۱۹ پاسخ

اگ واقعا طبیعی زایمان میکردی فک کنم انقد اذیت نمیشدی😁

‌اینجور خوابا اول بخاطر فکروخیال زیاده که تواین روزا میکنیم بعدمک بخاطر هورمونامونه ک بهم ریختس و طبیعییه این کابوسا...زیاد محل به این خوابا ندین..

🤣🤣🤣🤦‍♀️

برای شما تو خواب بوده، برای من تو واقعیت 🥲😢
من لحظه آخر‌تصميم گرفتم برم سزارین و برای بیمارستان نیمه خصوصی و دکترش هم پول زدیم جلوتر که داریم میریم اونجا منو ببرن سزارین از قبل هم با مسئول زایشگاه و دکتر و همه هماهنگ کرده بودیم و همه چی هماهنگ شده بود و منم چون کیسه آبم پاره شده بود انقباضاتم شروع شده بود و دردهام هی وحشتناک تر میشدن. خلاصه رسیدیم اونجا مسئول زایشگاه اومد خیلی اخلاقش خوب بود کلی ناز کرد و بعد گفت بذار معاینت کنم ببینم وضعیتت چجوریه

وای لامصب خواب دیدن خیلی بده

وااای چقدر وحشتناک 😭😭😭😂

وای منم خواب دیده بودم رفتم ی بیمارستان سزارین بشم دکتری نبود دو پرستار بودن. منم دراز نمیکشیدم میگفتم تا دکترم نباشه نمیام. همه رو گذاشتم بدو اومدم خونه ک زایمانم نکنن😥😅😬

منم همش خواب میبینم زایمان کردم حالمم خیلی خوبه بچمم مث پنج شش ماهه هاس میگم وای خدایا چه زودبزرگ شد همه چی عالی پیش رفت
آخیش راحت شدم و....🤦😂

طبیعیه عزیزم نزدیک زایمانمه هممون از این خوابا میبینیم😄خودم صبح یه چرت کوتاه زدم خواب دیدم دکترم خودش شخصا بهم زنگ زده میگه پاشو بیا بیمارستان همین الان سزارینت کنم😂

تعریف اش وحشتناک بود چه برسه به واقعیت 😑🥺🤦🏻‍♀️
شکنجه بوده😅

😂😂😂دهنت سرویس

حالا من همش خواب میبینم وقته زایمانمه بیمارستان نه دکتر داره نه تخت خالی جنگ شده یا زلزله اصلا یه وضعی

یدور زاییدی😅

😂😂تو تعریف کردی من ترسیدم چه برسه تو خواب ببینم

هر چی به زایمان نزدیک تر میشم استرسم بیشتر میشه 🥺

این سندرم دیوونگی تو همه هست پس😂😂😂فک کردم تنهام دیوونه شدم بخدا

حالامنی ک ازسز میترسم میگم درد طبیعی ازم بگیره

😅چه عذابی کشیدی تو خواب عزیزم🥹

😂😂😂😂😂

سوال های مرتبط

مامان گوجه🍅 مامان گوجه🍅 روزهای ابتدایی تولد
تا دیروز گاهی به زایمان طبیعی هم فکر میکردم و همیشه ی گوشه ذهنم بود
ولی دیروز رفتم بیمارستان چون چند وقت بود شکمم سفت میشد ترسیدم از انقباض، رفتم بلوک زایمان ان اس تی دادم بهم گفتن یکم انقباض داری برو سرم هیوسین بزن و باز بیا، رفتم سرم زدم باز برگشتم ان اس تی دادم باز گفتن انقباض داری باید معاینه دهانه رحم بشی
هر چی گفتم من نمیخوام معاینه بشم دکترم اجازه نمیده من اصلا زایمانم سزارینه به حرفم گوش ندادن،هی گفتن اینجا مسئولیتت با ماست تو بری بیرون شاید زایمان کنی:| گفتن با رضایت شخصی میرم بیرون، دورم جمع شدن یه عالمه باهام حرف زدن کلی ترسوندنم که به نفعته اصلا ترس نداره اتفاقی نمیوته بیا معاینه شو، بهشم گفتم زیاد دستتو فشار نده گفت نترس فقط یه انگشته هیچی متوجه نمیشی
من دراز کشیدم ۲تا انگشت رفته داخل خیلی دردم گرفت گفتم ادامه ندهاصلا بهم توجه نکرد، بیشتر فشار داد، داد زدم پاهامو فشار میداد تو قفسه سینم و دستمو جمع کرده بود، جیغ زدم همکارشو صدا زده میگه بیا اینو بگیر معاینش کنم:/ انگار اسیرشم
دیگه با پا هولش دادم از زیر دستش اومدم بیرون، حالا تموم بدن میلرزید از ترس، اونم با اخم و داد بالا سرم...
تا ۲ ساعت اشکم بند نمیومد، عین تجاوز بود، زیر دستش فک میکردم ناتوان ترین آدمم
واقعا ماماهایی ک تو بیمارستان دولتی هستن خیلی گاون، همشون با سهمیه اومدن، نه شعور دارن نه یذره درک میکنن
واقعا توصیه میکنم اگه انتخابتون طبیعیه حتما ماما همراه داشته باشین، هرچقدر نیاز بود بهش پول بدید که هواتونو داشته باشه، وگرنه این ماماهای مقیم بیمارستان بازم میگم مخصوصا دولتی خیلیییی وحشین، من از دیشب هنگم، هنوزم رون پام درد میکنه انقدر که فشار بهم آورد
مامان نخودچی مامان نخودچی هفته سی‌وششم بارداری
تجربه زایمان اول
قسمت دوم‌(زایمان طبیعی )
اومدن لباس دادنو بردنم تو اتاق زایمان ک ۴ تا تخت بود تخت بغلیم دختره زیرش کلا خونی بود یه لحظه ترسیدم ولی گفتم عادیه دیگ داره میزاد
اب اناناسمو باز کردمو یه لیوان خوردم
دراز کشیدم اومدن تو سرم امپول فشارو زدن
ساعت ۱۱ صبح بود
من هی تختای دیگه رو نگاه میکردم ک زجه میزدن و منتظر زجه های خودم بود ولی انگار ن‌انگار اومدن معاینه کردن دیدن خبری نیس باز امپول زدن ولی من شبیه یه ادم معمولی نشسته بودم ابمیوه هامو میخوردم😅
دکتر اومد اسمشو نمیدونستم  ماما بهش گفت  این قفله هیچی روش اثر نداره گفت بیاریدش براش سونده نمیدونم چی چی وصل کنم (یه چی مثل توپ کوچولو بود میزارن تو واژن تهشم یه کیسه وصله اون‌توپه هی بزرگ‌میشه که دهانه رحمو باز کنه بعد خودش پرت میشه بیرون)
خلاصه اومدن منو بردن اتاق خانم دکتر سوندو وصل کردو من باز برگشتم تو اتاق یکم گذشت یهو کل پاهای من داغ شد یه چی ازم دراومد 😆 من یه لحظه ....م به خودم گفتم این چی بود یهو دیدم کلا خونیم اون سونده در اومده
ساعت شد ۴ من دستمو گذاشته بودم زیر سرم بقیه رو نگا میکردم ک دکتر اومد گفت این چرا اومده سینما 🤣🤣🤣نیم ساعت گذشت من دردام شروع شد 😖 منم شروع کردم به زجه زدن اومدن معاینه کردن گفتن یک سانتو نیم 😐 هعی گفتم من دو روزی اینجام
ساعت ۵  اومدن کیسه ابمو پاره کردن من همونجوری ک از درد داشتم میمردم و گریه میکردم ماما گف بچه مدفوع کرده😐😐 منو میگی دردم  یه طرف اینم‌ یه طرف گریههههههه میکردماااااا گفتن حاضرش کنید بره اتاق عمل سزارین شه زود  اون سرمم قطع نکردن عوضیا که تو اون فاصله من دردام قطع شه همونجوری امپول فشار داش میرف