سخت ترین روز رو داشتم
عقد دختر عمم بود امشب آراد بردم لحظه ای از بغل باباش پایبن نیومد و نذاشت داخل بمونیم
سر نیم ساعت مجبور ب برگشت شدیم
شام نداشتیم
صبح زود بیدار شد تا ظهر همه چی خوب بود خوابید ولی زود بیدار شد
وقتی باباش اومد مثل چی چسبید ب باباش لحظه ای ننشت
اصلا ی جور عجیب غریبی امروز صد خودش گذاشت تا شیره جونمو بگیره منم چون خیلی ب باباش گیر میداد برا اینک عصبی نشه خودهوری میکردم
الان حسرت جشن و دورهمی ب دلم مونده خستم اصلاااا از امروز راضی نبودم روز خوبی نبود 😭😭😭

منم همین مشکلو دارم بااین تفاوت که حتی خونه مادرشوهرم میریم از دم در جیغ میزنه ک برگردیم کسی با من حرف نزنه بم دست نزنه همه ازش فرارین همه رو میزنه و خشنه منک یادم نمیاد اخرین جشنی ک رفتم تازه شوهرمو فوق‌العاده وحشتناک حساسه رو بچم و نمیذاره هیچ کجا ببرمش عروسی عقدی هرچی باشه یا باید بذارم جای مامانم یا خاهرام یامیگ واجب نیست برم

والا دختر من زود جور میشع با همه چی

حالا نرگس اصلا از وسط مجلس نمیاد بیرون آنقدر بازی میکنه ومیرقصه وشادی که نگو کلا تو فیلم عروسی همه وگوشی های همه هست الان براش قبل خواب اهنگ کوردی گزاشتن پیراهن پوشید رقصید خسته شد خوابید

تا ۵ سالگی بچه تو محیط شلوغ اذیت میشه

فدای یه تار موی بچت
عزیزم حق میدم بهت ادم نیاز داره ک خوش گذرونی داشته باشه‌ولی این دوران ک همیشه نمیمونه
بزرگ میشه انقد جشن میری ک یادت میره امشبو

میگذره بزرگ‌میشه جشن و دورهمی همیشه هست
سخت نگیر همه بچه ها همینن
هفته پیش عروسی رفتیم علی کلا تو ماشین بود
اصلا نزاشت من و بابام بریم داخل سالن
شوهرمم نبود
باورت میشه شامم مامانم آورد تو ماشین خوردیم

منم ۶ ماه پیش عقد دختر خالم بود کلی لباس خریدم جینان پیتان کردم تا لحظه آخر دم در بودم چون تو صدا بود وخوشش نمیومد😂

کی میشه عادت کنه ب جشن و دورهمی 😭
کی میشه انقدرررر عذاب ندم خودمو ک نکنه بچم باباش اذیت کنه و اون عصبی شه
کی میشه یکم راحت بگیره مغز بی صاحابم
امروز خیلی فشار روم بود خیلیییی
هیچ کسی رو ندارم ک براش بگم از حالم