۳ پاسخ

چه خوب تونستی از شیر بگیری آفرین
منم هی امروز و فردا میکنم

وای منم میخوام بگیرم میترسمممم

چند ماهگی گرفتی؟

سوال های مرتبط

مامان یسنا مامان یسنا ۲ سالگی
سلام، تجربه ی خودمو در مورد از شیر گرفتن، من اول سوره ی یاسین و بروج خوندم و ب دخترم فوت‌کردم، بعد با توکل ب خدا شروع کردم،اول حدود دو روز میان وعده هاشو حذف کردم،یعنی موقع بیدار شدن و موقع خواب بهش شیر میدادم، بعد شروع ب حذف شیر صبح تا ساعت 12 کردم،تا چهار روز، بعد شروع ب حذف شیر بعداز ظهر تا ساعت 18 کردم، یعنی از صبح تا قبل خواب ظهر بهش شیر نمیدادم،موقع خواب شیر میخورد و بعد دیگه شیر نمیدادم تا ساعت 18، البته حدود دو روز اول وقتی از خواب ظهر بیدار میشد بهش شیر میدادم، کم‌کم شیر شو حذف کردم،بعد چهار روز شیر شب شو حذف کردم تا موقع خواب،دبعد از اون شب موقع خواب بهش شیر دادم و دیگه شیر نصف شب شو حذف کردم، بعد فرداش دیگه در کل شیر شو حذف کردم و دیگه موقع خواب هم بهش شیر ندادم، امروز اولین روزی بود ک اصلا شیر نخورد، دخترم خیلی وابسته شیر بود، شیر ک نمیدادم کلی گریه و جیغ،ولی حوصله کردم،باهاش بازی کردم،بردمش بیرون،سرشو گرم کردم،خیلی بهش محبت کردم، دیشب نصف شب خیلی گریه کرد ولی کوتاه نیمدم و رو پام با لالایی خوابید، گریه ک میکرد میدید کوتاه نمیام اروم میشد،البته خیلی باید حوصله کرد، من هر روز از خدا کمک میخواستم، تو این مرحله فقط خدا میتونه کمک کنه،کمی سخت ولی با توکل ب خدا شدنی، اصلا هم ب تلخک و چسب برق نیاز پیدا نکردم،فقط موقع گریه و جیغ صبوز بودم و کوتاه نیمدم،امیدوارم همه موفق باشند، فقط محبت یادتون نره، من خیلی بهش محبت کردم ک خدای نکرده اعتماد ب نفسش پایین نیاد
مامان 🍒حلما🍒 مامان 🍒حلما🍒 ۲ سالگی
سلام سلام🤗

من اومدم با تجربه ی از شیر گرفتن حلما🤭
اول گفتم خیلی گذشته و نگم ولی باز گفتم شاید به درد کسی بخوره☺️

پروسه ی از شیر گرفتن حلما خیلی طولانی بود چون خودم طولش دادم وگرنه حلما واقعا خیلی خوب همکاری کرد
من از بهمن شروع کردم وعده های حلما رو قطع کردم
اولین کاری که کردم نگاه کردم ببینم حلما چند وعده در روز شیر میخوره
دختره من ۵ وعده در روز شیر میخورد من برای شروع اول یکی از وعده های صبحشو قطع کردم
《داخل پرانتز بگم من شیر شب حلما رو از ۶ ماهگی قطع کردم》
بعد ۳ روزیکی از وعده های عصر و قطع کردم یه هفته وقت دادم تا عادت کنه دوباره ۱ وعده ی دیگه به همون روش قطع کردم حلما برای شیر تو تایمی که وعده هاشو قطع میکردم بهونه نمیگرفت پس چیزه خاصی نمیدادم فقط باهاش بازی میکردم و بیرون میرفتیم.
من قبل خواب ظهر و شب به حلما شیر میدادم یعنی عادت داشت با سینه بخوابه،من از اسفند پروسه قطع شیر و عقب انداختم دیدم دخترم همکاری میکنه پس گفتم گناه داره انقد زود بگیرم و گفتم اون دو وعده بمونه،دیگه دنبالش نبودم تا اردیبهشت
اول وعده قبل خواب ظهر و قطع کردم برای خوابوندنش توی تاب ریلکسیش میزاشتمش که بخوابه اینجا هم اذیت نشدم نه من نه حلما یه هفته تایم دادم که به این حالت عادت کنه نمیگم اصلا یادش نمیومد چون موقع خواب شیر میخورد میومد شیر میخواست و منم میخوابوندمش تو تابش چیزی نمیگفت تنها امیدش به شب قبله خوابش بود😂،واسه شبم تو همون تاب میخوابوندمش میخوابیدا ولی چند شبی دنبال شیر بود که باهاش صحبت کردم و قانع شد که شیری دیگه درکار نیست و تمام نه خودم اذیت شدم که شیر تو سینم جمع شه و درد بکشم نه حلما اذیت شد
سوالیم هست در خدمتم💛
مامان قند و نبات مامان قند و نبات ۱ سالگی
سلام مامانا خوبین؟
میخوام یه درد و دل بکنم...
قلبم داره آتیش میگیره
هر لحظه در حال نفرین خودمم و از ته دل دوس دارم بمیرم تا این حس عذاب وجدان تموم شه
دخترم که به دنیا اومد من شیر خودمو بهش میدادم تا ۲ ماهگی زیاد شیرم خوب نبود ولی بعدش خودمو کلی تقویت کردم و شیرم عالی شد ، تو ۶ ماهگی دخترم ۹ کیلو بود ، من بی‌شعور نمیدونستم دخترم رفلاکس داره ، عاشق تپلی بودم همش بفکر این بودم بچم تپل باشه ، تو پایان هفت ماهگی یهو شیرمو عمدا کم کردم و هی با زور بهش غذا خوروندم و مثل احمقا نمیدونستم که شیر غذای اصلیه و همش رو غذا تاکید میکردم، این طفلیم رفلاکسش تشدید شد و چن ماه هر روز استفراغ می‌کرد و تا ۱۲ ماهگی استپ وزنی کرد و کم خونی گرفت و موهاشم ریخت ، از یه طرف شیرخشک اصلا نمی‌خورد و اینم بگم شیر خودمم تو خواب میخورد تا ۶ ماهگی ، به خاطر همین بزرگتر که می‌شد خوابش کمتر و شیر خوردنشم کمتر میشد ، البته تا ۹ ماهگی بگی نگی شیر می‌خورد و وزنش ۱۰ کیلو شده بود ، بعدش دیگه رفلاکسش تشدید شد ، من از ۱۱ ماهگی که متوجه شدم شروع کردم شیرخشک ای آر دادم حتی اونم نمی‌خورد، دیگه با یه عالمه نذر و نیاز خورد ، تا ۱۸ ماهگی روزانه کم کم ۶۰۰ ۷۰۰ سی سی بهش شیر میدادم و دوباره وزن گیریش خوب شد ، ۱۸ ماهگی ۱۳ کیلو بود ، ولی ولی طفلی بچم دیر راه افتاد ، ۱۴ ماهگی تاره اولین قدماشو گذاشت و تقریبا ۲ ماه طول کشید روان راه بره ، الان که فک میکنم بخاطر این بوده که بهش کم شیر دادم ، قلبم آتیش میگیره میخوام خودمو بکشم ، چیکار کنم ، خدااااا ، حتی الانم که اینو مینویسم دارم گریه میکنم ، همش نگرانم نکنه استخوناش ضعیف بشن ، کاش میمردم