۲۳ پاسخ

منم خدا برام سزارین رقم زد

اره از چیزای خوبش بگو برامون😂🙏🏻🥹

چ خوب زایمان راحتی داری پس آمپول فشار بهت زدن یا وقتش بود

وای آره اون لحظه زور زدن بهترین لحظه زندگی آدمه هم پاره تنتو میبینی هم راحت میشی از دردا

ولی من خاطره خوبی ندارم ، از بس زور زدم مقعدم زد بیرون😅

آفرین که چیزای خوبشو تعریف می‌کنی دلگرمی میشه برا مامانایی که بزودی میخان زایمان کنن

😂😂😂
حالا که تو اعتراف کردی منم میگم
واقعا اون زور آخر که بچه به دنیا میاد شیرین ترین زور دنیاست 😂
ولی بی شوخی اون موقع خیلی حال و حس خوبیه کاش کل دردش نبود فقط زور آخر بود😂

خصوصی میری یا دولتی برا زایمان؟

عزیزم چیشد نزاییدی؟ من امروز رفتم معاینه درد داشت دستشو تا اخر ادم میکنن، گفت ک ی سانتم

وای دقیقاااااا..منم موقعی ک داشت بردیا ب دنیا میومد فقط دلم میخاست‌ زور بدم...هی میگفتم زورم میادددد..میخاستن برش بدن هی‌میگفتن وایسا زور ندهههه.منم همو سه تا محکم زور دادم اومد

باز من چی دقیقا موقعی که سرش میخواست بیاد بیرون واقعا حس میکردم دارم پاره میشم بعد تو همون زور زدن صدام در اومد ( حس میکنم دارم پارررره میشمممم) ماما بالا سرم خندش گرفته بود گفت نه پاره نمیشی زور بزن فقط😂😂😂🤦

ولی سوره انشقاق خیلی تاثیر میزاره برا زایمان
تا میتونی بخون

وای خودا چ دل و جرئتی داری
من از بس از زایمان طبیعی ترسیدم، خدا برام سزارین رو نصیب کرد
تا الانم برگردم عقب سزارین رو انتخاب میکنم
چون تحمل درد رو اصلا ندارم🥲

اره دقیقااا اگه نه موقع ای هم باشه ک نباید زور بزنی پایینتو خراب میکنه

خدایا شکرت 🤲🏻
یکی پیدا شد استرس نده بهمون انقد ک میگن درد داره ادم زهر ترک میشه😩😂

من وقتی نه سانت شدم وسط زور زدنام می خوابیدم یهو چندثانیه بعد دوباره زور میزدم دوباره چندثانیه خواب😐😂😂

وای از بخیه هم بگو تورو خدا

من که سزارینم چرا اینقدر با دقت خوندمو زور میزدم 😂😂😂

چ تجربه باحالی😂😂

آره فقط لحظه بیرون اومدنش خوبه که اونم تا بیرون بیاد پدر آدم در میاد

😂😂😂😂خیلی خوب بودی🤣

وای آره موقعی ک میشه درد ها آروم میشن انگار از بالا میفتی پایین

😂😂😂

سوال های مرتبط

مامان علی‌اکبرآیناز🌸 مامان علی‌اکبرآیناز🌸 روزهای ابتدایی تولد
پارت پنجم........
آقا
جونم براتون بگه حس فشار از جلو وپشت داشتم
قشنگ یادمه سر سومین زور
با اینکه دکتر گفت ۳ سانتی با زور سوم یهو یه چی از بدنم پرت شد بیرون
جیغ میزدم دکتر یه چی ازم دراومد
چون پرده هارو کشیده بودم کسی نمیومد ببینه فکر میکردن دروغ میگم تا اینکه
صدای بچه اومد سمت چپم مامای بغلی پرده رو زد کنار وفریاد زد بچه اش ب دنیا اومد .
وهرچی دکتر وپرستار بود ریختن کنار تختم همه میخندیدن وتبریک میگفتن ک یهو رو همون تخت زایمان کردم
مامای خودم اومد وصداشو انداخت پس کله اش ک چرا فشار داری منو صدا نمیزنی 😑😶
درصورتی ک من هربار صدازدم خلاصه ک من رو همون تخت با ۴ یا ۳ سانت زایمان کردم .
ماما میگفت نگا کنید مریض من زایمان فیزیولوژیک کرده🥲
ناگفته نماند ک از ۱۱ونیم تا ۱۰ونیم شب من گریه میکردم نمیدونم اونهمه اشک از کجا اومده بود 😅😅
بعد به دنیا اومدن بچه جفت موند ونیم ساعت هم سرم فشار رفت تو جونم بازم درد کشیدم ک باید جفت در بیاد .
روی همون تخت هم بخیه هامو زدن وساعت ۱۱ونیم رفتیم ریکاوری وهمچنان درد واشک ادامه داره🤣🤣🤣🤣
دیگه ب حدی روحیه ام خراب بود ک اشک هام تا ساعت ۳ ادامه داشت
من حتی رفتم ریکاوری نمیتونستم بچه رو شیر بدم .
تا ساعت ۳گریه کردم واین داستان زایمان من با اینهمه درد واشک به پایان رسید
🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣
مامان دختری🤍✨ مامان دختری🤍✨ ۴ ماهگی
اومدم روتخت دیگه داشتم فول میشدم اینجا دیگه مرحله زور زدن بود و فقط همکاری خودمو می‌طلبید 🥲
موقع زور زدن ماما بهم پوزیشنای مختلف میداد تا سر بچه زودی بیاد پایین .
حالت سجده شدم و زور میزدم حین دردا که خیلی جواب بود برا اینکه سرش پیدا بشه ماما هم با روغن گمرمو ماساژ میداد و با حرفاش انرژی میداد که زور بزنم که خیلی حس خوبی بهم میداد 🤌
وقتی دردم تموم میشد چون زور هم باهاش میزدم خیلی خسته میشدم سریع چشمامو میبستم خوابم میبرد 😂
حین دردا یه باز چمباتمه میزدم رو تخت دستمو می‌گرفتم به نرده تخت و محکم زور میزدم همش حس مدفوع داشتم که میگفتن سر بچه هست 😃
دیگه همش بهم زور میومد ناخودآگاه محکم زور میزدم انگار دردم آروم بشه با زور 😂
هی حالت سجده چمپاتمه میشدم حین دردا و با تمااام توان فقط زور میزدم جز این کاری نمیشد کرد تا سرش پیدا بشه🥲
داد زدم به ماما گفت دیگه داره میاد بیرون منو ببرید اتاق زایمان😅
اومد نکته کرد گفت موهاش پیداست چقد پر موعه دخمل کوچولو😃
وقتی گفت موهاش پیداس خیلی ذوق کردم انرژی گرفتم تو دلم گفتم دیگه نزدیکه دخترمو ببینم 🥺
مامان دلوین مامان دلوین ۵ ماهگی
پارت ۶
بچه اولم همینحوری بود سرش یکم بزرگ بود پاره شدم تا اومد یکی اومد رو لبه تخت دوپا و با دستش فشار میداد رو شکمم خودمم زور ک میزدم نفسم نمیومدم گفتم نفسم نمیاد ول کرد دوباره معایته کرد گفت ن هنوز ۱۰ نشده من هیی زور میزدم اونم فشار میداد رو شکمم دیگه سر یچه دیدن گفتن زور بزن پاهام گرفتم تا تونستم زور زدم ساعت ۶ چهل پنج دقیقه بود ک ب دنیا اومد از داخل بخیه نخوردم ولی بیرون چهار پنج تا خوردم موقع بخیه بهشون گفتم سر کننده بزنین گفتن ن چون بیرونی سر نمیشه اون بخیع میکرد من درد میکشیدم هیی معذرت خواهیی میکرد دخترم اوردن گذاشتن رو شکمم هیی پرسنل نازش میکردن اون ماما همراهی ک میگفت میام مامات میشم اومد بالا سرم گفت زایمان کردی گفتم اره دیگه نمیخوامت 😂
ساعت ۷ بود ک دیگه بردنم ت ی اتاق دیگه و مامان و مادر شوهرم اومدن پیشم ساعت ۱۰ نیم بردنم بخش

اینم از تجربه زایمان دوم ولی زایمان دوم ک همه میگفتن راحت تره واقعا راحت تر بود من وایه بچه اولم خیلی بخیع خوردم و خیلی اذیت شدم
مامان پسرسوم مامان پسرسوم ۱ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی #هفت.
خلاصه گفت پاشو بریم. توری رو در آورد از شکمم سرمم داد دستم بلند شدم آروم اومدم پایین. فقط اینجا اون خانمی که ویلچر آورد سوارم کرد یکم بداخلاقی کرد باهام🥲 منم محل ندادم. نشستم روی ویلچر و منو بردن اتاق زایمان . رفتم روی تخت پاهامو تنظیم کرد. ولی بالای دست ها نذاشتم پاهامو گذاشت زیر دسته ها که انگار موقع زور زدن لیز نخورم. همینطوری که دردا شروع میشد میگفت زور بزن زور بزن. منم دستمو از رونام گرفتم چونه مو چسبوندم به سینه زور میدادم. بینش میگفت نفس بکش. (تازه میفهمیدم یادم میره نفس بکشم باز ول میدادم دوتا نفس میگرفتم دوباره میگفت زور بده) ختو همین حال با چشای بسته حس میکردم که سر یکم بیرون اومد و دست ماما قسمت پرینه داره ماساژ میده هی دستشو تکون میداد انگار میخواست پرینه رو نرم کنه و جا باز کنه برای سر بچه که بیاد بیرون. دیگه اینجاهای زور زدنا رسیدم زورهام صدا دار شده بود دیگه فقط میگفتم خدایا یکم دیگه انرژی بهم بده تمومش کنم. بیحس شده بودم میدونستم جونم داره تموم میشه. ماما تند تند میگفت ول نکن فقط زور بده ادامه بده. خلاصه یهو یه چیزی خارج شد یکم آب هم ریخت بعد یه زور دیگه شونه هاش هم اومد و مثل ماهی لیز خورد بیرون و شکمم انگار خالی شد.

بقیه تو کامنت
مامان نی نی کوشولو🩵 مامان نی نی کوشولو🩵 ۲ ماهگی
پارت ۹:
با بدبختی ودرد هزااار نشستم رو ویلچر وبردنم تو‌اتاق زایمان ...بلندشدم با بدختی نشستم رو صندلی و پاهامو انداختم بالا...ماما اومد چک کرد دوباره و گفت تو دردات زور بزن ..منم موقعی که دردام میگرفت زور میزدم ولی نمیتونستم درست زور بدم بدنم همکاری نمیکرد کم اورده بودم تموم بدنم از درد میلرزید ...گریه میکردم ومیگفتم نمیتونم.. زور میزدم ولی صدام میوفتاد تو گلوم حبس میشد راه نفسمو می‌گرفت احساس میکردم چشام الان از شدت زور زدن میزنه بیرون حس میکردم کبود شده صورتم انقد که فشار رو گلو وصورتم بود ...پرستار داد میزد زورتو بنداز تو معقدت باید فشار بیاری به معقدت ...هرکاااری میکردم نمیشد حبس میشد تو گلوم جوری که حس کردم گلوم مزه ی خون داد از اون همه فشار گلوم زخم شد...
خلاصه با هربدبختی که شد زور میزدم تا سرش داشت میومد بیرون یکمش اومد با درد شددددید که هرچی بگم کم گفتم واژنم داشت منفجر میشد یهو بدنم خالی کرد زورم قطع شد سرش دوباره برگشت تو😭😭😭پرستار داد میزد می‌گفت قطع نکننن و من انگار داشتم نفسای اخر زندگیمو میکشیدم.....
مامان دنیز مامان دنیز ۷ ماهگی
تجربه زایمان ،۴
دردام بیشتر شد. ماما اومد معاینه کرد گفت هووو هنوز چهار سانتی 😐😐😐 من موندم همینجوری این همه درد فقط برا چهار سانت اونم ۳ ساعتها دارم درد میکشم خلاصه گفت برو دستشویی بیا یه سرم بزنم
آخه بالا میاوردم از شب قبلش هم چیزی نخورده بودم یعنی از ۴ بعد از ظهر هیچی حتی شبش شام هم نخوردم گفتم میرم بیمارستان می‌خوام چیکار فرداش می‌خوام مرخص شم دیگه
بعد خیلی بهم حس مدفوع میمومد یهو
رفتم دستشویی به بهانه این که مدفوع دارم رفتم با کنر خمیده پر از درد همین که نشستم دیدم نه حس مدفوع نیست بچه داره میاد
از دستشویی داد زدم من حس مدفوع دارم بهم گفتن زود باش بیا ببینم شاید سر بچس
خدا می‌دونه به زور خودم به تخت رسوندم گفت آفرین فولی حالا اینجا هر موقع زور داشتی زور بده یعنی کلا ۱۰ دقیقه نبود بهم گفته بود ۴ سانتی ساعت ۱۲ بود تا ۱۲:۲۰ دقیقه هر موقع زور میومد یجوری داد میزم زور میزدم ببخشید انگار میخوای مدفوع کنی کلا اون‌ هوار موقع زور زدن دست آدم نیست
دیگه هی اومد معاینه گفت آفرین داره میادگفت پاشو برمی اونیکی اتاق یکی از پرستار اومد گفت بریم با زور خدا شاهده رفتم ولی وقتی فول شده بودم اینم بگم اون درده می‌ره فقط حس زور میاد رفتم رو تخت داشت دعای قبل از اذان میخوند منم همش دعا کردم اون موقع
رفتم رو تخت گفت زور بزن منم تا حد توان زور میزدم بعد نفس می‌گرفتم
اینو بگم بهم بیحسی زد بعد اولش دوتا زور زدم بعد برش زد برشش حس کردم ولی در مقابل اون همه درد اصلا حس نمیشه
سه تا زور زدم بچه اومد بیرون
خدا شاهده یهو دردام رفت حس کردم تازه متولد شدم
بعد یکی هم کنار من زایمان میکرد من اون دردامون هم با هم شروع شده بود اون‌ماما همراه داشت من نه تو زایمان هم باهم بودیم