سوال های مرتبط

مامان پارسین مامان پارسین ۷ ماهگی
ساعت یک و نیم شب اومدم بخوابم بین خواب و بیداری بودم حس کردم صدای ریز باز شدن درب لباسشویی اومد خواستم پاشم ولی انگار قفلم کرده بودن تو جام نمی‌تونستم تو دلم هی بسم الله میگفتم یه صدای زنگ مانند هم پیچیده بود توگوشم خود به خود چشمام بسته شد بعد چند لحظه که چشمامو باز کردم حس کردم یه چیزی جلو چشمم گرفته شده ولی تا دیدم واضح شد کامل محو شد همه چیز برام اینبار تونستم پاشم رفتم چک کردم در ورودی قفل بود درب لباسشویی اما باز بود یه کوچولو (شایدم خودم درست نبسته باشم ) باز اومدم بخوابم یهو پسرم تو خواب گریه کرد با جیغای وحشتناک حدود نیم ساعت بعد آروم شد گذاشتمش کنارم دراز کشیدم بخوابم بازم بین خواب و بیداری حس کردم یکی میخواد پسرمو برداره سریع پاشدم چندتا بسم الله گفتم فوت کردم سمت پسرم باز دراز کشیدم اومدم بخوابم باز همین حس داشتم بعد چند دقیقه باز پسرم شروع به گریه کرد بغلش کردم ساکت شد دقیقا ساعت چهار و ربع بود که پسرم دوباره با جیغ بیدار شد از خواب و الان متوجه شدم درست نمی‌خوابه و تو خواب کمی ناله می‌کنه بین خوابش چشماشو باز می‌کنه نگام می‌کنه باز می‌خوابه
شاید شماها معتقد نباشید منم نبودم زیاد اما پسرم دوتا دعا داره که تو بالشش گذاشتمش

حالا با این تعاریف بنظرتون من توهمی شدم از شدت بیخوابی یا واقعا یه اتفاقی تو خونه ما داره میوفته؟

البته من همون موقع که ساعت هفت برق قطع شد و چراغ روشن کردم تو اتاق بغلی که نور کمی بیاد اینطرف چندبار متوجه شدم نور چراغ داره کم و زیاد میشه من الان واقعا گیج و گمراهم با توجه به اینا شما نظرتون چیه
مامان آرکان مامان آرکان ۸ ماهگی