته باشم ) باز اومدم بخوابم یهو پسرم تو خواب گریه کرد با جیغای وحشتناک حدود نیم ساعت بعد آروم شد گذاشتمش کنارم دراز کشیدم بخوابم بازم بین خواب و بیداری حس کردم یکی میخواد پسرمو برداره سریع پاشدم چندتا بسم الله گفتم فوت کردم سمت پسرم باز دراز کشیدم اومدم بخوابم باز همین حس داشتم بعد چند دقیقه باز پسرم شروع به گریه کرد بغلش کردم ساکت شد دقیقا ساعت چهار و ربع بود که پسرم دوباره با جیغ بیدار شد از خواب و الان متوجه شدم درست نمی‌خوابه و تو خواب کمی ناله می‌کنه بین خوابش چشماشو باز می‌کنه نگام می‌کنه باز می‌خوابه
شاید شماها معتقد نباشید منم نبودم زیاد اما پسرم دوتا دعا داره که تو بالشش گذاشتمش

حالا با این تعاریف بنظرتون من توهمی شدم از شدت بیخوابی یا واقعا یه اتفاقی تو خونه ما داره میوفته؟

البته من همون موقع که ساعت هفت برق قطع شد و چراغ روشن کردم تو اتاق بغلی که نور کمی بیاد اینطرف چندبار متوجه شدم نور چراغ داره کم و زیاد میشه من الان واقعا گیج و گمراهم با توجه به اینا شما نظرتون چیه

۱۷ پاسخ

خدایی ننویسین این چیزا رو آدم میخونه می‌ترسه شیرمون قطع میشه

ی قرآن کوچک ی کم نمک ی چاقو فلزی بزار داخل نایلونی چیزی شبا بزار بالا سرخودت و بچه.اینو مادرشوهرم بهم گفت.من تا همین چند وقت پیش میذاشتم.شبا قبل خواب آیه الکرسی بخون چهار قل بخون.فوت کن به خودت و بچه ات.

منم ی مدت حس میکردم یکی پشت سرمه ب شوهرم میگفتم میگف ن خیالاتی شدی و فلان نترس دیگ شباییک شوهرم خونه نبود مامانم میومد پیشم میترسیدم همش حس میکردم داره نگام میکنه ک دیگ قران خوندم و نماز میخونم دیگ حسش نمیکنم خداروشكر

عزیزم اون دعاها رو بنداز تو اب روان
خیلی از دعاها با خودشون جن وارد زندگی ادم میکنن بعد بچه کوچیک اصلا نیازی به دعا نداره

هرشب ک میخوابی سه تاایت الکرسی بخون فوت کن توصورت پسرت ازهیچی هم نترس بیخوابی همه توهمیمون کرده

نترس عزیزم بخاطرخستگیه آیت الکرسی بخون شباهم قرآن بزاربالاسربچه ت بسم الله بگوقبل ازخواب روزاهم توخونه اذان بزاردیگه دوره جن وپری گذشته نترس ❤️

گلم دخترم لج کرده من برم فدات خوشحال شدم از هم صحبتیت
قعلا🌷

دخترت میبینه نمیترسه؟؟

بعده زایمان پسرم منم اینجوری شده بودم تا ۷/۸ ماه
هرسری میرفتم شیر درست کنم واسش یکیو میدیدم تو پذیرایی نشسته بهده ی مدت خیلی پررو شده بود ی روز ظهر دوتایی خواب بودیم اومد دره گوشه پسرم پچ پچ کردن ی هفته بعدش داشتم تنها رانندگی میکردم تو ایینه جلویه ماشینم دیدمش ک نشسته رو صندلی عقب وحشتناک بود نزدیک بود تصادف کنم
ی زن و مرده ک میومدن خونمو تمیز میکردن گفتن همزاد پسرته چسبیده بهتون واسم ی دعا گرفتن یادم نیست سوزوندن چیکار کردن خداروشکر اب رو اتیش بود رفت

از شدت خستگیه
حتی توضیح علمی داره ک از خستگی خیلی ادم این جور میشه

نه چیزی نیست عزیزم بخواب منم اینجوری میشم

من یبار صب شوهرم رفت سرکار منم خواب بودم بد ۱۵ دیقه اومد کتارم خوابید حتی باهم رابطه هم داشتیم بد ساعت۱۱ صب رفت بدطهر زنگ زدم گفتم چرا برگشتی ۱۱ رفتی گفت بخدا من نیومدم😂😂😂

دعا رو وردار ، خدا نگهدارشه

اون دعاها رابردارمادرشوهرت اشتباه کرده فیلم سربچه درنیارید

چه دعایی گذاشتی

دعا گذاشتی تو بالشت زیرسرش چکار آخه یه قرآن توی خونه ات باشه کافیه بچه دلش دردی کرده صددرصد بهش گریمیچربده خودتم ازشدت خستگی اینطورفکرمیکتی

شوهرت نیس پیشتون ببین چنتی ایت الکرسی بخون فوت کن اطرافت کنارت هم قدان بزار

سوال های مرتبط

مامان آرکان مامان آرکان ۸ ماهگی
مامان فاطمه سادات ✨️ مامان فاطمه سادات ✨️ ۷ ماهگی
سلام
اومدم تجربه م رو راجع به خواب دخترم بگم . امیدوارم بتونم در رفع قسمتی از چالش مامانای مثل خودم مفید باشم ؛
( البته در ۷ ماهگی و چند وقت اخیر )
چند وقتی بود که دخترم تو خوابش به مشکل خورده بود و شب ها هر یک ربع ، نیم ساعت ، تا حداکثر یک ساعت از خواب بیدار می شد و تقاضای شیر می کرد .
اومدم از زمان بیداریش رو چک کردم . تایم بیداریش ثبات نداشت و هر زمان که می خواست از خواب بیدار می شد .
در روز ۳ تا چرت داشت که تایم مشخصی نداشت گاهی.
شب ها هم از ساعت ۹/۵ تا ۱۰/۵ می خوابید .
اول اومدم تایم بیداری صبحش رو درست کردم . ساعت ۹ بیداری زمان بیداری شد .
مرحله ی بعدی ۳ تا چرت روزش رو کردم ۲ تا . با تایم های بیشتر
و در آخر دختر من از بدو تولد تخت کنار مادر داشت . من هر بار شیرش میدادم و میذاشتمش تو تخت . همین انتقالش به تخت خودش و تکون دادنش باعث می شد که از خواب عمیق خارج بشه ؛ چون نسبت به قبل هوشیارتر شده .
تخت کنار مادر رو چند شبی از اتاقمون خارج کردم (و بعد که جواب گرفتم تخت رو فروختم) و دخترم رو روی زمین کنار تخت خودمون خوابوندم (با حفاظت و مراقبت)
شب ها بیدار که می شد می رفتم کنارش دراز می کشیدم ، بدون اینکه زیاد تکونش بدم بهش شیر می دادم و بعد می رفت سر جای خودم می خوابیدم .
به شکل معجزه آسایی خواب شبش بهتر شد .
این کارها به من جواب داد . (البته به لطف و نگاه و هدایت خدا و فقط برای امروز و این لحظه )
شما هم اگه تجربه ای دارید بگید که به همه مون کمک بشه 😊🙏